فارس: یک بار، یک کُرد آمد پیش مهدی خندان و گفت: «یک مطلبی را میخواهم به شما بگویم، اما قول بده که من را نکشی» مهدی گفت: «نترس بگو». مرد 50 هزار تومان از جیبش در آورد و گفت: «این پول را به من دادهاند تا تو را بکشم»،
شهید «مهدی خندان» در سال 1340 در روستای «فاران» از توابع لواسانات کوچک همزمان با روز عاشورای حسینی به دنیا آمد؛ وی، دوران ابتدائی را با موفقیت به پایان رساند و در 10 سالگی همراه پدر به کار کشاورزی میپرداخت.
مهدی در سال 1357 موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته فنی اتومکانیک شد و با اوجگیری انقلاب اسلامی در صف مبارزان روحالله(ره) قرار گرفت؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم در نهاد جهاد سازندگی مشغول خدمت شد و برای مدتی نیز در حزب جمهوری اسلامی فعالیت کرد.
مهدی در تابستان سال 1359به عنوان عضو فعال بسیج به پادگان امام حسین (ع) رفت، سپس راهی کردستان شد؛ با آغاز جنگ تحمیلی، او 6 ماه در جبهه غرب ماند، سپس به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مدت 4 ماه به حفاظت از بیت امام (ره) پرداخت.
شهید خندان فرماندهی گردان و جانشینی تیپ عمار لشکر 27 محمد رسولالله(ص) را بر عهده گرفت و سرانجام این سردار دلاور ایران اسلامی در روز اربعین حسینی مصادف با 29 آبان 1362 در عملیات «والفجر 4» در ارتفاعات «کانیمانگا» به شهادت رسید.
شهید «مهدی خندان» در جبهه غرب و در کوهستان چنان رشادت و شهامت از خود نشان داده بود که مردم به او لقب «شیر کوهستان» داده بودند، همین موضوع باعث شده بود که ضدانقلاب در کردستان برای سر او جایزه تعیین کنند.
یکی از همرزمان مهدی میگوید: «یک بار، یک کُرد آمد پیش مهدی و گفت: یک مطلبی را میخواهم به شما بگویم، اعتراف کنم اما قول بده که من را نکشی» مهدی گفت: «نترس بگو».
آن کُرد 50 هزار تومان از جیبش در آورد، روی میز گذاشت و گفت: «این پول را به من دادهاند تا تو را بکشم»، مهدی سرش را روی میز گذاشت و گفت: «من یک سر بیشتر ندارم و آن را هم در راه خدا میدهم».
آن مرد در حالی که گریه میکرد، صورت مهدی را میبوسید.