آنچه از دیدگاه‌ها و اندیشه‌های امام سیّد موسی صدر برمی‌آید این است که او از جمله‌ی متفکرانِ و حکیمانی است که با غرب «مواجهه» دارند. مواجهه‌؛ یعنی او، از «درونِ» غرب به آن نگاه نمی‌کند و خود را از غرب و عالمِ تجدد، بیرون کشیده است و از «بیرونِ» آن، بدان نظر می‌کند. سؤال این است که آیا مگر می‌شود به غیر از نگرش و بینش عالم‌گیر و پرسیطره‌ی غربی، به عالم نگاه نکرد؟ و اگر «امکانِ» خروج از این نگاه هست، باید دید که این مهم، چگونه میسّر شده
جهان نیوز – سعید اشیری:

غرب‌شناسی از کجا آغاز می‌شود؟

یکم. پرسش از ماهیّت تمدن نوین غرب و به چالش کشانیدنِ آن بر اساس این پرسش بنیادین که «اساساً غرب چیست؟» و یا به تعبیر دقیق‌تر «ماهیّتِ تمدّنِ غربِ مدرن چیست؟»، بنیادی‌ترین رویکرد برای شناخت غرب است.

امکانِ نقدِ غرب در صورت‌ها و رویکردهای مختلف و متنوّعی وجود دارد. می‌شود سیاست و فرهنگ و اقتصاد و تاریخ آن را با معیارهای خاص و مدلّلی مورد توجه و انتقاد قرار داد. از سبک زندگی، علم و توسعه‌ و تکنولوژی و … غرب سخن گفت و از نقاط ضعف و قوّت آن، نکاتی را برشمرد.

طرفه آن‌که «نقدِ غرب» و پژوهش‌ها و مطالعه‌های انتقادی در خودِ غرب، بسیار بهتر و صریح‌تر از دیگران صورت می‌پذیرد و می‌توان، فهرست بلند و بالایی را از سرشناسان علمی و متفکّرانِ امروزی غربی، به عنوان نمونه ذکر کرد.

نقدِ سیاست و تکنیک و سبک زندگی و اقتصاد و … غرب، یک رویکرد است؛ اما «پرسش از ماهیّت غرب» رویکردِ دیگری است.

در رویکرد دوم، اگر منتقد از «ماهیّت غرب» پرسش کند، دستِ‌کم باید برای او شأنی ورای تفکّر و عالمِ غربی در نظر گرفت.

کسی که از «ماهیّتِ غرب» پرسش می‌کند، یعنی برای او، موضوع غرب (در صورت تمدّنی و عالمِ تفکّر) به یک «مسأله» تبدیل شده است و کسی که غرب، برای او مسأله می‌شود، به نوعی از سیطره و ولایت عالمِ غربی خود را خارج کرده است. چنین کسی می‌تواند به «ماهیّت غرب» پی‌ ببرد.

آنچه از دیدگاه‌ها و اندیشه‌های امام سیّد موسی صدر برمی‌آید این است که او از جمله‌ی متفکرانِ و حکیمانی است که با غرب «مواجهه» دارند. مواجهه‌؛ یعنی او، از «درونِ» غرب به آن نگاه نمی‌کند و خود را از غرب و عالمِ تجدد، بیرون کشیده است و از «بیرونِ» آن، بدان نظر می‌کند.

سؤال این است که آیا مگر می‌شود به غیر از نگرش و بینش عالم‌گیر و پرسیطره‌ی غربی، به عالم نگاه نکرد؟ و اگر «امکانِ» خروج از این نگاه هست، باید دید که این مهم، چگونه میسّر شده است؟

و سؤال دیگر این است که – اگر پاسخ مناسبی برای سؤالِ پیش‌گفته پیدا شد – باید دید که نحوه‌ی مواجهه‌ی امام صدر با تمدّنِ‌غرب در چه سطحی بوده است؟

پاسخ به سؤال نخست را باید در تلقّی و ایمان امام صدر به اسلام و دین حنیف کاوید و یافت، اما پاسخ به سؤال دوم این است که امام صدر خود را با اساسی‌ترین شأنِ وجودیِ غرب روبرو می‌کند. او از «ماهیّت غرب» پرسش می‌کند.

غرب دارای لایه‌ها و سطوح مختلفی است؛ یعنی کلیّتِ واحدی که نُمودهای متکثّری دارد. اما اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین وجه غرب، ماهیّت اوست و امام صدر از آن پرسش می‌کند و می‌پرسد: «غرب چیست؟»، «ماهیّت تمدنِ غرب چیست؟»

و این نحوِ برخورد را می‌توان «رادیکال‌ترین» شکل مواجهه و روبرویی یک «پرسش‌گر» با «موجود دیگر» تصور کرد. این‌که پرسش‌گر سوال می‌کند که تو اصلاً چه هستی؟ از چه هستی گرفته‌ای؟ بر چه بنیان و مداری هویت و هستی یافته‌ای؟

اما آیا باید این نحوِ از پرسش را به معنای نفی غرب تلقی کرد؟ آیا امام صدر وقتی می‌پرسد، «غرب چیست؟»، می‌خواهد بگوید که «مگر اساساً چیزی به نام غرب هست…؟!» و بخواهد غرب را نادیده بگیرد؟

باز به نظر می‌رسد که امام صدر، قصد پاک کردن صورت مسأله را ندارد. به هیچ‌وجه چنین قصد و رهیافتی در اندیشه و سلوک او نیست. او از غرب پرسش می‌کند؛ چرا که برای او، غرب یک مسأله‌ی بزرگ است، مسأله‌ای بسیار بزرگ و اساسی. پس او در اندیشه‌ی پاک کردنِ صورت مسأله نیست، بلکه او به دنبال کشف واقعیت است برای رسیدن به حقیقت.

امام صدر علاوه بر شناختِ غرب، کار دیگری هم دارد با غرب و آن این است که «آیا امکان هم‌زبانی و گفتگوی هم‌افزایانه‌ای در این میان هست؟»

امام صدر، منتقدِ هم‌زبانِ غرب

نگارنده بر اساس بررسی‌هایی که داشته است – که در صورت توفیق منتشر خواهد شد – می‌تواند از این بگوید که امام صدر در این‌ مقام، «هم‌زبانی را با غرب» بر‌گزیده است؛ چرا که خوب می‌داند، «هم‌زبان، آن است که گوش شنیدن داشته باشد» و او، به غرب گوش فرا می‌دهد و حرف‌های او را می‌شنود و هر چه بیش‌تر می‌شنود، بیش‌تر می‌شناسد و هر چه بیش‌تر می‌شناسد، بهتر پاسخ سؤالش را دریافت می‌کند.

و هر چه بهتر و عمیق‌تر، پاسخ – این سؤال را که غرب چیست؟ – می‌یابد، نسبتِ خود را با غرب، بهتر و بهتر معیّن می‌کند و موقعیّت واقعی‌تری از خود در آن «مواجهه» ترسیم می‌کند.

و بهتر هم می‌فهمد که: آیا امکان رسوخ و نفوذ هست؟ امکان تعامل با غرب هست؟ نسبت امروز و فردای ما، با غربِ عالم‌گیر شده چگونه است و چگونه خواهد بود؟

و اگر برای این سؤال، پاسخی دریابد، باز بر همان یافته‌های پیشین تکیه می‌کند، که چگونه و در چه سطحی امکان رسوخ و نفوذ و خوشه‌چینی و هم‌زبانی و هم‌افزایی هست؟

به تعبیر یکی از حکمای عصر حاضر، اگر تجدّد بنا به تعریف خود فیلسوفان و اندیشمندان غربی، آن صورتی است که همه‌ی تمدن‏ها را در خود دارد و همه‌ی گذشته را در خود دارد و کمالی دارد که شامل همه‌ی کمالات تاریخ بشر است؛ در این صورت باید تسلیم بود؟!

اما از گفته‌های امام صدر برمی‌آید که، نه؛ این مطلق نیست. غرب صورتی از تاریخ است و امکان این هست که تاریخ و عالمِ دیگری‏ وجود داشته باشد.

اما آیا این‌که می‏گوید، می‏شود تاریخ‏ دیگری وجود داشته باشد، یعنی همه‌ی این‏ها را رد و نابود می‏کند؟! علم و پژوهش و تحقیق را نابود می‏کند؟! این تکنولوژی را از میان می‏برد و یک‏ نظام دیگری را بوجود می‏آورد؟

از این‌رو باید در نحوه و سطح مواجهه‌ی امام صدر با تجدّد بسیار تأمل کرد تا با فهم صحیح دغدغه‌های او، به فهم و نظر او از تجدد و راه‌حل‌هایش در این مواجهه، دست یافت.

ماهیّتِ تمدّنِ غرب چیست؟

دوم. کسی که برای او «غرب» تبدیل به مسأله‌ای جدّی شده است و برای غرب، «ماهیّت» قائل است، ممکن است ماهیّتی را از غرب ارائه و تبیین ‌کند که ای‌بسا با آنچه «خودِ غربیان» بدان معتقدند، هم‌داستان و موافق نباشد.

با تتبّع در آثار و اندیشه‌های امام سیّد موسی صدر،‌ می‌توان دریافت که ایشان از این زمره‌ هستند؛ یعنی «غرب» را یک «کلّی» می‌دانند و نه «کُل» و چون برای غرب، کلّیّت قائل هستند، برای آن، «ماهیّت» قائل می‌شوند و علاوه براین، ماهیّتی که از غرب، بدان معتقدند با بسیاری از تلقّی‌های اندیشه‌های متجدّد (Modernism) و متجدّد مآب (غرب‌زده)، خاصّه در گرایش‌های روشنفکری، تفاوت‌های جدی و بنیانی دارد.

اگر از امام سید موسی صدر پرسیده شود که «ماهیّتِ تمدّنِ غرب چیست؟»، پاسخ صریحِ او این است:

«اين‌ تمدن‌ با همه خوبي‌ها و بدي‌هايش،‌ ماهيّت‌ تمدن‌ ديگری را برای ما روشن‌ می كند. اين‌ آيه‌ی كريمه‌، كه‌ به‌ معجزه‌ می‌ماند، تمدن‌ مادّی را با همه‌ی دانش‌ و فناوری و سازمان‌دهی‌اش‌ چنين‌ توصيف‌ می كند:

اَفَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ»  (45:23)

[ترجمه: آيا آن‌ كس‌ را كه‌ هوسش‌ را چون‌ خدای خود گرفت‌ ديده‌ای؟].

كيست‌ كه‌ هوای نفس‌ خويش‌ را خدای خود قرار داده‌ است‌؟ خدای انسان‌ متمدن‌ كنونی كيست‌ و چه‌ كسی او را به‌ حركت وا می‌دارد؟ اعمالی كه‌ از انسان‌ متمدن‌ مادی غربی سر می زند از چيست‌؟ اين‌، همان‌ خدای او است‌.»  [1]

تمدنِ کنونی در نظر امام صدر، تمدّنِ عالم‌گیری است که جهان را درنوردیده است و در اصل و ریشه و مبنا هم وحدت دارد. تمدنی که خداوند متعال را فراموش کرده است و تلاش دارد که حق‌تعالی را انکار و از صحنه‌ی زندگی تبعید کند. سکولاریسم، «دینِ عالم و تمدنِ جدید» است که صورتِ غربی و شرقی آن، ماهیّت یکسانی دارد.

این دین جدید، برای بشرِ جدید، بر یک مبنا استوار و ابتناء یافته است: «ای انسان! اصل و اساس تویی، خدا را انکار مکن؛ او را نادیده بگیر!»

قدری با تأمل بیشتر در این جملات بنگریم:

«تصور مى ‏كنم بزرگترین توطئه ‏اى كه دین در تاریخ طولانى خود با آن مواجه شده “جدا كردن دین از زندگى” و بى تأثیر نشان دادن تعالیم دینى در حیات انسان است.» [2]

امام صدر می‌گوید:

«تمدن‌ معاصر، يعنی همين‌ تمدنی كه‌ جهان‌ را تسخير كرده‌، بی هيچ‌ استثنا و با همه انواع‌ شرقی و غربی‌اش‌، تمدن‌ مادی‌گرا است‌. شايد بگوييد: برخی معتقدند كه‌ غرب‌ به‌ خدا باور دارد، پس‌ چرا شما تمدن‌ آنها را مادی می‌ناميد؟

به‌ طور خلاصه‌ و صريح‌ می‌گويم:‌ متأسفانه‌ در جهان‌ تمدنی وجود دارد كه‌ بر انكار خدا استوار است‌. اساس‌ تمدنِ آنها ماترياليسم‌ ديالكتيك‌ است‌. آنان‌ در ارزيابی تمدنشان‌، تكيه‌ بر “خلع‌ خدا” می‌كنند و اين‌ امری واضح‌ و قطعی است‌. البته‌ تمدن‌ غربی خدا را نفی نمی‌كند، لكن‌ براساس‌ ناديده‌ گرفتن‌ خدا بنياد گرفته‌ است‌. فرق‌ است‌ ميان‌ “انكار كردن”‌ و “ناديده‌ گرفتن”‌. تمدن‌ جديد غرب‌ بر اساس‌ بی‌تأثير دانستن‌ ماورای طبيعت‌ در زندگی بشر پی‌ريزی شده‌ است‌. اين‌ مطلب‌ در سخنان‌ اواخر قرون‌ وسطی و تعريف‌ تمدن‌ جديد به‌ وضوح‌ ديده‌ می شود.

پايه‌گذاران‌ اين‌ تمدن‌، اگرچه‌ به‌ انكار خدا تصريح‌ نكرده‌اند، اما او را در ادعا و در عمل‌ ناديده‌ گرفته‌اند و  خود را “سكولاريست‌” و مكتبشان‌ را “سكولاريسم”‌ ناميده‌اند. آنان‌ موثر بودن‌ خدا را نفی می‌كنند و اگر در آرای متناقض‌ پايه‌گذاران‌ اين‌ تمدن‌ دقت‌ كنيد اين‌ انديشه‌ را به‌ روشنی درمی‌يابيد. بنابراين‌، ما ادعا می كنيم‌ كه‌ تمدن‌ غرب‌ بر اين‌ باور است‌ كه‌ ماورای طبيعت‌ هيچ‌ گونه‌ دخالت‌ و تصرفی در عالم‌  طبيعت‌ ندارد. اين‌ تمدن‌ تلاش‌ می كندكه‌ خدا را از صحنه زندگی انسان‌ دور كند. تمدن‌ كنونی اين‌ گونه‌ پی‌ريزی شده‌ است‌.» [3]

تمدن غرب با دین چه نسبتی دارد؟

سوم. در تببین نسبت میان «دین» و «تمدّن مدرن»، امام صدر معتقد است که این نسبت، بر تباین (و حتی تنافر) است. یعنی این تمدن، نه تنها «مسیحی» و «اسلامی» نیست که «وثنی» است؛ اصالتاً «الحادی» است و علیه «دین» و «خدا».

«تمدن اروپايى هيچ ربطى به مسيحيت ندارد. تا وقتى كه كليسا در اروپا قدرت داشت، اين تمدن جديد نبود. تمدن جديد، على ‏رغم مسيحيت در اروپا به وجود آمد، و اصلا تمدنى وثنى [4] است نه تمدن مسيحى» [5].

و در جای دیگری می‌فرمایند:

«تمدن‌ غرب‌، به‌ تعبير ما، تمدنی مادّی‌گراست‌ و برخلاف‌ آنچه‌ شايع‌ است‌ هرگز تمدنی مسيحی نيست‌. محققان‌ و آگاهان‌ از تاريخ‌ به‌ روشنی در می يابند كه‌ رشد و توسعه‌ی تمدن‌ معاصر با كناره‌گيری و دوری مؤسسان‌ و بنيان‌گذاران‌ آن‌ از تمدن‌ مسيحی آغاز شد. آنان‌ از دين‌ و به‌خصوص‌ از مسيحيت‌ و مبلّغان‌ آن‌ رو برتافتند و با ايشان‌ مبارزه‌ كردند. سخنان‌ آنان‌ و همچنين‌ موضع‌گيری مبلغان‌ مسيحی معروف‌ است‌. بنابراين‌، تمدن‌ مادی‌گرای غرب‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ بر اساس‌ و اصول‌ و پايه‌های مسيحيت‌ ايجاد نشده‌ و مسيحيتْ از تمدن‌ غربی منزه‌ و دور است‌؛ به‌ همان‌ صورت‌ كه‌ اسلام‌ از آن‌ منزه‌ و دور است.» [6]

آخرین جمله‌ی فرازِ‌ فوق، بسیار محلّ تأمّل و دقت است. امام صدر درحالی از «عدم نسبت (و حتی تنزیهِ) اسلام و مدرنیسم» سخن می‌گوید، که برخی جریان‌های مصلحانه و روشنفکری، معتقد بوده و هستند که صورت فعلیِ تمدّنِ غرب، نوعی تجلّی بخشی به اهداف و آرمان‌های دین اسلام است و آنچه در غرب می‌گذرد، نوعی مسلمانی است!

اهل تأمّل را شایسته است که درباره‌ی وسعت اختلاف دیدگاهی که معتقد است [نقل به مضمون]: «در غرب مسلمان نیست، اما اسلام و مسلمانی هست…»، با این اندیشه که صورتِ تمدّنی غرب و مدرنیته را «منزّه و مبرّا» از اسلام می‌داند، تا چه حد است!

آنچه به غرب معنا و جهت بخشیده است، کدام اندیشه است؟

چهارم. آنچه که به غربِ‌ مدرن، معنا و هویّت داده است، چیست؟ آیا اندیشه‌های بنیادین و بنیانیِ تمدّن‌سازِ جدید، حقیقتاً «نو» و فرارهیده از «دوران تاریکی» و «حیات ظلمانی بشر دیروز» هستند؟

آیا حقیقتاً عصر مُدرن، عصر روشنگری است؟

امام صدر معتقد است هویت و معنا و بطن تمدّن جدید، مبتنی بر «تفکّر نو و جدیدی» نیست. این مبنای اندیشه، در سال‌های بسیار دور و پیش از این، در میان بنی‌آدم ساری و جاری بوده است.

از این‌رو، امام صدر با استناد به آیات وحیانی معتقد است که صورت کنونی تمدّنِ غرب، مسیحی نیست، اسلامی نیست؛ بلکه برخاسته از نوعی بینشِ یهودیِ منحرف است. امام صدر می‌فرمایند:

«قرآن‌، از پيش‌، اين‌ نوع‌ تمدن‌ را تمدن‌ يهودی ناميده‌ است‌ و می فرمايد:

و قالَتِ اليَهودُ يَدُ اللهِ مَغْلولَةٌ غُلَّتْ اَيديهِمْ و لُعِنوا بِما قالوا بَلْ يَداهُ مَبسوطَتانِ يُنفِقُ كَيفَ يَشاءُ و لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنهُم‌ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن‌ رَبِّكَ طُغياناً و كُفراً وَ اَلقَينا بَينَهُمُ العَداوَةَ و البَغضاءَ اِلی’ يَومِ القيامَةِ،  كُلَّما اَوْقَدوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ و يَسعَونَ فِی الارْضِ فساداً و اللهُ لا يُحِبُّ المُفْسِدينَ. وَلَو أنَّ أهْلَ الكِتابِ آمَنوا وَ اتَّقَوا لَكَفَّرْنا عَنهُم‌ سَيِّئاتِهِم‌ و لاَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعيمِ. و لَو أنَّهُمْ أقامُوا التَّوراةَ و الاءنْجيلَ و ما أُنزِلَ اِلَيهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاََكَلُوا مِنْ فَوقِهِمْ و مِن‌ تَحتِ أرجُلِهِم‌ مِنهُم‌ اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ و كثيرٌ مِنهُم‌ ساءَ ما يَعْمَلونَ  (5 :64-66)

[ترجمه‌ی آیات:‌ يهود گفتند كه‌ دست‌ خدا بسته‌ است‌. دستهای خودشان‌ بسته‌ باد. و بدين‌ سخن‌ كه‌ گفتند ملعون‌ گشتند. دستهای خدا گشاده‌ است‌. به‌ هر سان‌ كه‌ بخواهد روزی می دهد. و آنچه‌ بر تو از جانب‌ پروردگارت‌ نازل‌ شده‌ است‌، به‌ طغيان‌ و كفر بيشترشان‌ خواهد افزود. ما تا روز قيامت‌ ميانشان‌ دشمنی و كينه‌ افكنده‌ايم‌. هرگاه‌ كه‌ آتش‌ جنگ‌ را افروختند خدا خاموشش‌ ساخت‌. و آنان‌ در روی زمين‌ به‌ فساد می كوشند، و خدا مفسدان‌ را دوست‌ ندارد. اگر اهل‌ كتاب‌ ايمان‌ بياورند و پرهيزگاری كنند، گناهانشان‌ را خواهيم‌ زدود و آنها را به‌ بهشتهای پرنعمت‌ داخل‌ خواهيم‌ كرد. و اگر تورات‌ و انجيل‌ و آنچه‌ را كه‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ بر آنها نازل‌ كرده‌ايم‌ بر پای دارند از فراز سر و زير پايشان‌ روزی بخورند. بعضی از ايشان‌ ميانه‌رو هستند و بسياريشان‌ بدكردارند.]

اين‌ آيات‌، شيوه يهوديانِ هم‌عصر پيامبر اكرم‌ ص‌  را شرح‌ می دهد. عبارتِ “دست‌ خدا بسته‌ است‌”، يعنی خدا فقط‌ پديد آورنده عالم‌ و هستی است‌، ولی به‌ هيچ‌ وجه‌ در دگرگونی، توسعه‌، اداره‌ و تحول‌ جهان‌ دخالتی ندارد. پس‌ خدا عالم‌ را پديد آورد و از حاكميت‌ جهان‌ كناره‌ گرفت‌. اين‌ آيه‌ سخن‌ آنان‌ را رد می كند: “بلكه‌ دو دست‌ خدا گشاده‌ است‌.”

اگر در اين‌ انديشه‌ دقت‌ كنيم‌، ريشه‌های ايجاد اين‌ تمدن‌ مادی‌گرا را نزد يهوديان‌ منحرف‌ می يابيم‌. اگر بيش‌ از اين‌ و فراتر از اين‌ گفتار توضيح‌ می خواهيد، لطفاً به‌ كتاب‌هايی مانند  پروتكل‌های سردمداران‌ صهيونيست‌  مراجعه‌ كنيد تا ببينيد كه‌ تمدن‌ جديد تا چه‌ حد، در ريشه‌ها و اصولش‌، از استدلال‌های پنهان‌ يهوديان‌ تأثير گرفته‌ است‌.» [7]

انسان و علم جدید، از نگاهی دیگر

پنجم. علمِ جدید و انسانِ معاصر و مدرن، از دیگر موضوعات پراهمیتی تلقی می‌شوند که باید در اندیشه‌ی امام موسی صدر مورد بازخوانی و توجّه دقیق قرار گیرند.

انسانِ جدید [مُدرن] در گفتمانِ امام صدر، «انسانِ پریشان» [8] است. انسانی است که «گرفتار امراض روحى فراوان است» [9] و «یك تكیه گاه مطلق ثابت دائم جستجو مى‌كند» [10].

«آیا انسان امروز كه امراض جسمى، عصبى، اجتماعى و مالى خود را با علم حل كرده است، از اضطراب و تشویش خود كاسته است؟ آمار نشان مى‏دهد كه نمی‌توانیم به این سؤال جواب مثبت بدهیم! بلكه به طور حتم مى‌توانیم بگوییم به نسبت تكامل دانش اضطراب او كم نشده است. انسان پریشان عصر ما گرفتار امراض روحى فراوان است. یك تكیه گاه مطلق ثابت دائم جستجو مى‌كند». [11]

این انسان با «چراغ علم» به هستی می‌نگرد. و البته که:

«علم چراغى است كه جهان را به طور حقیقى نشان مى‏دهد و راه پیشرفت و تكامل را روشن مى‏سازد». [12]

سؤال اساسی‌ای که امام صدر در این وادی مطرح می‌کند، این است: «آیا در زندگى نوین [مُدرن]، نقش دین تفاوتى كرده است؟» [13] و پاسخ صریح ایشان این است: «البته نه! زیرا عصر ما، عصر علم است» [14].

اما به راستی حقیقتِ علمِ جدید، و همان علم و دانشی که گاه گفته می‌شود با «دین» در تعارض است، در نگاه امام صدر، چه تعریف و نسبتی دارد؟

پاسخ امام صدر به خبرنگار روزنامه‌ی الحیات که همین سؤال را می‌پرسد، این است:

«[سؤال]: برخى بر اين باورند كه دين با علم جديد سازگارى ندارد.

[جواب]: من چنين باورى ندارم. بر عكس، دانش را چراغ روشنگرى مى‏دانم كه ما را به فعل خداى سبحان و عظمت و اتقان صنع او رهنمون مى‏شود.» [15]

پس از این سؤال، سؤال دیگری از سوی امام صدر مطرح می‌شود و آن این است که در نسبت میان «علم نوین» و «دین حقیقی و فطری و حنیف» چه باید کرد؟

«تعالیم اخلاقى، قوانین، حلال و حرام، عبادات و همه تعالیم دینى دور نقطه تكوین و ساختمان انسان مى‏ چرخد، ولى انسان از خود، از مردم، از جهان و از خدا جدا نیست و از این جهت تنظیم اساسى این روابط انسان با خود و جهان و خدا مورد ملاحظه دین قرار گرفته است.

حال ببینم آیا در زندگى نوین نقش دین تفاوتى كرده است، البته نه!

زیرا عصر ما عصر علم است. علم چراغى است كه جهان را به طور حقیقى نشان مى ‏دهد و راه پیشرفت و تكامل را روشن مى ‏سازد. اما دیدن راه تنها كافى نیست. باید در این راه قدم برداشت. مگر هر كس مى ‏داند عمل مى‏ كند؟

دین انسان را صالح براى پیمودن این راه مى ‏داند و او را به پیمودن راه تشویق مى ‏كند تا بتواند مقام انسانیت را كه رهبرى جهان و خلافت خدایى است به دست آورد.» [16]

رهیافتی در نسبت میان علم و دین

به نظر می‌رسد در اندیشه‌ی امام صدر، «علمِ جدید»، راهبرنده‌ی انسان به سمت قله‌ی سعادت نمی‌تواند باشد. این علم، باید در دایره‌ی ولایت و سیطره‌ی ایمانِ دینی قرار گیرد، که بتواند، انسان را در مقام خلیفت‌الهی خویش قرار دهد و راهنمایی کند، وگرنه رهزن اوست.

«انسان به مقتضاي يک سلسله مفاهيم کلي داراي مقام «خليفه الهي و جانشيني پروردگار» در روي زمين مي‌باشد.» [17]

«او يگانه راهى كه براى رسيدن به مقام خلافت خدا در زمين دارد آن است كه نيروها و استعدادهاى شگرف خود را بالفعل كند و، با دانش، به حقيقت جهان هستى و نيروهاى گوناگون آن واقف شود و قوانين آن را كشف كند.

اسلام همه‌ی قوانين خود را با عنايت به اين مفهوم انسان‏شناختى استوار كرده و روابط فرد را با خود و با جامعه و روابط همگى را با هستى بر همين مبنا نظم بخشيده است.» [18]

«ولي تنها اختيار و آزادي اراده نمي تواند براي انسان فضيلت ايجاد کند، بلکه همه‌ی کرامت فضيلت انسان در اين است که راه خير و صواب را اختيار نمايد و پيمودن اين راه فقط به وسيله‌ي علم ممکن خواهد بود، همان علم و دانشي که عنصر اصيل و پايه اساسي مقام نمايندگي و خليفه‌ي الهي انسان در روي زمين است.

پس رسيدن به اين رتبه‌ي بلند انساني و تصرف در طبيعت، و تسخير نيروهاي آن درصورت شناسايي علل و يا به تعبير قرآن، “تعلم اسماء” امکان دارد و هر گامي در راه معرفت حقايق و اکتشاف قوانين طبيعت در هر مرتبه و مرحله‌اي که باشد، گامي است به سوي هدف مقدسي که براي انسان آماده گرديده و تحقيقي است در راه به دست آوردن نهايت و درجه‌ي نهايي کمال که انسان براي آن خلق شده و بالاخره انجام وظيفه‌اي است که سازمان هستي قلاده آن را به گردن انسان نهاده…

و خداوند پيمودن اين راه را از اسباب سه گانه : فطرت، دعوت انبياء و مصائب و بلايا، تا رسيدن به کمال مقصود به انسان امر فرموده است.» [19]

الزامات علم هدایت‌گر چیست؟

ششم. با تذکّر موارد پیشین، این نکته از سخنان امام صدر برمی‌آید که آن علم و دانشی که به بررسی و مشاهده‌ی طبیعت می‌پردازد (= علم تجربی) باید بر مبانی و روش‌شناسی خاصی مبتنی باشد که بر آن اساس بتواند انسان را به سمت و سوی اهداف مقدس الهی و دینی و فطری سوق دهد و اعتلا بخشد.

به دیگر سخن، اگر دانش و تجربه بشری، تحت عنوان علم و تجربه، او را از حرکت به سمت اهداف ربوبی و قدسی بازدارد و یا حتی، علیه آن، اظهار نظر کند، الزاماً «علم» تلقی نمی‌شود.

این مبنا، با تلقی‌های متجدّد و مدرن در مبانی و روش‌شناسی علومِ جدید، تفاوت‌های بنیادی و بنیانی دارد. در این تلقّی، «زمین» از «آسمان» جدا نیست و میان «امور عرفی» و «حقیقت قدسی» نمی‌توان گسل و حجاب و انفکاک درافکند.

در این چارچوب کلی، راهِ آسمان، از زمین می‌گذرد. محقّقِ علم‌پژوه، در ورای تتبّع و تحقیق در حوزه‌ی طبیعت و عالم دنیوی، حقیقت اُلوهی و ربوبی خداوند متعال را شهود و درک می‌کند.

در چنین رویکردی «انسانِ‌خودبنیادی» که خود را کانون و مصدر و معیار اندیشه و فهم و توصیه و عقلانیّـت می‌داند (سوبژکتیویسم) دیگر جایگاهی ندارد و «دین» برای او، نه «افیون توده‌ها» و نه «معارفِ غیر قابل آزمون و غیرواقعی»؛ که صورتِ مدوّن و کتاب تدوین عالم است.

در چنین تلقی‌ای، دیگر «عقلانیت»، صرفِ عقلانیتِ معیشت‌مدارِ تجربه‌گرا و دنیامدار نیست. عقلانیت، هم‌زمان در سطوح وحدانیت ربوبی و الهی و اخلاقِ حسنه‌ی معنوی و معیشتِ دین‌مدارانه بر حیات انسان، ساری و جاری است.

آری! در این مبنا، «عقلِ منفصل از وحی» و «عقلانیّت خودبنیاد و بشرمدار» مجالی برای طرح و میدان‌داری نمی‌یابد.

«فرهنگ اسلامي فرهنگي است متحرک و سازنده و دائماً انسان را در راه پيشروي و تقدم در همه‌ی جوانب گوناگون تطور عقلي تشويق مي‌کند و هر اکتشاف جديد و شناسايي رمزي از رموز طبيعت را جزء هدف خلقت انسان و کمال او مي‌شناسد و پرده برداري از اسرار طبيعت در قاموس فرهنگ اسلامي راهي به سوي شناسايي پروردگار شناخته شده و سير در اين راه را به عنوان يک عبادت و نزديکي به خدا و کمال انساني لازم مي‌شمرد.

قرآن مجيد خشيت را (که مفهومي غير از ترس دارد و از آثار ايمان مي‌باشد)، تنها در دانشمندان و صاحبان بينش سراغ مي‌دهد.» [20]

جمع‌بندی و طرح مسأله‌ی مجدّد

هفتم. آنچه از نظر خوانندگان ارجمند گذشت، صرفاً «طرح مسأله» و «تلنگری» بود برای هر آن‌که می‌خواهد بر سَبیل و سلوک مصلحان و متفکران بزرگ و کم‌نظیری چون امام سید موسی صدر راهی و نوری بیابد و از مزرع سبز و پربار معرفت و حکمت و بصیرت او، خوشه‌ای برگزیند.

استنادات و موارد پیش‌گفته در بهترین حالت، قصد داشته‌اند این موضوع را طرح کنند که تلقّی و ارزیابی امام صدر از مدرنیته و تمدّن نوین غرب چیست؟ و دیگر آن‌که در پی این طرح موضوع، آیا دیدگاه‌ها و مواضع انتقادی و صریح آن متفکر گرانقدر و عظیم‌القدر، مورد توجه اهل تأمل و تفکر – خاصه نحله‌های روشنفکری دینی – قرار گرفته است یا خیر؟

خلاصه‌ی مباحث پیش‌گفته را می‌توان این‌گونه از نظر گذراند که امام صدر، با تمدّنِ نوینِ غرب مواجهه دارد و خود را در برابر آن می‌بیند. برای آن، ماهیّت و کلیّت قائل است و ماهیّت غرب را کاملاً غیردینی و حتی علیه ادیان و خدا می‌داند. تمدنی که هوای نفس و تمنیّات مادون بشر را خدا و الهه‌ی خویش قرار داده است.

نگارنده‌ی این مقاله، در فهم کامل و بی‌نقص از اندیشه‌های انتقادی امام صدر نسبت به غرب، هیچ ادّعایی ندارد و نظرات خود مصون از خطا نمی‌پندارد و آن را در معرکه‌ی نقد و انتقاد، بالنده‌تر می‌بیند.

امید آن‌که خورشید حقیقت، مصلح بزرگ و زندانیِ مظلومِ دو قرن بیستم و بیست و یکم میلادی را از رسن و کمندِ جهل و حقد و کینه و کم‌کاری و بی‌مسؤولیتی برهاند!

هم‌چنان‌که سال‌ها پیش از این، آن امام درد و عاطفه و صلح، غمگنانه و عاشقانه سروده‌اند [21]:

لاله‌ی حاوی او چراغ شب است

نور به شام هجر بسپرده

یا رب از جور دهر برهانش

تا که برهاند از این سراپرده [21]

پی نوشتها

[1]. امام‌ موسی‌ صدر، کتاب «ادیان در خدمت انسان»، از مجموعه‌ی «در قلمرو اندیشه امام موسی صدر»، صفحه 59 به بعد (سخنرانی در دبيرستان‌ دخترانه‌ المقاصد، در تاريخ‌ 7/12/1967 مطابق‌ با 16 آذر 1345).

[2]. امام موسی صدر، مقاله‌ی «نقش اسلام در زندگی نوین»، وبگاه امام صدر نیوز (http://imamsadr-news.com).

[3]. امام‌ موسی‌ صدر، کتاب «ادیان در خدمت انسان»،….

[4]. علامه طباطبایی در جلد دهم المیزان می‌نویسد:‌ «وثنيّت – بت پرستى – هر چند اقسام گوناگون آن به يك اصل بر ميگردد و آن عبارت است از شفيع گرفتن به درگاه خدا و پرستش بت و مجسمه آن شفيع و شايد اين مسلك چند بار سراسر عالم بشرى را گرفته باشد همچنانكه قرآن كريم از امت هاى مختلفى آن را حكايت مى كند، از امت نوح و ابراهيم و موسى (عليه السلام)  الا اينكه اختلاف مذاهب و گروندگان به اين مسلك آنقدر سليقه ها و هوا و هوس ها و خرافات را در آن راه داده اند كه امروز براى يك متتبّع ، محال و يا نزديك به محال است كه آمار آن مذاهب را به دست بياورد و بيشتر آن مذاهب مبنى بر اساس استوار و ثابت ، و قواعدى نظم يافته و با هم سازگار نيستند.»

[5]. امام موسی صدر، کتاب «نای و نی»  از مجموعه‌ی «در قلمرو اندیشه امام موسی صدر»،  صفحه 279 – 300.

[6]. امام‌ موسی‌ صدر، کتاب «ادیان در خدمت انسان»  از مجموعه‌ی «در قلمرو  اندیشه امام موسی صدر»، صفحه 59 به بعد (سخنرانی در دبيرستان‌ دخترانه‌ المقاصد، در تاريخ‌ 7/12/1967 مطابق‌ با 16 آذر 1345).

[7]. همان

[8]. امام موسی صدر، مقاله‌ی «نقش اسلام در زندگی نوین»، وبگاه امام صدر نیوز (http://imamsadr-news.com).

[9]. همان

[10]. همان

[11]. همان

[12]. همان

[13]. همان

[14]. همان

[15]. امام موسی صدر، مصاحبه روزنامه الحياة، در 22 دسامبر 1962مطابق با اول دى‌ماه 1341.

[16]. امام موسی صدر، مقاله‌ی «نقش اسلام در زندگی نوین»، وبگاه امام صدر نیوز

[17]. امام موسی صدر، «اسلام و فرهنگ قرن بیستم»، وبگاه مؤسسه امام موسی صدر

[18]. همان

[19]. همان

[20]. همان

[21]. متن کامل این شعر در سال ۱۳۴۴ و برای بانو پروین خلیلی سروده شده است. نکته ی جالب در این شعر این است که از کنار هم قرار گرفتن  اولین حرف مصرع های اول نام پروین خلیلی و اولین حرف مصرع های دوم نام موسی صدر آشکار می شود!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *