دوران کودکی دوران بسیار حساس و مهم در رشد و شکل گیری شخصیت فرد است و تأثیرات آن تا پایان عمر باقی می ماند، از این رو توجه به تربیت کودک در این دوره ضروری است.

به گزارش “هراز نیوز” به نقل از پيشگيري نوين، فرزندان براي حركت به سمت هدفی خاص باید شیوه و روش معینی داشته باشند. پدر باید الگوی فرزند در صداقت، سخاوت، و شرافت باشد. او باید وقت کافی برای ارتباط با فرزندان بگذارد و نباید بین گفتار و کردارش تفاوتی باشد. ارتباط میان مادر و فرزند نیز اثرات مهمی در رشد روانی کودک دارد.

حالات مختلف رفتار والدین نسبت به فرزندان

والدین با محبت و آزاد گذار:

این نوع والدین کسانی هستند که معمولا در ذهن مردم به عنوان پدر و مادر نمونه شناخته می شوند. فرزندان این والدین غالبا فعال، اجتماعی و مستقل هستند، نسبت به دیگران محبت داشته و خصومتی با اطرافیان خود نشان نمی دهند. کودکان آنها معمولا دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند، محبت و آزادی موجب می شود که کمی حالت های پرخاشگرانه در این کودکان ( به ویژه  در منزل) مشاهده شود. ولی این حالت در نتیجه احساس ایمنی و عدم وجود پاسخ های نامطلوب از سوی والدین است و نشانه عصبانیت یا ناکامی دائمی نیست.

اگر چه کودکان این گروه از والدین، شلوغ و پر فعالیت هستند، جنبه قوی شخصیت آنها ( اعتماد به نفس، دوستی، احساس استقلال، تمایل برای تسلط به محیط  و گرایش به رفتارهای دوستانه )، نکات ضعف آنها را از بین می برد.

والدین با محبت و محدود کننده:

گاهی والدین در ضمن نشان دادن محبت، محدود کننده هستند. این والدین اجازه کسب تجربه و یادگیری را از کودکان می گیرند. کودکان این گروه از والدین معمولا حالت های اتکایی بیشتری را نشان می دهند. اینها در مقایسه با فرزندان با محبت و آزاد گذارنده، خصومت و پرخاشگری بیشتری از خود نشان می دهند و در روابط با همسالان خود حالت قدرت طلبی ندارند. محدودیت اعمال شده از سوی والدین در سه سال اول زندگی نسبت به بعد از این سن، تأثیر زیادی در رفتار کودک در دوران کودکی و نوجوانی خواهد داشت.

والدین متخاصم و محدود کننده:

رفتارهای خصومت آمیز والدین که بیشتر بر اصل تنبیه استوار است به همراه سخت گیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندانشان اعمال می کنند موجب ایجاد احساس خصومت شدید در فرزندان آنها می شود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس خصومت، کودکان را عصبی بار می آورد. این کودکان در روابط اجتماعی، خجول و گوشه گیر بوده و توانایی اعتماد به نفس را در رفتار با دیگران ندارند.

والدین متخاصم و آزادگذار:

عامل خصومت، زمانی که با عامل آزاد گذاری همراه گردد، رفتار پرخاشگرانه و نظارت نشده را به شدید ترین وجهی در کودک ظاهر می کند. پژوهش ها نشان می دهد که والدین اکثر کودکان بزهکار این الگوی تربیتی را در مورد فرزندانشان اعمال می کنند. کودکان پرخاشگری که رفتارشان با مبادی و اصول اجتماع مغایرت دارد غالبا از خانواده هایی هستند که در آن ها والدین از عهده نظارت رفتار آنها برنیامده، در ضمن حالات خصومت آمیز نشان می دهند.

خانواده به عنوان منبع ارضاء نیاز محبت و امنیت کودک

یکی از نیازهای اساسی کودک برای رشد و تحول سالم شخصیت برخورداری از محبت دیگران به ویژه والدین است. کودکی که از محبت پدر و مادر برخوردار است در مواجهه با محیط قدرت سازگاری بیشتری دارد و اعتماد به نفسش زیاد خواهد شد. احساس امنیت شرط لازم برای رشد و تحول سالم کودک و از نیازهای روانی اولیه اوست. کودک از ابتدای تولد محتاج است که در محیطی آرام و امن باشد و خانواده برای وی چنین محیطی محسوب می شود.

خانواده برای کودک در حکم پناهگاهی است که در شرایط بحران حامی وی باشد و پذیرشی که وی در خانه به دست می آورد در او احساس امنیت، تعلق خاطر به جمع و ارزش مندی را به وجود می آورد.

انگیزه اساسی آدمی، احساس امنیت است که از جمله منابع اولیه و ابتدایی تأمین این امنیت، محیط خانواده است، که اگر فراهم شود به احساس اضطراب منجر نمی گردد.

رابطه والدین و کودک و تأثیر آن بر سازگاری کودک

کیفیت روابط والدین و فرزندان، از عوامل تعیین کننده سازگاری است. نحوه تعامل والدین با کودک و جو روانی- عاطفی حاکم بر خانواده، خصوصیات شخصیتی و رفتاری کودک را شکل می دهند. بسته به این که خانواده از چه ساختاری برخوردار باشد، نحوه شکل گرفتن رفتار کودک  نیز متفاوت خواهد بود.

گرمی، تعلق، وابستگی شدید، آزادی، سخت گیری، مداخله، پذیرش و انتظارات والدین از کودکان کیفیت این ساختار را تعیین می کند. افراط و تفریط در زمینه هایی چون پذیرش، مراقبت، آزادی، توقع و انتظارات و تشویق به انجام کارهای نادرست و خلاف، نقش مهمی را در ایجاد مشکلات رفتاری کودکان ایفا می کند.

روابط نادرست کودک با والدین و خواهران و برادران به صورت طرد از طرف والدین، عدم نوازش بدنی، انکار محبت، فقدان توجه به فعالیت و پیشرفت ها و تنبیه سخت برای خطای کوچک، عدم حضور در گذراندن وقت با کودک، فقدان توجه به حقوق و احساسات کودک به عنوان یک شخص، منابع موثری در رشد نارسا و بروز ناسازگاری فردی محسوب می شوند.

مشکلات روش های فرزند پروری

چه مشکلاتی در روش فرزند پروری وجود دارد؟

دو مشکل عمده در روش های تربیتی والدین وجود دارد:

الف) کمبود مهارت های فرزندپروری:

در این مدل فرض می شود که خانواده ها، الگوهای نابهنجار دارند. در این خانواده ها فرزندان پرخاشگر و ضد اجتماعی هستند. پژوهشگران طی مطالعاتی دریافتند که خانواده هایی که پسران ضد اجتماعی دارند نسبت به فرزندان خود سطوح بالایی از پرخاشگری را اعمال می کنند.

ب) کمبودهای توجهی:

در این مدل، دانشمندان دریافتند که والدین روش های فرزند پروری مناسب را می دانند، اما اغلب از آنها استفاده نمی کنند زیرا که آنها در مشکلات خانوادگی دیگر از قبیل چشم پوشی کردن رفتارهای مثبت بچه ها یا فراهم کردن سازگاری زودرس در مورد بچه هایی که بد رفتاری می کردند، یا پایگاه مالی و مشکلات خانوادگی دیگر، درگیر می شدند.

انتخاب روش مناسب تربیت کودک

والدین “خوب” یک مفهوم ارزشی و نسبی است و از دیدگاه افراد متعدد می تواند صفات و اعمال گوناگون را شامل شود و در محدوده مشخصی تعریف گردد. در حالت کلی مفهوم والدین “خوب” کسانی را در بر می گیرد که به کلیه نیازهای جسمانی، عاطفی، اجتماعی، عقلانی، اقتصادی فرزندانشان در حد امکان توجه می نمایند. فراگیری فنون تربیت کودک، به والدین یاری می دهد تا با امعان نظر به اعتقادات و ارزش های خانوادگی و امکانات خویش روشی را به کار گیرند که به بهترین وجهی تأمین کننده نیازهای کودکان باشد.

انتخاب روش تربیت و بررسی نوع ارتباط والدین با کودکان در خانواده با ارزش های حاکم بر خانواده بستگی نزدیک دارد. از این رو برای کمک به والدین برای فراگیری روش های مناسب تربیت کودک، مطالعه خانواده برای پی بردن به اعتقادات و ارزش های آنها و در نتیجه انتخاب روش تربیتی مناسب نقش بسیار مهمی را دارا است.

انواع والدین از نظر نحوه ارائه شیوه های فرزند پروری

می توان سه دسته از والدین را از نظر نحوه ارائه شیوه های فرزند پروری از هم تفکیک و به توضیح و تفسیر آنها اقدام نمود:

1- والدین دارای روش قاطع و اطمینان بخش (دموکرات)

2- والدین دارای روش استبدادی (دیکتاتور)

3- والدین دارای روش سهل گیرانه

1- والدین قاطع و اطمینان بخش:

در این الگو، معمولا والدین با فرزندان خود با محبت بوده و با آنها رابطه گرم و صمیمی برقرار می کنند، این والدین ضمن کنترل منطقی فرزندانشان از آنان توقع رفتاری عاقلانه و منطقی دارند.

به طور کلی می توان خصوصیات والدین قاطع و اطمینان بخش را به شرح زیر برشمرد:

– همه افراد خانواده قابل احترام هستند.

– تمام افراد حق اظهار نظردر مورد تصمیمات زندگی را دارند.

– روش عقلانی در کلیه شئون زندگی آنها به کار می رود.

– والدین برای دستورات و راهنمایی ها و نظرات خود دلایل منطقی و قانع کننده ای دارند.

– والدین ضمن ابراز محبت به فرزندان، با آنها گرم و صمیمی هستند و به تصمیمات و نظرات آنها احترام می گذارند.

– بین افراد خانواده همکاری و صمیمیت وجود دارد.

عده ای از محققان معتقدند، دسته ای از این نوجوانان چون مورد مهر و محبت قرار گرفته اند و به اندازه کافی از آزادی برخوردار بوده اند، نسبت به والدین با دید مثبت و منصفانه ای می نگرند، در زندگی آینده مسوولیت ها را به راحتی بر عهده می گیرند و از انجام آن سربلند بیرون می آیند. معین بودن راه ها و هدف های زندگی در این گروه از خانواده ها، باعث روشن شدن زندگی آینده آنها خواهد شد.

از آنجا که والدین، آنها را تشویق به اظهار نظر در مورد مسائل مختلف زندگی نموده اند و برای نظرات و عقاید آنها احترام قائل بوده اند، در آینده به راحتی عقیده و نظر خود را ابراز می کنند و مهارت های خویش را آشکار می سازند، در ارتباط با همسالان رضایت دارند و برای دیگران احترام قائل اند. این کودکان واقع گرا، با کفایت و خشنود توصیف شده اند.

والدین قاطع و اطمینان بخش، بر آزادی اراده و انضباط تأکید می ورزند، رابطه کلامی و تبادل نظر را تشویق می کنند و وقتی که از اقتدار خود به عنوان والدین بهره می جویند و کودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاراتی دارند برایش دلیل می آورند.

این گونه والدین به نوجوانان کمک می کنند تا در برخورد با هر موضوعی همه جوانب آن را بسنجند، از این که فرزندانشان برخی از مسائل را بهتر از آنان بشناسند احساس رضایت می کنند، درباره مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفت و گو می کنند و فرزندانشان را در تصمیم گیری های مربوط به خانواده شرکت می دهند.

تحقیقات نشان می دهد که چنین والدینی به ایجاد اعتماد به نفس و عزت نفس، احساس مسوولیت، توان اجتماعی، خودمختاری و رابطه نزدیک و مثبت با فرزندان کمک می کنند.

والدین این گروه، واقعیت ها و بینش های شناختی را به فرزندان خود منتقل می کنند و هنگام ارائه رهنمود برای درک دلایل کودک از خود تمایل نشان می دهند. این والدین سخنوران خوبی هستند و اغلب از استدلال و منطق بهره می جویند و برای توافق با کودک از ارتباط کلامی استفاده می کنند.

رفتارهای نامطلوب، این والدین را مرعوب نمی سازد و ظاهرا تاب مقاومت در برابر مهر و غضب فرزند را دارند. آنها در تعامل خود به گونه ای پاسخ می گویند که معمولا برای کودک خشنود کننده است و از تقویت های مثبت بیشتر استفاده می کنند.

والدین مقتدر همواره در تلاش هستند تا فعالیت های کودک را به شیوه ای عقلانی هدایت کنند، روابط کلامی را تشویق کنند و کودک را در جریان علت و منطق نهفته در روش خود قرار دهند. بدین ترتیب این والدین در نقاط اختلاف والد و کودک کنترل شدیدی را اعمال می دارند، اما کودک را در این باره مقید و محدود نمی سازند.

این والدین حقوق ویژه خود به عنوان یک بزرگسال را شناخته اند، اما علایق فردی و ویژگی های خاص کودک را نیز می شناسند. والدین مقتدر توانایی های کنونی کودک را می پذیرند، اما برای اعمال آتی وی نیز، معیارهایی را  تعیین می کنند. والدین مقتدر برای کسب اهدافشان علاوه بر زور بر استدلال نیز تکیه دارند و تصمیم های خود را تنها بر پایه توافق گروه یا امیال فردی کودک بنا نمی کنند.

در عین حال خودشان را نیز از خطا و اشتباه مصون نمی دارند و اعتقاد ندارند که تصمیم های آنها وحی منزلند. والدین مقتدر به استقلال و تصمیمات فرزندان خود احترام می گذارند و با دلایل قاطعانه ای آنها را راهنمایی می نمایند.

والدین مقتدر به نوجوانان کمک می کنند تا در برخورد با هر موضوعی، همه جوانب آن را بسنجند، از اینکه فرزندشان برخی از مسائل را بهتر از آنان شناسند احساس رضایت می کنند، در باره مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفت و گو می کنند.

فرزندان نوجوان خود را در تصمیم گیری های مربوط به خانواده شرکت می دهند. در مجموع والدین مقتدر هم برای رفتار خودمختارانه و هم برای رفتار منضبط اعتبار قائلند و وقتی از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و فرزند خود را از چیزی منع می کنند و هر گاه از او انتظاری دارند برایش دلیلی می آورند.

چنین تلاش هایی برای ثابت کردن حقانیت اقتدار والدین اهمیت خاصی دارد. اقتداری که بر اساس یک نوع دل نگرانی منطقی برای رفاه نوجوان باشد، از طرف نوجوان پذیرفته می شود و او را به بلوغ شناختی و اجتماعی نزدیک می کند و مسوولیت پذیری را در او بارور می کند.

فرزندانی که در این خانواده ها پرورش می یابند به موقع از محبت والدین بهره مند می شوند. شخصیت آنها در خانواده مورد احترام است و جای آنها در گروه خانوادگی مشخص و محفوظ است. معین بودن هدف ها  و انتظام و تربیت امور خانوادگی، راه و رسم زندگی آنها را مشخص می کند. فرزندان می دانند که چرا باید از انجام کاری خودداری کنند و یا چرا باید در مواقع معین، وظایف خاصی را انجام دهند.

در خانواده های دموکرات، برای تنبیه کردن کودک یا به عبارتی آگاه کردن وی از اشتباهات مرتکب شده، بیشتر از روش های استنتاجی استفاده می شود. استدلال، جایزه دادن و توضیح کارهای کودک و نتایج حاصله از آن کارها قسمت هایی از روش استنتاجی به شمار می روند.

شیوه های دموکراتیک و قاطعانه والدین اگر با توضیحاتی در مورد قواعد و انتظاراتشان همراه باشد از بسیاری از جهات استقلال همراه با احساس مسوولیت را در نوجوان پرورش می دهد. اول اینکه، این روش ها امکاناتی برای خود مختاری نوجوانان فراهم می کند که البته همراه است با راهنمایی های والدین علاقمند که با نوجوانان ارتباط برقرار می کنند و تا حد مناسبی کنترل را در دست دارند.

دوم اینکه، این روش ها نوجوان را تشویق می کند تا با والدین همانند سازی کند. همانند سازی ای که بیشتر بر اساس محبت و احترام والدین به نوجوان است نه بی اعتنایی و سهل انگاری آنان. سوم اینکه، آنان با سرمشق دهی به نوجوان نشان می دهند که اعمال خودمختاری ممکن است، ولی در چهارچوبی دموکراتیک.

کودکان این خانواده ها کنجکاوی بیشتری از خود نشان می دهند، خلاق هستند و بین همسالان خود محبوبیت بیشتری دارند و بالاخره می توانند رهبری گروه همسالان خود را بر عهده بگیرند.

والدین مستبد و دیکتاتور

در این الگو والدین به اعمال قدرت و انضباط اجباری تأکید می کنند. دانشمندان معتقدند:” این والدین با فرزندان خود کمتر گرم و صمیمی هستند، کودکان خود را بسیار کنترل می کنند و برای آنها از قدرتشان استفاده می نمایند. آنان فرزندان خود را تشویق به مخالفت با قواعد و تصمیمات خود نمی کنند و کمتر با آنان گرم و مهربان هستند.”

در چنین خانواده ای فقط دیکتاتور تصمیم می گیرد، هدف تعیین می کند، راه نشان می دهد، وظیفه افراد را مشخص می کند، امور زندگی را ترتیب می دهد، همه باید مطابق میل و دلخواه او رفتار کنند، او فقط حق اظهار نظر دارد و دستور او باید بدون چون و چرا از طرف دیگران اجرا شود. آنچه را که خوب دانست، خوب است و آنچه که به نظر او بد جلوه کند، بد تلقی می شود. والدین مستبد برای دستوراتی که می دهند، دلیل نمی آورند.

بعضی از والدین از سر خشم چنین روشی را در پیش می گیرند و بعضی دیگر نمی خواهند درد سر توضیح دادن و بحث و گفت و گو را تقبل کنند و بعضی دیگر هم این کار را یاد دادن به نوجوان برای مرجع قدرت بودن می پندارند.

مهم ترین خصوصیات والدین دیکتاتور به شرح زیر است:

1- برای دستوراتی که می دهند، دلیل نمی آورند.

2- فرزندان باید بی چون و چرا از والدین اطاعت کنند.

3- برای عقاید و نظرات فرزندان ارزش قائل نیستند.

4- معمولا یک نفر( پدر یا مادر) حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است.

5- با فرزندان خود گرم و صمیمی نیستند.

فرزندانی که والدین مستبد و دیکتاتور داشته اند، کمتر متکی به خود هستند و از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند. آنها نمی توانند به تنهایی کارهایشان را انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشند، شاید به این دلیل که هیچ گونه فرصتی برای اظهار نظر و انجام کارهای مستقل از طرف والدین به آنها داده نشده است.

بچه هایی که در محیط دیکتاتوری پرورش می یابند، در هر حالت، تسلیم و اطاعت از خود نشان می دهند، ولی در واقع دچار هیجان و اضطرابند. این بچه ها اغلب در مقابل دیگران حالت خصومت و دشمنی به خود می گیرند.

کودکان والدین دیکتاتور نسبت به کودکان والدین مقتدر در برقراری رابطه با همتاها و احراز موضع فعال  و نیز استقلال رأی در مرتبه هایی پایین تر قرار می گیرند. این کودکان همچنین به صورت افرادی پرخاشگر، غیر فعال، منزوی و غمزده، آسیبب پذیر نسبت به فشار محیط توصیف شده اند.

آنان به بچه های هم سن و سال یا کوچک تر از خود آسیب می رسانند و معمولا چون افکار و عقاید خاصی را بدون چون و چرا پذیرفته اند، افرادی متعصب بار می آیند، از به سر بردن با دیگران عاجزند، در زمینه های عاطفی و اجتماعی رشد کافی ندارند، در کارهای گروهی شرکت نمی کنند، اغلب متزلزل و ضعیف النفس هستند، از قبول مسوولیت شانه خالی می کنند، نسبت به بزرگسالان به طور کلی بد بین هستند و در مراحل مختلف زندگی از ضعف و بی لیاقتی خود رنج می برند و غالبا در تحصیل موفق نیستند.

این نوجوانان خلاقیت کمتری دارند، ذهن کنجکاوی ندارند، از لحاظ  اخلاقی کمتر رشد یافته اند و در برخورد با مسائل روزمره عملی، تحصیلی و ذهنی انعطاف پذیری کمتری دارند. معمولاً والدین خود را نا مهربان و سهل انگار می دانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیر منطقی و نادرست است.

والدین مستبد فرزندان خود را به اطاعت کورکورانه مجبور می کنند و آنها را محدود کرده و اختیار و آزادی کمتری به آنها می دهند و معتقدند که رفتار کودکان باید زیر نظر والدین باشد. در نتیجه ضوابط رفتاری این والدین انعطاف ناپذیر و یک جانبه است و گاهی اوقات برای اجرای همان ضوابط رفتاری فرزندان خود را تنبیه می کنند.

والدین مستبد از فرزندان نوجوان خود می خواهند که با آنها بحث نکنند و بزرگسالان را زیر سوأل نبرند و به نوجوانان گوشزد می کنند که وقتی بزرگتر شدند متوجه اشتباهات کنونی خود خواهند شد. وقتی فرزندشان نمره خوبی می گیرد از او می خواهند که باز هم نمره بهتری بگیرد و موقعی که او نمره بدی می گیرد به شدت ناراحت می شوند و بر سخت گیری های خود می افزایند.

والدین مستبد بسیار پر توقع بوده و پذیرای نیازها و امیال کودکان نیستند. پیام های کلامی والدین یک جانبه و فاقد محتوای عاطفی است. نمایش قدرت والدین اولین عامل است. والدین مستبد غالبا هنگام اعمال رهنمود ها دلیلی ارائه نمی کنند و به ندرت به تشویق پاسخ های کلامی می پردازند و تا جایی که ممکن است در برابر استدلال کودکان خود تغییر موضع نمی دهند و کمترین مهرورزی را اعمال می کنند.

والدین مستبد عموما نسبت به تلاش های کودکان برای حمایت و توجه بی تفاوتند و به ندرت از تقویت مثبت استفاده می کنند. برای کنترل کودکان خود از شیوه های ایجاد ترس استفاده می کنند. بین والدین مستبد و فرزندانشان هیچ گونه تفاهمی وجود ندارد.

والدین مستبد در تلاش هستند رفتارها و نگرش های کودک را بر اساس یک دسته معیارهای رفتاری شکل داده و کنترل و ارزیابی کنند، معیارهایی که معمولا مطلق بوده و قدرتی بالاتر آنها را تعیین کرده است.

این والدین اطاعت کودک را یک حسن تلقی می کنند و در مواقعی که اعمال و رفتار کودک در تعارض با معیارهای رفتاری آنها قرار گیرد، از تنبیه و اعمال زور برای مهار خواسته کودک استفاده می کنند. والدین مستبد به القاء ارزش هایی همچون احترام به قدرت، احترام  به کار، احترام به حفظ نظم و ساختار سنتی می پردازند. آنها معتقدند که کودک باید هر آنچه را که از نظر والدین درست است بپذیرد.

والدین سهل گیر

این والدین فرزندان خود را کنترل نمی کنند، از آنان توقعی ندارند، در امور خانه نظم و ترتیبی ندارند و در تنبیه و پاداش دادن فرزندان خود چندان جدی نیستند. از فرزندان خود انتظار عاقلانه ندارند و به آنان آموزش استقلال و متکی بودن به خود را نمی دهند.

والدین سهل گیر به حد افراط مساوات طلبند و اجازه می دهند فرزندانشان هر کاری را که می خواهند انجام دهند. والدین سهل گیر فرزندان خود را به حال خود رها می کنند، بدون آنکه سرمشقی از یک بزرگسال مسوول را برای آنها ترسیم نمایند.

با توجه به آزادی زیادی که در این خانواده وجود دارد هر کسی به میل خود رفتار می کند، در نتیجه نوعی هرج و مرج و بی نظمی در محیط خانه حکم فرماست. خصوصیات این گونه خانواده ها عبارتند از:

1- آزادی مطلق حکم فرماست.

2- والدین از فرزندان خود انتظار رفتار عاقلانه ندارند.

3- والدین در نظم و ترتیب یا تنبیه و تشویق چندان جدی نیستند.

4- نوعی هرج و مرج و تزلزل در خانواده حکم فرماست. در کل این کودکان از اتکا به خود، خود رأیی یا استقلال رأی اندکی برخوردارند. این کودکان نسنجیده عمل می کنند و به فعالیت بی هدف می پردازند.

5- این فرزندان هیچ آموزشی در مورد استقلال و متکی به خود بودن نمی بینند.

فرزندان چون از نظم و ترتیب هیچ بهره ای نبرده اند، افرادی خود رأی هستند و در ارتباط با دیگران مشکل دارند، چرا که به میل و خواسته دیگران توجهی نداشته و تنها مسأله مورد علاقه آنها امیال و خواسته های خودشان است. از قبول مسوولیت عاجزند و در زندگی اجتماعی با دیگران دچار مشکل شده و اغلب در زندگی فردی با شکست مواجه می شوند.

فرزندان این والدین سرد، بی بند و بار، لاابالی و سهل انگار، خود خواه و بی هدف هستند و هیچ معیار و میزانی برای اعمال و افکارشان قائل نیستند.

والدین سهل گیر ملاک و معیاری برای تربیت کودکان ندارند، اگر هم داشته باشند بنا به شرایط و مقتضیات، به کرات دگرگون می شود. این گونه والدین از بابت اعمال کنترل تفریط کرده و مسوولیتی در قبال پرورش فرزندانشان احساس نمی کنند. این والدین به ندرت رفتارهای ناپسند فرزندانشان را تنبیه می کند.

والدینی که سهل گیر، بی اعتنا و یا به حد افراط مساوات طلبند نیز نمی توانند آن طور که نوجوانان نیاز دارند حامی آنان باشند. بعضی از والدین می گذارند که نوجوانان هر کاری که می خواهند بکنند، شاید به این دلیل که کاری به کار نوجوان ندارند و یا اینکه اهمیتی نمی دهند. بعضی دیگر از مسوولیت خود برداشت نادرستی دارند.

والدین سهل انگار در ابعاد کنترل و خواسته های معقول در پایین ترین سطح هستند. خانواده والدین سهل انگار نسبتاً آشفته است، فعالیت خانواده نامنظم و اعمال مقررات اهمال کارانه است. هر دو والد کنترل اندکی بر فرزندانشان دارند. این والدین در خصوص انضباط کودک از نگرش هایی متعارض برخوردارند.

والدین سهل انگار در عین حالی که به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آنان ندارند. فقدان خواسته های معقول همراه با خودداری از ارائه دلیل و درگیری در گفت و گو با کودک همواره از ویژگی های این والدین به شمار می رود.

این والدین به ندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه می دهند. آنها در توالی کنترل، افرادی زورگو و سرکوبگر هستند و از روش های احساس گناه و انحراف استفاده می کنند. این والدین نیز در بیشتر موارد در مواجهه با بهانه جویی و شکایت کودک سر تسلیم فرود می آورند. والدین سهل انگار در تلاش هستند تا به شیوه ای موافق با تکانه ها، امیال و اعمال کودک رفتار کنند.

آنها توقع چندانی برای انجام کارهای منزل و رفتار صحیح از کودک خود ندارند. والدین سهل گیر خود را به کودک همچون منبعی معرفی می کنند که هرگاه بخواهند می توانند از آنها استفاده کنند، نه به عنوان عاملی فعال که مسوول شکل دهی یا تغییر رفتار کنونی یا آتی کودک است.

آنها به کودک اجازه می دهند، خود به تنظیم فعالیت هایش بپردازد، از اعمال کنترل اجتناب می ورزند و پیروی از معیارهای مشخص شده بیرونی را تشویق نمی کنند. والدین سهل گیر از استدلال استفاده می کنند و در دستیابی به اهدافشان آشکارا از زور استفاده نمی کنند.

والدین کودکان سهل انگار افرادی نسبتا ناپخته هستند که هنگام مواجهه با ناملایمات، تمایل به واپس روی دارند، این کودکان نسنجیده عمل می کنند و به فعالیت بی هدف می پردازند.

والدین سهل انگار نسبت به رفتار فرزندان تحمل پذیرند و در برابر اعمال خلاف چشم پوشی می کنند، معیارهایی برای رفتار کودکان در نظر نمی گیرند و رفتار کودکان را با دیده اغماض می نگرند، مگر آن که باعث صدمه و آسیب بدنی شوند.

والدین سهل انگار هیچ نظم و قاعده ای برای اوقات فراغت و مدت زمان تماشای تلویزیون فرزندان در نظر نمی گیرند، بر انجام تکالیف درسی فرزندان نظارتی ندارند و آنها را کنترل نمی کنند. والدین این فرزندان معتقدند که فرزندان را باید به حال خود گذاشت تا خود مسوولیت کارهای خود را به عهده بگیرند. والدین سهل انگار توجهی به نمرات درسی فرزندان خود ندارند و به آن اهمیتی نمی دهند.

نوجوانانی که والدین سهل انگار دارند بیشتر به طرف مواد مخدر و سایر رفتارهای مخرب کشیده می شوند زیرا والدین آنها ظاهرا برای فردیت، درک خود، آمادگی برای تغییر، بالا بردن توانایی انسان و مساوات طلبی در خانواده ارزش قائل اند ولی صرفا به این دلیل ادعای اعتقاد به این ارزش ها را دارند که از زیر بار مسوولیت شانه خالی کنند.

شیوه تربیتی اثر بخش

کودکان والدین مقتدر بیشتر از سایر کودکان رشد یافته اند. آنها بشاش، مسوولیت پذیر، دارای اعتماد به نفس، پیشرفت گرا و مشارکت جو هستند. نوجوانان خود گردان فردیت یافته و لایق، والدینی مقتدر دارند. در مقابل کودکان والدین مستبد اغلب دمدمی مزاج و ناراحت، زود رنج و بدون هدف هستند و رفتار خوشایندی با دیگران ندارند. سرانجام کودکان والدین سهل گیر اغلب تکانشی و پرخاشگر هستند. اگر پسر باشند، خودمحور، فاقد کنترل شخصی و اغلب در استقلال و پیشرفت در سطح پایینی قرار دارند.

کودکان والدین مقتدر درجه بالایی از شایستگی های شناختی و اجتماعی دارند. در حالی که کودکان والدین مستبد عموما در مهارت های شناختی و اجتماعی متوسط یا زیر متوسط هستند و کودکان والدین سهل گیر در هر زمینه فاقد مهارت بودند.

تربیت والدین مقتدر با تأکید بر مسوولیت اجتماعی برای پسرها و استقلال برای دخترها همراه است و رفتار فرزندان بیشتر متکی بر کل الگوی رفتار والدین است و صرفا متکی بر یک جنبه مثلا گرمی یا کنترل نیست.

والدین مقتدر و والدین مستبد هر دو می کوشند تا رفتار فرزندان خود را کنترل کنند ولی روش های مختلفی دارند. والدین مقتدر در پرورش مهارت اجتماعی کودکان موفق اند زیرا بیش از والدین سهل گیر و مستبد به شیوه های تربیتی خود اعتماد دارند. فرزندان این گونه والدین شاید از همان آغاز مطیع تر و از لحاظ اجتماعی برون گرا و مستقل می شوند.

شفقنا زندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *