به گزارش فارس، فاطمه شاهوردی مادر شهید پرویز شهیکی ساکن روستای علیآباد پشتریگ شهرستان ریگان است که فرزند شهیدش در روستای محمدآباد دهگاوی شهرستان فهرج دفن شده است.
این مادر شهید با توجه به عشق و علاقهای که به فرزند شهیدش دارد هر پنجشنبه از مسیری ریگزار و سختگذر در گرمای طاقتفرسای تابستان و در سرمای سوزناک زمستان به مدت 20 سال به سمت قبور مطهر فرزند شهیدش میرود.
مادر شهید شهیکی مسیر 10 کیلومتری را در سختترین شرایط در آب و هوای گرم و یا سرد، توفانهای شدید شن و مسیر صعبالعبور تنها به عشق فرزند شهیدش به مدت پنج ساعت طی میکند.
این مادر بزرگوار در این مسیر طولانی عکس شهید، مقداری آب و آذوقه را به همراه خود دارد و هر کجا خستگی راه وی را خسته کند، استراحتی اندک میکند و سپس به راه خود ادامه میدهد.
مادر شهید پرویز شهیکی به همراه خود تسبیحی دارد و با شمردن دانههای آن ذکر صلوات و دیگر ذکرها را زمزمه میکند.
عکس پسر شهیدم خستگی را از تنم بیرون میکند
این مادر شهید هدف از این کار را عشق و علاقه به فرزند شهیدش ذکر کرد و اظهار داشت: به مدت 20 سال است که این مسیر را هر هفته طی میکنم و با توجه به اینکه عکس شهید همیشه همراهم است، خسته نمیشوم.
فاطمه شاهوردی بیان داشت: بلندترین تپههای شنی دنیا در مسیرم وجود دارند، اما هر هفته از این تپهها عبور میکنم و به مزار مطهر فرزند شهیدم میروم.
توصیه شهید شهیکی به برادران و خواهرانش
وی افزود: هر زمان فرزندم از جبهه میآمد به برادران و خواهران خود میگفت به عبادت خدا بپردازند و نمازتان را اول وقت به جا آورید. مادر شهید شهیکی تنها آرزویش را دیدار با مقام معظم رهبری بیان کرد.
مادر شهید شهیکی رسیدن به فرزندش را با پای پیاده ترجیح میدهد
دهیار علیآباد پشتریگ ریگان به خبرنگار فارس گفت: چندین مرتبه به این مادر شهید گفتیم که با وسیله نقلیه ایشان را ببریم، اما قبول نکردند و همیشه با پای پیاده این مسیر 10 کیلومتری را طی میکنند.
علی ابراهیمپور ابراز داشت: با توجه به اینکه این مادر شهید علاقه زیادی به فرزند شهیدش دارد هر پنجشنبه این مسیر را پنج ساعته طی میکند. پاسدار شهید پرویز شهیکی در سال 48 در روستای علیآباد پشتریگ متولد شد، وی با آغاز جنگ تحمیلی وارد جبهههای حق علیه باطل شد در چند عملیات زخمی شد، اما مجدا وارد جبهه شد و در تاریخ 26 آبان ماه سال 64 در منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
یه کاری کنید مادر شهید حضرت اقا رو ببینند.
دل سنگ تكه تكه ميشد وقتي خبر شهادت پسري را به مادرش ميدادند…تقديم به همه مادران فداكاروزجركشيده شهدا…
الا اي مادرا بشنو زمن از نازنين فرزند دلبندت كه بسيار از برايش خون و دل خوردي
چه بسياري شبان را در كنارش به سر كردي
به دستانت بشستي گونه هاي اشك بارش را و از بدو تولد بگوشش هم نمازو هم اذان گفتي
شبان گه با نداي يارب و يارب بخواباندي و در وصف محمد(ص) آن رسول ايزد منان فرستاديش چو تيري رها گشته از تركش
هم اكنون مادرا بشنو زمن اقيانوس دَرد م . حرف هايم را
كه بسياراز برايت عشق مي ورزم و از عشق وجودت هرزمان مستم .
سلامت مي كنم ماد ركه جنت زير پاي توست و در قرآن چه آيت ها براي توست
تو اي مادر بشنو از نازنين فرزند دلبندت
كه دنيا بس ستمكار است ، ستم از ديدگان پر تب و تابش نمايان است
شبانش تيره و تار است و روزش همچو زهر آلود
پس بايد كه شورش كرد و با خود كامگان جنگيد و خفاشان خون اشام را بر خاك وخس ماليد
ايا مادر دراين ره راه مخصوصي است كه ايثا رو فداكاريش مي خوانند
و ما بايد بر اين در، يكي مفتاح از اعمال خود سازيم
تو خواهي ديد كه اي مادر ، يكي گنجشك خونين پر كه هردم مي زند چهچه
چه مي گويد نمي دانم ، ولي اينقدر مي دانم كه او از عشق مي گويد
و از در خون پريدن ها ، كه شايد چهچه اش گويد ايا مادر كه يك روزي نه چندان دور مي آيد عزيزت از سفر با قلب خونين
مشو غمناك مزن بر سر – چرا ؟
زيرا زماني مي رسد از ره ، ستم ديگر نمي ماند و در طوفان قسط و عدل مي ميرد
و اين پيروزي و لطف خدايي را نه آهن ، بلكه خون مي آورد از ره – وآن مفتاح از اجساد ما خون است
عجب مفتاح خوش رنگي – عجب مفتاح خوش رنگي