پلوراليسم يعني چه و در چه عرصه هايي قابل طرح است؟

پاسخ: پلورال بمعناي جمع و كثرت است. لذا پلورالسيم (pluralism)يعني كثرت گرايي يا گرايش به تعدّد و كثرت.
گرايش پلوراليستي در قبال گرايش مونيستي (monoistic) و وحدت گرايي است. ما در عرصه هاي مختلف زندگي اجتماعي با اين پرسش مواجه هستيم كه كار در انحصار يك فرد يا يك گروه باشد، و يا در اختيار چند فرد يا چند گروه؟ اگر ما چند فرد يا چند گروه را براي انجام كاري پذيرفتيم اين را پلوراليسم ميگويند و در قبال آن اگر يك فرد يا گروه را پذيرفتيم اين را مونيسم ميگويند.
زادگاه اين واژه مغرب زمين است. در گذشته هر كس در كليسا چند منصب داشت يا كسي كه معتقد بود در كليسا ميتوان چند منصب داشت پلوراليست خوانده ميشد. اما امروزه در عرصه فرهنگي پلوراليست به كسي گفته ميشود كه در يك عرصه فكري خاص اعم از سياسي، مذهبي، هنري و يا غير آن صحت همه روش هاي موجود را بپذيرد. اين گرايش نقطه مقابل اعتقاد به انحصارگرايي (exclusivism) است; يعني اعتقاد به اينكه تنها يك روش يا يك مكتب بر حق است و ساير روش ها و مكاتب نادرست ميباشند.
پلوراليسم در عرصه هاي گوناگوني مطرح ميشود. در هر كدام از اين زمينه ها گاه به معناي پذيرش كثرت و نظرات مختلف در مقام عمل است، به اين معنا كه با يكديگر همزيستي مسالمت آميز داشته باشند و به نظر يكديگر احترام بگذراند و اجازه اظهار نظر و رأي بدهند. اين پلوراليسم عملي است. گاهي نيز به معناي پلوراليسم نظري و علمي به كار ميرود، به اين معنا كه قائل به صحت همه انظار مختلف در عرصه سياست يا فرهنگ يا اقتصاد يا دين بشويم، يا قائل شويم كه همه انظار بخشي از حقيقت را در بردارند و چنان نيست كه يكي حق محض و خالص و ديگري باطل و نادرست باشد.
در گذشته كه جوامع به اندازه امروز توسعه نيافته و ارتباط آنها با يكديگر كم بود مسأله خاصي به نام پلوراليسم مطرح نبود. اما امروزه با گسترش جوامع و ايجاد ارتباط گسترده در ميان آنها اين مسأله مطرح گرديده است; بخصوص پس از شدّت گرفتن جنگ هاي فرقه اي و مذهبي و نتايج ويرانگر و خانمانسوز آنها اين تفكر تقويت شد كه مذاهب و عقايد ديگران را بايد پذيرفت و با آنها از در آشتي در آمد، زيرا نفع جامعه انساني در سازگاري مذاهب و مكاتب گوناگون با يكديگر است.
مبناي پلوراليسم در بُعد عملي همزيستي مسالمت آميز است. لذا توصيه ميكنند كه كثرت هاي موجود در جامعه به جاي تنازع و اصطكاك با يكديگر، نيروهاي خود را صرف خودسازي دروني نمايند و بايكديگر به صورت مسالمت آميز زندگي كنند. اين سخن به اين معنا نيست كه همه گروهها يكديگر را حق بدانند، بلكه بايد وجود كثرت را بعنوان يك واقعيت بپذيرند. اما اين منافاتي ندارد با آنكه هر گروهي خود را بر حق بداند و ديگران را بر باطل.
در بعد نظري و علمي مقتضاي پلوراليسم اين است كه انسان نبايد سخت گير و مطلق گرا باشد و روي يك فكر خاص تعصّب بورزد و آن را صددرصد صحيح و حق بداند. در حقيقت بازگشت آن به نوعي شك گرايي در بُعد معرفت شناسي است.
پرسش: پلوراليسم ديني يعني چه؟
پاسخ: پلوراليسم ديني گاهي در بُعد نظري و فكري مطرح ميشود و گاهي در بُعد عملي.
