از سیلی و شرح آن نگویم …

 

ای دخت گرامی پـیمبر/ ای سرّ رسول در تو مضمر

در بـیت شـریف وحی، خاتون/ بر چرخ رفیع مَجد اختر

ای شبه نبی به خلق و اوصاف/ ای نور مـجسّم مصوّر

ای خادم خانه‌ی تو حوّا/ و ای حاجب درگه تو هاجر

در طورِ لقا یگانه بانو/ در مُلک وجود زیب و زیور

با شیر خدا علیّ عالی/ هم سنگر و هم پیام و همسر

مانند تـو زن جهان‌ ‌ندیده ‌‌است/ غمخوار و نگاهبانِ شوهر

ای عین کمال و جان بینش/ ای ‌شخص ‌شخیص عصمت ‌و فرّ

بر رفعت قدر تو گواه است/ بیت و حجر و مقام و مشعر

ای سیّده زنان عالم/ ای بضعه حضرت پیمبر

تو اصلی و دیگران همه فرع/‌ تو جانی‌ و دیگران چو پیکر

در مُلک وَلا ولیّة الله‌/ بر نخلِ وجود احمدی بَر

قرآن به فضیلت تو نازل/برهان تو محکم و مقرّر

روی تو جمال کبریايی/ کوی تو رواق قُرب داور

از جوی تو شبنمی است زمـزم/و از بحر تو شعبه‌ای ‌است ‌کوثر

زان خطبه آتشین که پیچید/در ارض و سما بسان‌ تنـدر

محکوم شد آن نظام و گردید/حق روشن و غالب و مظفّر

من عاجزم از بــیان وصفت/تو بحری و من ز قطره کمتر

ای امّ محامد و معالی/ای از تو مشام جان معطّر

با این ‌همه عزّ و رفعت شأن‌/بـا آن همه فخر بی حد و مرّ

از ظلم منافـقین امّت/شد قلب منیر تو مکدّر

آن را که نمود حقّ مقدّم/کردند معاندان مؤخّر

بردند فدک‌ به ‌غصب و بستند/بر باب تو گفته ‌‌ای مـزوّر

افسوس شکست دشمن ‌دین/ پهلوی تو را به ضربت در

بازوی تو را به تازیانه/ زد قنفذ ملحد ستمگر

از سیلی و شرح آن نگویم/کافتد بـه دل از بیانش آذر

در ماتم محسن شهیدت/مايیم به سوگ و ناله اندر

بر لطفی صافی از سر لطف/بنگر که بُوَد پریش و مضطر

بس فخر از آن کند‌ که دارد/بر سر ز ستایش تو افسر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *