شهیدمرتضی آوینی
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند:
كل یوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا…
این سخنی است كه پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.
… و تو ، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اكنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو ، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه خون توست و انتظار می كشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازمان و لامكان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان ، خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی… یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است .
درمنزلگاه زباله ، امام حسین(ع) كاروان را گردآورد و عهد خویش را از آنان برداشت و آنان را به اختیارخویش واگذاشت كه بروند یا بمانند . آمده است كه در اینجا مردم با شتاب از كنار او پراكنده شدند و رفتند و جز همان اصحاب عاشورایی ـ كه می شناسی ـ دیگر كسی با او نماند .
ای دل! تو چه می كنی؟ می مانی یا می روی؟ داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند ! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به اراده حق نهاد ؟ ای دل! نیك بنگر تا قلاّده دنیا را برگردنشان ببینی و سررشته قلاّده را ، كه در دست شیطان است . آنان می انگارند كه این راه را به اختیار خویش می روند ، غافل كه شیطان اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند می فریبد.
قافله عشق به سرمنزل جاودان خویش نزدیك می شود… واین عاقبت كار عشق است . موكب امام به هر سوی كه می رفت ، به سوی دیگرش سوق می دادند تا روز پنجشبه دوم محرم سال شصت و یكم هجری به كربلا رسید .
خون حسین واصحابش كهكشانی است كه بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند .بگذار اصحاب دنیا ندانند . كِرم لجن زار چگونه بداند كه بیرون از دنیایی كه او تن می پرورد ، چیست؟ زمین و آسمان او همان است ، و اگر او را از آن لجن زار بیرون كشند ، می میرد.امت محمد را آن روز جز حسین ملجاً و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند ، چه شكر نعمت بگزارند و چه نگزارند . واقعه عاشورا دروازه ای از نور است كه آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود… اگر نبود خون حسین ، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند… حسین چشمه خورشید است .
*نه عجب اگردر شهر کوران،خورشید رادشنام دهندوتاریکی راپرستش کنند.
*واین رسم فریب کاران است:نام محمد را بر ماذنه ها میبرند،اما جان اوراکه علی است،دشنام میدهند.
*جاهلیت ریشه در درون داردو اگر آن مشرک بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد،چه سود که بر زبان “لا اله الا الله “براند؟
*اگر پنجاه سال پس از آن بدعت نخستین در سقیفه بنی ساعده،این بدعت تازه پدید نمی آمد،کار هرگز به آنجا نمی رسید که خورشید تاریخ در شفق سرخ عاشورا غروب کند وخون خدا بریزد.
*نه عجب اگر در دیار کوران، بوزینگان را انسان بیانگارند!
*هجرت مقدمه جهاد است ومردان حق را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند.
*ابتلائات دهر طوفانی است که صخره های بلند را نیز خرد می کند ودر مسیر دره ها آن همه میغلتاند تا پیوسته به خاک شود.
*خون حسین واصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند.
*عقل می گوید بمان وعشق می گوید برو…واین هردو،عقل وعشق را،خداوند آفریده است تاوجود انسان در حیرت میان عقل وعشق معنا شود.اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نبرد،عشق را در راهی که میرود،تصدیق خواهد کرد.آن جا دیگر میان عقل وعشق فاصله ای نیست.
*کعبه قبله احرار است ،رستگان از بندگی غیر.
*حرم خدا نقطه پیوند زمین وآسمان است.
*راهی که قافله عشق،پای در آن نهاد راه تاریخ است وآن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر میخیزد واگرنه این راحلان قافله عشق بعد از هزاروسیصدوچهل وچند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟
*اکنون بنگر حیرت عقل را وجرات عشق را!بگذار عاقلان مارا به ماندن بخوانند…راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است،جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی،واین اوست که ما را کشکشانه به خویش میخواند.
*آن کس که در دنیا از خدا نترسد،آن گاه که قیامت برپا شود در امان او نخواهدبود.ومن از خدا میخواهم که در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم.
*وبدان که سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی که در آن ،چشمه خورشید میجوشد وگوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن:حسین، حسین ،حسین ،حسین.نمی تپد، حسین حسین میکند.
*یاران !شتاب کنید که زمین نه جای ماندن،که گذرگاه است…گذر از نفس به سوی رضوان حق.هیچ شنیده ای که کسی درگذرگاه ،رحل اقامت بیفکند؟…ومرگ نیز در این جا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا،وکدام انیسی از مرگ شایسته تر؟که اگر دهر بخواهد باکسی وفا کند واورا از مرگ معاف دارد ،حسین که از من وتو شایسته تر است.الرحیل الرحیل!یاران شتاب کنید.
*قافله عشق در سفر تاریخ است واین تفسیری است بر آنچه فرموده اند:کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا…این سخنی است که پشت شیطان رامیلرزاندویاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
…وتو،ای آنکه در سال شصت ویکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای واکنون،دراین دوران جاهلیت ثانی وعصرتوبه بشریت،پای به سیاره زمین نهاده ای،نومیدمشو،که تورا نیز عاشورایی است وکربلایی که تشنه خون توست وانتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی واز خودودلبستگی هایش هجرت کنی وبه کهف حصین لازمان ولامکان ولایت ملحق شوی وفراتر از زمان ومکان،خودرابه قافله سال شصت ویکم هجری برسانی ودر رکاب امام عشق به شهادت رسی…
یاران!شتاب کنید،قافله در راه است.می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؟اری،گناهکاران رادراین قافله راهی نیست…اما پشیمانان را می پذیرند.آدم نیز دراین قافله ملازم رکاب حسین است،که او سرسلسله خیل پشیمانان است،واگرنبود باب توبه ای که خداوند باخون حسین میان زمین وآسمان گشوده است،آدم نیز دهشت زده ورهاشده وسرگردان،دراین برهوت گمگشتگی وامیماند.
*ای دل!تو چه میکنی؟می مانی یا میروی؟داد از آن اختیار که تورا از حسین جداکند!این چه اختیاری است که برای رو آوردن بدان باید پشت به اراده حق نهاد؟ای دل!نیک بنگر تا قلاده دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشته قلاده را،که دردست شیطان است.آنان می انگارند که این راه رابه اختیار خویش میروند،غافل که شیطان اصحاب دنیا را با همان غرایزی که در نفس خویش دارند میفریبد.
*بلا افق طلعت شمس اشتیاق است.وآن تشنگی که کربلاییان کشیده اند تشنگی راز است.واگر کربلاییان تا اوج آن تشنگی که می دانی نرسند،چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟آن شراب طهور راکه شنیده ای بهشتیان را میخورانند،میکده اش کربلاست وخراباتیانش این مستانند که اینچنین بی سر ودست وپا افتاده اند.آن شراب طهور راکه شنیده ای،تنها تشنگان راز را مینوشانندوساقی اش حسین است؛حسین از دست یار مینوشدوما از دست حسین.
*نپندارکه تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اندولاغیر…صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.
*امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست میخورد؛از خون عاشق،خون شهید.
*تاریخ امانتدار فریاد«هل من ناصر»حسین است وفطرت گنجینه دار آن…واز آن پس،کدام دلی است که بایاد اونتپد؟
*تا دستان ظاهر بریده نشود،بال های بهشتی نخواهد رست.اگر آسمان دنیا بهشت است،آسمان بهشت کجاست که عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟؟؟
*هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت میدهد که نامی اینچنین بر اونهاده اند
لیرغب المؤمن فی لقاء ربه … عجب رازی در این رمز نهفته است ! كربلا آمیزه كرب است و بلا … و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است . و آن تشنگی كه كربلاییان كشیده اند ، تشنگی راز است. و اگر كربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ كه می دانی ـ نرسند ، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور كه شنیده ای بهشتیان را می خورانند ،میكده اش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه اینچنین بی سرودست و پا افتاده اند . آن شراب طهور را كه شنیده ای ، تنها تشنگان راز را می نوشانند و ساقی اش حسین است ؛
حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین.
الا یا ایها الساقی ادر كأساً و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
«سید بن طاووس» روایت كرده است كه در آن حال، «محمد بن بشیر حضرمی» را گفتند كه پسرت را در سر حدات مملكت ری به اسارت گرفته اند و او گفت :« عوض جان او و جان خویش ، از خالق ، جان ها خواهم گرفت . دوست نمی داشتم كه او را اسیر كنندو من بمانم .» … یعنی چه خوب است كه اسیری او زمانی رخ نموده است كه من نیز دیری در جهان نخواهم پایید. امام كه مقال او شنید گفت :« خدایت رحمت كند ، من بیعت خویش را از تو برداشتم . برو و فرزند خویش را از اسارت برهان .» او جواب داد:« درندگان بیابان مرا زنده بدرند اگر از تو جدا شوم و تو را در غربت بگذارم و بگذرم؛ آنگاه خبرت را از شتر سواران راهگذر باز پرسم؟ نه هرگز اینچنین نخواهد شد!»
راز قربت را ، یاران ، در قربانگاه بر سرهای بریده فاش می كنند و میان ما و حسین همین خون فاصله است . میان حسین و یار نیز همان خون فاصله بود و جز خون … بگذار بگویم كه طلسم شیطان ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمی شكند . مردان حق را خوفی از غیر خدا نیست و این سخن را اگر در میدان كربلایی جنگ نیازمایند، چیست جز لعقی بر زبان؟… اما ای دهر! اگر رسم بر این است كه صبر را جز در برابر رنج نمی بخشند و رضای او نیز در صبر است ، پس این سرِ ما و تیغِ جفای تو… شمر بن ذی الجوشن را بیاور و بر سینه ما بنشان تا سرمان را ازقفا ببرد و زینب رانیز بدین تماشاگه راز بكشان.
الماس اگر چه از همه جوهرها شفاف تر است ، سخت تر نیز هست . ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممكن است … و ای دل! تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست . نپندار كه تنها عاشوراییان را بدان بالا آزموده اند و لاغیر… صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است .
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و كار به یك یا لیتنی كنت معكم ختم نمی شود . اگر مرد میدان صداقتی ، نیك در خویش بنگر كه تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر! اگر هست كه هیچ ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی ، و اگر نه … دیگر به جای آنكه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی ، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با دل به زیارت عاشورا برو . «ضحاك بن عبدالله مشرقی » را كه می شناسی ! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنكه صبح تا شام را در ركاب امام شمشیر زده بود. خوف ،فرزند شك است و شك ، زاییده شرك و این هرسه ، خوف و شك و شرك ، راهزنان طریق حقند… كه اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی كرد. شب هر چه در خویش عمیق ترمی شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این ، سرالاسرار شب زنده داران است . اگر ناشئه لیل نباشد، رنج عظیم روز را چگونه تاب آوریم ؟
حمزه اسماعیلی
http://www.hamzehesmaili.ir/post-145.aspx
چهل حديث اخلاقي از امام علي نقي ، هادی عليه السلام