منظور از پلوراليسم ديني در بُعد عملي يعني احترام به عقيده طرف مقابل و هر مذهب و ديني كه بدان معتقد است و زندگي مسالمت آميز در كنار يكديگر. بنابراين پلوراليست يعني كسي كه معتقد است دو يا چند نوع طرز تفكر ـ صرفنظر از اثبات و نفي نظري ـ بايد در كنار يكديگر زندگي مسالمت آميز داشته باشند و مزاحمت اجتماعي براي ديگري ايجاد نكنند. امّا در مقابل اگر كسي قائل به حذف يكي از اين دو، از صحنه اجتماع باشد و فقط يكي را مجاز در عمل بداند ضد پلوراليسم است.
مثلاً در مورد مذهب كاتوليك يا مذهب پروتستان برخي ميگويند يكي از دو مذهب بايد حاكم باشد و لذا بايد با ديگري مبارزه كرد تا از بين برود. اما براساس پلوراليسم ديني بايد اين دو مذهب، اگر چه از حيث نظري هر كدام ديگري را باطل ميداند، در عمل با يكديگر برادرانه زندگي كنند. و امّا پلوراليسم ديني در بُعد نظري به معناي حقانيت فيالجمله همه اديان و مذاهب است. توضيح و تفصيل بيشتر اين مطلب در ضمن پرسش هاي بعدي خواهد آمد.
پرسش: كثرت گرايي ديني در بُعد نظري يعني چه؟ و آيا قابل پذيرش است؟
پاسخ: پلوراليسم ديني بطور اجمال و اختصار به معناي حقانيّت اديان متعدّد است اما بيان و تفسير اين مطلب در ضمن كلمات به سه نوع متفاوت مطرح شده است:
يكم: هيچ ديني باطل محض و يا حقّ مطلق نيست، بلكه هر ديني داراي آموزه هاي صحيح و آموزه هاي نادرست است.
دوم: حق و حقيقت واحد است و هر يك از اديان راهي به سوي آن حق واحد است.
سوم: قضاياي ديني از قبيل گزاره هاي غيرحسياند; و اين گزاره ها يا اصولا بيمعنا هستند و يا اگر هم معنايي داشته باشند قابل اثبات نيستند، بنابر اين همه در يك رديف اند و هر فردي هر ديني را بپسندد ميتواند اختيار كند.
توضيح تفسير اوّل
گويندگان اين نظر، حقيقت را مجموعه اي از اجزاء و عناصر ميدانند كه هر يك از بخش هاي آن، در يك دين و آيين پيدا ميشود. اينگونه نيست كه يك دين كاملاً نادرست و باطل باشد و هيچ تعليم يا حكم صحيح و خوبي نداشته باشد، كمااينكه ديني كه هيچ آموزه نادرست و خلاف واقع نداشته باشد نيز نداريم. بسياري از احكام مسيحيت در اسلام هم به گونه اي آمده است، لذا نميتوان گفت مسيحيت بطور كلي باطل است. همچنين اسلام در بسياري از موارد با يهوديت موافق است، پس نميتوان گفت يهوديت يا اسلام تماماً مردود هستند.
وقتي خوبيها و حقيقت ها در بين اديان پخش شده است، پس نميتوان گفت يك دين به طور كلي درست و دين ديگر نادرست است، بلكه بايد به همه اديان و مذاهب به يك اندازه احترام گذاشت و اساساً ميتوان بين مذاهب تفكيك قائل شد; يعني آموزه هاي صحيحِ هر كدام از اديان را گرفت و تلفيقي از آن ها را پذيرفت; بخشي را از يهوديت بگيريم، بخشي را از اسلام و بخشي را هم از آييني ديگر.
بررسي تفسير اوّل
اصل اينكه بسياري از اديان، بلكه كلّ مذاهب، كم يا بيش داراي عناصر حقّي هستند، موردپذيرش است. باطلِ صددرصد در عالم نداريم. و چنين سخني أصلاً قابل پذيرش هيچ انساني نيست. اما از سوي ديگر اگر منظور اين است كه همه اديان موجود در عالم، بهرحال داراي عقايد يا احكام باطل اند و هيچ دين كامل و جامعي نداريم، اين سخن البته مورد پذيرش ما نيست.
اسلام ميگويد آنچه دين الهي و شريعت محمد (ص) است كاملاً صحيح و با نزول اسلام دين به كمال و نعمت به تمام رسيده است. و آنچه در مكاتب ديگر آمده، اگر موافق با اسلام باشد، صحيح و در غير اين صورت باطل است. به هيچ وجه بُت پرستي، حيوان پرستي، و… با اسلام و دين غيرمحرَّف توحيدي يكسان نيستند. وجدان هر انسان منصفي بين اين اديان و مذاهب و تعاليم آنها با يكديگر تنافر آشكار ميبينيد.
بعلاوه اسلام ديني است كه آشكارا ايمان به بعضي از آيات و كفر و نپذيرفتن برخي ديگر از آيات را رد ميكند و ميگويد تبعيض بين تعاليم و دستورات دين مساوي با عدم پذيرش كلّ دين و كفر به آن است. خلاصه اينكه اسلام و آنچه در ثقلين آمده است كلاً بر حق است و هيچ باطلي در آن راه ندارد.
توضيح تفسير دوم
اين نظر بر آن است كه دين حق بمنزله قلّه واحدي است كه همه اديان موجود در عالم راههايي هستند به سوي آن نقطه واحد. هر ديني ميخواهد ما را به آن حق واحد راهنمايي كند و بهرحال به مقصد ميرساند، خواه از راهي طولاني يا راهي كوتاهتر يا به نحو يكسان. كسي كه به مسجد ميرود يا به كليسا يا كنشت يا بتخانه، همه به دنبال معبود واحد و حق هستند.
بررسي تفسير دوم
اين بيان در مقام مثال و تشبيه قابل تصورّ است، اما نسبت ميان اديان مختلف اينگونه ترسيم نميشود. وقتي اسلام اولين مسأله و اوّلين سخنش اين است كه «خدا يكي است» و راه رستگاري، پذيرفتن توحيد است، اين راه چگونه با راه مسيحيتي كه دعوت به تثليث ميكند يكي است؟ چگونه ما را نهايتاً به نقطه واحدي ميرسانند!؟ آيا دو خط كه در دو جهت متقابل امتداد دارند ممكن است در يك نقطه با هم تلاقي كنند!؟
قرآني كه در برخورد با عقيده تثليث ميگويد: «كساني كه براي خداوند فرزند قائل شده اند، حرفي زده اند كه جا دارد آسمانها از هم پاشيده شود و زمين از هم بشكافد و كوهها پاره پاره گردند.»[1] آيا با قائلين به تثليث در راه و هدف مشترك است!؟ ديني كه از گوشت خوك و مشروبات الكي برحذر ميدارد، با مذهبي كه آنها را تجويز ميكند آيا در نتيجه و نهايت به يك جا ميرسند!؟
توضيح تفسير سوم
در اينجا برخي از پوزيتيويستها به صورت افراطي همه اين قضايا را بيمعنا ميدانند و برخي ديگر ميگويند شايد معنا داشته باشند، امّا قابل اثبات نيستند، و شايد براي عده اي خوب و صحيح و براي عده اي ديگر بد و خطا باشند، يا در زماني خوب باشند و در زمان ديگر بد.
ما شناخت قطعي و صددرصد از واقع نميتوانيم پيدا كنيم. يقين صددرصد به يك قضيه، نشانه عدم دقت و تحقيق در آن مسأله است، و نظاير اين ديدگاه ها. خلاصه اين امور يك نوع بازي زباني و تابع گرايش هاي اجتماعي و فردي است. يكي از پايه ها و ريشه هاي دعوت به تسامح و تساهل در دنياي كنوني به همين بحث برميگردد.
براساس اين مبناي فلسفي، برخي قائل به پلوراليسم ديني شده و ميگويند اساساً دين درست و دين نادرست يا دين حق و دين باطل نداريم. بكار بردن درست و نادرست در اين امور، خود خطاست. اين گزاره ها يا بيمعنا هستند و يا غيرقابل بررسي و اثبات يا ردّ. به عبارت ديگر و با قدري تسامح ميتوان گفت همه اين اديان و صراط ها بر حق و مستقيم اند.
در اينجا بعضي بين گزاره هاي ديني فرق گذاشته ميگويند: آنچه از واقعيت ها و هست ها حكايت ميكند معنادار است و صدق و كذب در آن راه دارد مثل قضيه «خدا يكي است» و آنچه از قبيل بايدها و نبايدها است، صدق و كذب در آن راه ندارد مثل قضيه «بايد عدالت ورزيد» و «نبايد ظلم كرد».
بررسي تفسير سوم
بحث از فلسفه پوزيتويسم و معناداري گزاره هاي غيرحسي و حس گرايي يا عقل گرايي در باب معرفت، به محلّ ديگري مربوط است كه مفصل در بحث هاي فلسفي و معرفت شناسي آمده است.[2]
در اينجا فقط اشاره ميكنيم كه با توجه به اينكه در عرصه معارف و علوم بشري تكيه صددرصد بر حس و عدم اعتماد بر عقل، از ديدگاه ما مردود است و با توجه به اينكه تنها راه بررسي صحت و سقم يك سخن حس و تجربه نيست ـ بلكه از راه عقل هم ميتوان قضيه اي را اثبات يا رد كرد; مثل مباحث رياضي و فلسفي ـ اين نظريه و مبنا از نظر ما به طور كامل مردود است. افزون بر اين ما بالوجدان بين قضاياي «خداوند وجود دارد» و «نبايد ظلم كرد» و «بايد نماز خواند» با قضيه «نور چراغ ترش مزه است» تفاوت ميبينيم. اگر سه قضيه نخست بيمعنا بودند نبايد به لحاظ معنايي با قضيه چهارم تفاوتي ميداشتند.
وقتي گزاره هاي ديني معقول و قابل بررسياند و اثبات و ردّ آنها ممكن است، در اينصورت اشكال قبلي مطرح ميشود كه سه گزاره: «خدا وجود ندارد»، «خدا يكي است» و «خدا سه تا است»، چگونه ميتوانند با هم جمع شوند و همگي درست باشند؟ آيا حقيقتاً، بر طبق مبناي پلوراليسم، ميتوان به صحّت هرسه قضيه اعتقاد پيدا كرد؟
——————————————————————————–
[1]. مريم/ 90، 91.
[2]. ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي; آموزش فلسفه، ج 1، درس سيزدهم تا نوزدهم.

پرسش: آيا پلوراليسم ديني در بعد عملي در طول تاريخ اسلام وجود داشته است؟
پاسخ: پلوراليسم ديني بين دو فرقه از يك مذهب يا بين دو مذهب از يك دين و يا حتي بين دو دين مطرح است. مثلاً ميتوان آن را بين اسلام، مسيحيت و يهوديت كه در جوامع نزديك به هم يا حتي در يك منطقه جغرافيايي واحد يا در يك شهر زندگي ميكنند در نظر گرفت كه پيروان اين اديان بدون هيچ برخورد فيزيكي با يكديگر بصورت مسالمت آميز زندگي ميكنند. در حالي كه هر كدام خود را حق و ديگري را باطل ميداند و حتي با يكديگر مباحثات و مناظراتي هم انجام ميدهند.
در اسلام چنين چيزي وجود دارد. قرآن كريم و سيره پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) و ائمه اطهار(عليهم السلام) مسلمانان را به داشتن چنين روابطي توصيه ميكنند. وحدتي كه ما امروزه در شعارهايمان مطرح ميكنيم و شيعه و سنّي را بدان دعوت مينماييم، در زمان حضرت صادق (عليه السلام) نيز مطرح بوده و آن حضرت شركت در نمازها و تشييع جنازه برادران اهل سنّت را توصيه ميكرده اند.
از بيمارانشان عيادت مينموده و از هر كمكي كه ميتوانسته اند نسبت به آنها مضايقه نميكرده اند. حتّي فراتر از اين، از صدر اسلام رابطه مسلمانان با اهل ذمّه دوستانه و صميمانه بوده و با يكديگر معامله يا مشاركت ميكرده و به يكديگر وام ميداده و از بيماران يكديگر عيادت مينموده اند. اما در عين حال از حيث نظري و فكري هر كدام از آنها دين خود را بر حق ميدانسته است.
در هر صورت اين موضوع از مسائل قطعي اسلام است و جاي هيچ شكي در آن نيست و انديشمندان مسلمان اعم از شيعه و سنّي در اين ترديدي ندارند كه زندگي مسالمت آميز با اهل كتاب پذيرفته شده است. هر چند بين اين دو فرقه در نحوه اين معاشرت ها تفاوت هايي هست. اما در هر صورت راه حل هايي براي مسائل مشترك و ارتباطات وجود دارد. البته اين موضوع بمعناي تأييد مذهب آنها نيست. حتي ميتوان گفت به نظر اسلام در صورت امضاي قرارداد صلح با مشركان ميتوان، به حكم ثانوي، با آنان همزيستي مسالمت آميز داشت; كمااينكه در صدر اسلام ما شاهد صلح پيامبر (ص) با مشركان و قرارداد عدم تعرّض به جان و مال بين دو طرف هستيم.

پرسش: آيا قائل شدن به صراط هاي مستقيم در دايره اسلام صحيح است؟
پاسخ: اعتقاد به صراط هاي مستقيم بر حسب تفسير پلوراليسم به وجود حقايق متعدّد و مختلف در مسأله واحد، همان گونه كه در پاسخ به پرسش قبلي اشاره كرديم، به هيچ وجه قابل قبول نيست.
اما بر طبق تفسير پلوراليسم به وجود حقيقت واحد و عدم دسترسي بشر به آن، در اين فرض هم اعتقاد به صراطهاي مستقيم بصورت كلّي باطل است، لكن فقط در محدوده اي بسيار جزئي ميتوان آنرا پذيرفت; همان كه مفسّران در كتاب هاي خود از آن به «سبُل» تعبير كرده اند و نه «صراط ها». «صراط» يعني يك بزرگراه اصلي كه يكي بيشتر نيست و با يقينيات اثبات ميشود.
در مواردي راه هاي فرعياي وجود دارند كه ممكن است در آنها انحرافاتي پيش بيايد كه به اصل دين لطمه اي نميزنند ولي پذيرفتن اين راه ها به معناي متعدد بودن «صراط مستقيم» نيست. لذا خداوند در قرآن «صراط» را واحد در نظر گرفته است و «سُبل» را متعدد; ميفرمايد: «وَاِنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُبُلَ[1]; اين است راه راست من از آن پيروي كنيد و از راه هاي ديگر متابعت ننماييد.» البّته در متنِ «صراط مستقيم» و در كنارِ آن هم سبُل متعددّي وجود دارد كه قابل قبول اند; مثلاً خداوند ميفرمايد: «اَلَّذيِنَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا[2]; كساني كه در راه ما كوشش ميكنند ما آنان را به راه هاي خويش هدايت ميكنيم.» در اين آيه «سبُل» قابل قبول دانسته شده اند كه به منزله خطوطي در بزرگراهِ صراط مستقيم بشمار ميروند.
[1]. انعام/ 153.
[2]. عنكبوت/ 69.
پرسش ها و پاسخ ها جلد 3 آيت الله مصباح يزدي (دامت بركانه)

5 thoughts on “پلوراليسم يعني چه و در چه عرصه هايي قابل طرح است؟”
  1. بسم الله
    بحث پذیرش خداوند از پیروان ادیان الهی مستند به کلام الله مجید به شرط عمل به کتاب تایید شده است واستثنا فقط برکسانیکه حق را فهمیدند وکتمان کرده اند است
    واما صراط مستقیم الهی یکی است که خداوند در همه ادیان آنرا تعریف نموده است وآن پذیرش خدلوند وباور به صفات او وقبول کلام اوست ودر اسلام نیز همین است که خداوند را باصفاتش بشناسیم وباور کنیم حضور او را با مشخصاتش. آنچه باعث تاسف است این است که علمای مسلمان سبیل های مطرح شده در قران را به صراط مستقیم الهی مربوط نموده اند درصورتیکه راه های مطرح شده مربوط به سروسامان دادن امور فردی واجتماعی مسلمانان ومومنین است به ایت تببین که خداوندعلاوه بر خالقیت وملجا وپناه انسان ها برخود ولایتی فرض کرده است که مجرای آن اولیا او هستند ودراست ندارد این ساختا ر به مانند یک حاکم از طریق اولیا خود عمل می کند ودر این مسیر است که زاه هاومشیرهایی که مومنین باید بروند برای آنان تعریف می نماید وربطی به صراط مستقیم الهی که که در حوزه تعالی وجودی انان است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *