پایگاه خبری “گلوبال ریسرچ” به بررسی خاطرات یکی از کهنه‌سربازان آمریکایی در جنگ عراق پرداخته و می‌نویسد؛ بسیاری از سربازان آمریکایی به دلایل مالی به ارتش پیوستند و پس از درک کشتار مردم بی‌گناه عراق، از خدمت فرار کردند.

خبرگزاری فارس: خاطرات یک کهنه‌سرباز آمریکایی در جنگ عراق

فارس، “گلوبال ریسرچ” در مطلب خود با عنوان “سربازانی که از کشتن سر باز می‌زنند” به قلم “دیوید سوانسون” می‌افزاید؛ یکی از الهام‌بخش‌ترین حوادثی که تاکنون در کنوانسیون ملی کهنه‌سربازان آمریکا برای صلح که در میامی برگزار می‌شود، رخ داد، سر باز زدن چندین تن از این کهنه‌سربازان از شرکت در جنگ بود. آنها چنین اقدام نمادین را در حالی که می‌دانستند با خطر زندانی‌شدن و یا عواقب بدتر روبرو خواهند شد، انجام دادند. در بیشتر موارد، این افراد دست به چنین کاری می‌زدند، حتی زمانی که پشت میله‌های زندان بودند نیز چنین اقدامی را با احساس آزادی انجام می‌دادند.

“گری کاندون” که از رفتن به جنگ در ویتنام خودداری کرد، به 10 سال زندان محکوم شد، از “فورت براگ” فرار کرد، کشور را ترک کرد و پس از آن به فعالیت برای عفو بین‌الملل پرداخت. رئیس جمهور “جیمی کارتر” به عنوان اولین اقدامش پس از رسیدن به ریاست جمهوری این افراد را عفو کرد. کاندون هرگز یک روز هم خدمت نظامی نکرده و یا در زندان نبوده است.

“جف پاترسون” از گروه “شجاعت مقاومت” از پرواز به عراق خودداری کرد و تصمیم گرفت روی باند فرودگاه بنشیند. “بن گریفین” از دسته جدید کهنه‌سربازان برای صلح در انگلیس از شرکت در جنگ‌های کشور سر باز زد و دادگاه مجوز وی برای مصاحبه و نوشتن را لغو کرد. وی اجازه صحبت کردن ندارد اما هنوز هم به خوبی صحبت می‌کند. “مایک رایسنر” از گروه “پیشروی به جلو” و “کامیلو مجیا” از گروه کهنه‌سربازان برای صلح در نشست میامی اقدامات مقاومتیشان را توضیح دادند.

 

* مجیا اولین سرباز آمریکایی بود که به طور علنی از ادامه شرکت در جنگ عراق سر باز زد

 

مجیا چند سال پیش داستان خود را در کتابی نوشت که اقدامی نادر از سوی فعالان صلح محسوب می‌شود که داستان‌های بزرگی برای گفتن دارند. کتاب وی با عنوان “جاده‌ای از الرمادی” داستانی هولناک برای هر فردی است که می‌خواهد بداند چرا یک نفر به خدمت ارتش درآمده و سپس از کشتن افراد خودداری می‌کند. مجیا که اکنون در میامی به تحقیق درباره مسائل حقوق مدنی داخلی پرداخته و عضو جنبش ضدجنگ است، در کنوانسیون سربازان کهنه‌کار برای صلح نیز شرکت می‌کند.

مجیا در اکتبر 2003 اولین سرباز آمریکایی بود که به طور علنی از شرکت در جنگ عراق سر باز زد. در آن زمان، تنها 22 عضو ارتش آمریکا از خدمت در آن جنگ فرار کرده بودند، تعدادی که با وخامت جنگ و از بین رفتن منطق آغاز جنگ در عراق به هزاران تن افزایش یافت. سربازان همچنین از شرکت در ماموریت‌های ویژه‌ای که احتمالا در آنها غیرنظامیان کشته می‌شدند و یا تنها برای ارتقای درجه فرمانده‌شان بود، خودداری می‌کردند. کهنه‌کاران جنگ عراق، قرار است به زودی به همکاری با سربازان کهنه‌کار برای صلح در ایجاد سازمانی جدید با عنوان “سربازان کهنه‌کار عراق برای صلح” همکاری کنند اما در آن زمان که مجیا از جنگیدن امتناع ورزید، تنها بود.

 

* دلیل اصلی مجیا برای پیوستن به ارتش مشکلات مالی بود

 

دلیل اصلی مجیا برای پیوستن به ارتش همان دلیل دیگر آمریکاییها بود و آن هم فقدان گزینه‌های دیگر بود. وی دوران دبیرستان را پشت سر گذاشته بود و در رشته دانشگاهی جامعه‌شناسی تحصیل می‌کرد اما دولت کمک مالیش را قطع کرد و وی دیگر نتوانست از عهده هزینه‌های دانشگاه برآید. ارتش به وی پیشنهاد بورسیه و امنیت مالی داد و همین کافی بود. این فرزند انقلابیون ساندانیستایی به “فورت بنینگ” رفت که در آنجا به وی کشتن به خاطر امپراطوری آمریکا را می‌آموختند. مجیا یاد گرفت که از ارتش متنفر باشد. قرار بود تعهد وی در ماه مه 2003 به پایان برسد اما در ژانویه 2003، گارد ملی فلوریدا برای آغاز جنگ عراق روانه شد، جنگی که جرج بوش به طور علنی وانمود می‌کرد قصد آغاز آن را ندارد اما به طور مخفیانه دیوانه‌وار تدارک آن را می‌چید. قرارداد مجیا تا سال 2031 تمدید شد و وی به اردن اعزام گردید. وی به هیچ وجه مخالف ارتش و یا جنگ به معنای ساده آن نبود. وی از تظاهرات‌های گسترده برای صلح در سراسر جهان آگاهی داشت. وی از بسیاری از مسائل در ارتش و این جنگ خاص که معتقد بود برای نفت است، متنفر بود. اما او فردی وفادار و فرمانبردار بود و هنوز به غیراخلاقی بودن عملیاتی که وی نیز بخشی از آن محسوب می‌شد، پی نبرده بود.

 

* مجیا از تنفر نژادپرستانه سربازان همراهش از عراقیها ناراحت بود

 

تجربه اول مجیا در عراق شامل بدرفتاری با زندانیان می‌شد. وی این اقدامات را دوست نداشت اما مقاومتی هم نمی‌کرد. وی از نظر روحی سعی می‌کرد این زندانیان را دسته‌ای افراد خرابکار بداند یا اینکه کاری که انجام می‌داد را با عنوان وفاداری به سربازان اطرافش توجیه کند. مجیا تدریجا از تمایل عراقیها به پایان اشغال کشورشان آگاهی یافت اما معتقد بود که این اشغالگری به سرعت پایان می‌یابد. در جریان یک تظاهرات در عراق، یک مرد جوان عراقی قصد داشت یک نارنجک را پرتاب کند و مجیا همانند دیگر سربازان اطرافش او را هدف گلوله قرار دادند. مرد جوان در دم جان سپرد اما این حادثه تاثیر بدی را در روح مجیا باقی گذاشت. مجیا از تنفر نژادپرستانه سربازان همراهش از عراقیها ناراحت بود. عراقیهای بی‌گناه هنگامی که هدف گلوله قرار نمی‌گرفتند، زندانی شده و بازجویی می‌شدند. به اجساد مرده آنها توسط سربازانی که با آنها عکس می‌گرفتند، بی‌احترامی می‌شد. مجیا درباره عراقیهایی که این حرکات را می‌دیدند، می‌نویسد “این برای من اتفاق افتاده است. چقدر باید برای آنها ناراحت‌کننده بوده باشد که ببینند اجساد اقوامشان در حالی که نیمه‌لخت روی خاک هستند و با خون پوشیده شده‌اند، حتی پس از مرگ مورد تمسخر قرار می‌گیرد.”

 

* مقاومت سربازان آمریکایی با درک سوءاستفاده فرماندهان از آنها آغاز شد

 

آغاز مقاومت در میان نیروها زمانی بیشتر شد که آنها دریافتند فرماندهانشان از آنها در رقابت بر سر درگیری‌های مسلحانه بیشتر، کشتار بیشتر و زندانیان بیشتر استفاده می‌کنند. نیازهای این رقابت مهمتر از عدالت و یا حتی راهبرد بود. بازگشت به پایگاه با زندانیان بی‌گناه بر بازگشت با دست خالی ترجیح داده می‌شد. تا آنجائی که سربازان می‌دانستند هیچ هدف اصیلی برای عملیات‌ها وجود نداشت. آنها تنها به هدف حفاظت از خود به عملیات گشت‌زنی می‌پرداختند.

 

* نیروهای آمریکایی اجازه داشتند به کودکان غیرمسلح نیز تیراندازی کنند

 

با افزایش مقاومت عراقی‌ها ترس آمریکا نیز بیشتر شد تا حدی که نیروها اجازه داشتند حتی به کودکان غیرمسلح در صورت تردید داشتن درباره خطرناک بودن آنها تیراندازی کنند. مجیا هر دوی این نظرات را دریافته بود و می‌دانست که در جنگ گزینه‌ها یا بد هستند و یا وحشت‌آور. تنها گزینه خوبی که به نظر وی آمد همکاری نکردن در جنگ بود. برخی مواقع مجیا تلاش می‌کرد برای برخی عراقی‌ها چیزی را توضیح دهد که خود نیز دیگر به آن اعتقادی نداشت و آن هم اینکه هدف جنگ اعطای آزادی به مردم عراق بود. یکی از عراقی‌هایی که از وضعیت مجیا اطلاعاتی داشت می‌گفت که مجیا آرزو داشت ارتش را ترک کند اما نمی‌توانست. فرد عراقی پرسید “شما چگونه می‌توانید به ما آزادی بدهید در حالی که خودتان فاقد آن هستید؟” هنگامی که مجیا در حملات به خانه‌های عراقی شرکت کرد، ترس شدید عراقی‌ها از دستگیری و بازداشت توسط آمریکایی‌ها را بی‌دلیل تصور می‌کرد. وی به خودش می‌گفت قطعا زندانیان با عدالت محاکمه شده و اگر بی‌گناه باشند، آزاد خواهند شد. مجیا بعدا پذیرفت که “همانطور که مشخص شد خانواده‌ها بهتر از من ارتش من را می‌شناختند.”

 

* مجیا: روز زندانی‌شدنم به حدی آزاد بودم که تاکنون چنین احساسی را نداشتم

 

در عین حال سربازانی که پایگاه خود را ترک می‌کردند از فرماندهانی که آنجا را ترک نمی‌کردند، چیزهای بیشتری می‌دانستند. فرماندهانی که به اشتباه معتقد بودند مقاومت از خارج از عراق صورت می‌گیرد، دستور بسته شدن بدون دلیل همه راه‌ها را صادر می‌کردند. سربازانی که می‌دانستند چنین تصمیماتی اشتباه هستند جرات گفتن چیزی را نداشتند؛ زیرا می‌ترسیدند که مافوقشان حرفه آن‌ها را به چالش بکشد. مجیا توانست به مدت دو هفته به ‌آمریکا بازگردد. وی با کمک گروه‌های صلح‌طلب از خدمت فرار کرد و برای تحمل زندانی که احتمالش می‌رفت، آماده شد. وی هشت سال بیش از آنچه که متعهد شده بود، خدمت کرده بود و اکنون معتقد بود که جنگ، انسان‌ها را بدون هیچ هدف مفیدی می‌کشد. پس از آن یک دادگاه مضحک مجیا را محاکمه کرد و وی را به یک سال زندان محکوم نمود. مجیا درباره روزی که به زندان رفت، می‌گوید: “آن روز من به اندازه‌ای آزاد بودم که تاکنون چنین احساسی را نداشتم.”

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *