وقتی که خبر دار شدم سوخته بودم…
تقدیم به روح بلند و آسمانی برادرشهیدم اسماعیل جانم:

به نام آرام بخش جان ها”
دلم امشب تنگ است , تنگ چشمان پر از مهر و سراسر عشقت , تنگ لب های پر از زمزمه ات و صدایت که غریب است هنوز .
جان به قربان وجود پر از دردت . گل من … جان ز تنم رفت همان لحظه که تو جان به آغوش ملک بسپردی و بهارم خشکید .
عمر من … فکر نکردی دل من تاب ندارد , ز غمت میمیرد ؟
روز من رنگ شب است و شب من بی مهتاب , آسمانم ابریست و تو بوی باران و همان یاد نگاه تو , مرا خواهد کشت اسماعیل جان
همه ی هستی من … روز ها می گذرد و برایم به نشانت سنگیست که شده سنگ صبورم به جوانی و غریبی . قلب من می شکند و تو خود می دانی که غمت , سخت گران است و من میمیرم , به تمام صبری که تو یادم دادی .
دل به یادت دادم , نفسم تنگ شد و بند آمد , باورم نیست هنوز , که تو رفتی و نمی آیی باز . شده ام بیگانه با جهان بودن , ای همه زندگی ام … نیست دگر تاب مرا که من و تنهایی عاقبت خانه نشین و تو سفر کرده از این دنیایی .
دست دل تنگی ام اینک , میزند چنگ بر آن پرچم سبز مزار پاکت , که ندارم آرام و جگرسوز نشینم سر خاکت , به خیالم که نشسته ای مرا رو در رو , میکنم درد دل و از عطش دیدن تو بی تابم …. موج معرفت و خوبی تو …… کشتی صبر مرا میشکند کاش یک بار فقط … کاش یک بار فقط … درد دلت میگفتی تا نگیرم آتش از رفتن تو , ولی تو … راه زبیراهه نهان می کردی , که نفهمند دلت پر درد است و چه آرام گذشتی به شبی سرد و زمستانی از همه ی تاب و تب دنیایی ونهادی به جوانی , آرزوهایت را .
همه ی دلخوشی ام … غم چشمان تو را با همه جان می خواهم . غربت اشک تو در حلقه ی چشمانت را و تپش های دل بی تابت که تب عشق تو را معنا کرد و مرا درس محبت آموخت . تو میان قلبم , تو رو از هر نفس باد صبا می شنوم و….
یک شبی آرام از پیش نگاهم می روی

به یاد تمام شهدای غیورمرد عملیات والفجر ۸ از جمله دلیر مردان غواص و شیر مردان خط شکن در شب سرد بهمن سال ۱۳۶۴ ، مردانه سینه خصم را دریده و عاشقانه خدای خویش را ملاقات نمودن بخوانیم فاتحه و صلوات…..

یاد عزیزم اسماعیل جان گرامی باد

باسپاس از مدیریت محترم سایت هراز نیوز

One thought on “وقتی که خبر دار شدم سوخته بودم…”
  1. شرمنده ایم از روی خانواده شهدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *