هراز نیوز :روز تعطیل و هوا ابری و مه آلود بود من هم برای دیدن قوهای مهاجر به شهر ساحلی سرخرود روستای وزراء محله رفته بودم .

روستائی زیبا با خانه های ویلائی با مردمان مهربان و میزبانان خوب از شمال به چشم انداز بدریای نیل گون خزر هوائی متبوع هرکسی که از کلان شهرها در کوچه و پس کوچه های آن قدم می زند این احساس را داشت ای کاش من هم در این روستای باصفا زندگی می کردم، من این را چندصدمتر جلوتر از روستای وزراء محله احساس کردم که در یک اقدام مفید و مثبت در فراخوانی توجه دوستدارن قو مهاجر را با نصب بنرهائی که تصویر زیبائی از قوها را آراسته بودند تا راهنمائی برای انسانهای مشتاق در کوچه پس کوچه های آن براحتی بتواند در جنوب و شرق و غرب دشت وسیع روستای وزراء محله هکتارها زمین آن در تصرف قوهای مهاجر قرار گرفته چون پارسال و سالهای گذشته به استقبال هزاران قو گرسنه که از کشورهای سردسیر اروپائی و غیره به این روستا پناه آوردند، آمده اند تا با هماهنگی محیط بانان سخت کوش برای نجات قوهای گرسنه تا می توانند کمک مالی کنند.

و این کمکها را در صندوقی که به همین منظور در بدو ورود مرداب نصب شده بیاندازند و آنها هم در حفظ جان قوها که تعداد آنها بیش از چهارهزار می رسد سخاوتمندانه شریک و سهیم شوند، در استقبال پرشور زن و مرد بویژه بچه ها که همگی دوربین و موبایل به دست داشتند به وجد آمده از منظره بدیع و غوغای قوها و پروازهای دسته جمعی و فرود آنان عکس بگیرند این دوستداران طبیعت و پرندگان از شهرهای دور و نزدیک به تماشا آمده اند.

قو سرخرود

با خوشحالی دوربین هایشان را بکار انداختن شخصی که با دوربین عکاسی حرفه ای خود بیشتر از همه نظرها را بخود جلب می کرد، به سویش رفتم و خود را بوی رساندم چند دقیقه ای با هم گپی زدیم از عکاسی پرسیدم و اینکه آیا عکاس حرفه ای است؟ برای کی و چه سازمانی از قوها که بخاطر ازدحام آدمهای علاقمند که دورتر رفته اند کار می کنید؟

لبخندی زد و گفت من برای کسی کار نمی کنم من عاشق عکاسی ام روزهای تعطیل در کوه ها، دشت ها و جنگل ها و هر جائی که مناظر زیبای خدادادی دارد حضور دارم و از طبیعت زیبا عکس می گیرم این سومین سال است به روستای وزراء محله سرخرود می آیم او که از طبیعت حرفهای بسیاری داشت از او خواستم خودش را معرفی کند در جواب گفت من کریم بابائی هستم .

گفتم با عکسها چه کار می کنی؟ آهی کشید و گفت من عاشق دوربین و عکسها هستم من نیاز مادی از کارم ندارم عکسهایم چه درایران و حتی در مجلات خارج از کشور به چاپ رسیده و می رسد و آنگاه به خود آمد از من پرسید، شما تنها کسی هستید در این سه سال در این مکان با من به گفتگو و آن هم ایستاده می پردازید، و سپس نگاه نافذ خود را به من دوخته و گفت از خودت بگو کی هستی و چه کاره ای و از من چه می خواهی؟ گفتم من هم مثل تو هستم عاشق کارم هستم 18 سال بیش نداشتم به مطبوعات( کتابفروشی) روی آوردم.

ذره بی مقداری هستم. کارم نوشتن است مثل تو نیاز مادی ندارم سالهاست تحت عنوان راوی و بعضاً با نام قلم میزنم از تعریف و تمجید مسئولین که وظیفه ای جز خدمت ندارند دلخوش نیستم انتقاد و هشدارهای بجا نه از سر دشمنی و عداوت بلکه برای اصلاح را دوست دارم.

آقا کریم شاید پنج دهه از عمرش را پشت سر گذاشته گفت پس شما خبرنگارید؟ گفتم در جوانی که جویای نام بودم، دوران خبرنگاری را با فراز و نشیب هایی پشت سر گذاشتم، اکنون حالم را ببین در کنار کارم با روزنامه ها، هفته نامه ها و سایت هراز نیوز همکاری دارم نه برای کسب درآمد.  IMG_5708 - Copy

پرسیدم، شما چطور؟ اظهار داشت من کارخانه دارم، اهل ساری هستم سالها در تهران زندگی می کنم و عاشق طبیعت هستم، آقا کریم از من خواست تا ضمن سپاس از محیط بانان و محیط زیست این منطقه با چاپ عکسهایش که به من ایمیل خواهد کرد از دوستداران طبیعت و همه انسانها بخواهم برای نجات قوهای مهاجر گرسنه همت کنند با کمک مالی و تهیه خوراک دست در دست هم به این منطقه بیایند و با هماهنگی محیط بانان ضمن کسب انرژی مثبت از هزاران قوی گرسنه با مراجعه به سازمانهای مسئول در سرخرود به یاریشان بشتابند، و نگذارند قوها بمیرند…

آقا کریم را بخدا سپردم و از او خداحافظی کردم. نگاه آخر را به قوها انداخته برای بدست آوردن دانه ای که محیط بانان غروبها با چند قایق در آب پاشیده اند تلاش می کنند آنجا را ترک کردم و سروده و آهنگ دلنشین زنده یاد مهرپویا را که با نوای اندوهگین خوانده بود زیر لب زمزمه می کردم:

شنیدم که چون قـوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فـریبا بـمیرد
شب مرگ ، تنها ، نشیند به موجی
رود گـوشه ای دور و تـنها بـمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد ، آنجا بمیرد
شب مرگ ، از بیم ، آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قوئی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی ! آغوش واکن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

 

(محمدعلی توللی)

در حال زمزمه به یک باره خود را در کنار رود دانوب در اتریش مرکز وین زمانی به تنهائی روزها به تماشای دسته قوهای سفید و تمیز می نشستم افتادم و اشکی برای این قوهای مهاجر که برای بدست آوردن دانه ای ذرت در گل و لای دشت وسیع وزراء محله تلاش می کنند تا نمیرند از چشمانم جاری شد گر چه می­دانم مازندرانی های مهربان و سخاوتمند قوها را فراموش نمی کنند.

      (محمدعلی توللی)

19 thoughts on “شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد / فریبنده زاد و فـریبا بـمیرد”
  1. با خوندن این گزارش یه احساس قشنگ کنار ساحل بهم دست داد انگار تموم قوهای ساحل سرخرود رو سکباره مقابل خود م دیدم.

  2. سلام . برادر نصیری . با تشکر از اینکه دغدغه های دیگری بجز عالم سیاست هم دارید و سری به قو های سرخ رود هم می زنید . فقط توجه داشته باشید وزرا محله دیگر یک روستا نیست . چند سالیه که جزو بافت شهر شده . ممنونم . ضمناً تو همین چند روز دیگه قو ها می رن می تونی راجع به چگونه راندنشون هم مطلب بنویسی

  3. با سلام
    این شعر کجاش لگدمال شده بود؟
    چندتا علامت و ویرگول و تعجب بهش اضافه شده دیگه.
    درضمن شاعر این غزل، دکتر حمیدی شیرازی هستن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *