آنچه قطعی و مسلّم است در همه مواردي که امضای امام پای آن قرار گرفته است دقیقاً و بدون یک کلمه کم و زیاد، انشای شخص حضرت امام اســت ولي بعضا از سوي کسانی که برخي نوشتههای امام آنها را افشاء و رسوا کرده، مانند لیبرال ها و نهضت آزادی نسبت به آن نوشتهها تشکیک شده است. مثل نامه حضرت امام به آقای محتشمی که در این مورد هم ميدانید مرحوم حاج احمدآقا از ابراهیم یزدی شکایت کرد و بعد از کارشناسی رسمی دادگستری و اثبات اينکه نامه مزبور دستخط امام است، ابراهيم یزدی محکوم شد.
سرویس سیاسی جهان نیوز – در سالهاي اخير مشاهده ميشود که برخي از نکات برجسته و بسیار روشن سیره فردی و سیاسی امام، توسط افراد وجرياناتي که دستیابی به اهدافشان را جز در سایه غبارافکنی بر اندیشه‌ها و سيره عملي آن بزرگمرد، میسر نمی‌دانند، مورد تحريف يا شبهه قرار گرفته است. از جمله آنکه امام از ابتدا به حکومت اسلامی معتقد نبوده و به مرور و در جریان رویدادهای سیاسی به این نتیجه رسیده است! و یا ایشان در تصمیم‌گیری‌های خطیر، به‌ویژه در پایان عمر، تحت تأثیر دیگران از جمله اطرافيان خويش بوده‌اند.

به گزارش جهان در این گفتگوی تفصیلی، آقايان حجج اسلام والمسلمين سيد حميد روحاني، محمدرضا ناصري، محمدحسن اختري و محمدحسن رحيميان که جملگي از آغاز نهضت و در شرايط سخت و دشوار و دوران غربت حضرت امام، همواره از ياران و همراهان امام بوده اند، ضمن مرور سيره عملي معظم له، به این شبهات پاسخ داده اند.

*بسم الله الرحمن الرحیم. صمیمانه تشکر می‌کنيم ‌که دعوت ما را پذیرفتید و امروز توفیق داریم به مناسبت بیست و سومین سالگرد رحلت امام(ره)، در خدمت جمعي از مخلص‌ترین و نزدیک‌ترین یاران ایشان باشيم. ياراني که از سالهاي آغازين نهضت و در همه شرايط سخت و دشوار و دوران غربت حضرت امام، همواره همگام و همسوي با ايشان حرکت کردند و تا کنون در طول اين نيم قرن، لحظهاي از راه و خط امام جدا نشدند.
بحث را این گونه آغاز می‌کنیم که آیا حضرت امام در مسیر نهضت، همکاری و همراهی و ارتباط با جریان‌های غیراسلامی و غیردینی را می‌پذیرفتند یا نه و تعامل ایشان با این نوع افراد و جریان‌ها چگونه بود؟

روحانی: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. با تشکر از شما، اشاره می‌کنم که این گونه جلسات می‌توانند برای همه ما مفید و ثمربخش باشند و در شناخت حضرت امام «اعلی الله مقامه، سلام‌ الله علیه» نقش مهمی داشته باشند. در باره مطلبی که مطرح کردید، من فکر می‌کنم بهتر باشد بحث را به صورت دیگری پیش ببریم و این سئوال را مطرح کنیم که اصولاً ویژگی‌ها و روش‌های امام امام در مبارزاتشان که می‌توان از آنها به عنوان «علم مبارزه» یاد کرد، چه بود.

وقتی به قبل از آغاز نهضت امام نگاه می‌کنیم، می‌بینیم گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی و حتی بزرگان روحانی که در عرصه مبارزه حضور پیدا می‌کردند، یکی از باورهایشان این بود که اگر می‌خواهند مبارزه‌ای به ثمر برسد، باید همه اقشار جامعه با هر نوع باور، ایدئولوژی، مکتب و اعتقادی دست به دست هم بدهند تا مبارزه آغاز شود. وقتی امام مبارزه را آغاز کردند، دیدیم که حریمی را قائل شدند. از همان سال ۱۳۴۱ که نهضت آغاز شد، این‌گونه نبود که راضی باشند یا بپذیرند که احزاب و گروه‌های سیاسی، چه مارکسیست‌ها، چه ملی‌گراها، چه سکولارها و چه ناسیونالیست‌ها را با خودشان همراه کنند. ایشان مسیری را مشخص کردند و آن، اسلام بود و در چهارچوب اسلام، با افراد همکاری می‌کردند، به همین دلیل چون حاضر نشدند سیاست‌بازان و احزاب و گروه‌های سیاسی را تأیید کنند، آنها هم از ایشان حمایت نمی‌کردند.

یادم هست در سال ۱۳۴۲، بعد از فاجعه فیضیه، سران نهضت آزادی برای ملاقات با امام به قم آمدند. در مرحله اول آقای سیدهادی خسروشاهی را واسطه کردند. آقای خسروشاهی آمد و خدمت امام عرض کرد که اینها آمده‌اند و منتظر ملاقات با شما هستند. امام فرمود: «من نمی‌توانم با اینها ملاقات کنم». آقای خسروشاهی به امام گفت: «پس من به اینها چه بگویم؟» امام فقط این آیه شریفه را قرائت کردند که: «قَالَ إِنِّي سَقِيمٌ»(۱). آقای خسروشاهی گفتند: «من رفتم به آنها گفتم که امام ناخوش‌اند. مهندس سحابی گفت: ما می‌رویم عیادتشان» که آقای خسروشاهی در اینجا گفت: «خودتان می‌دانید، من دیگر نمی‌توانم با شما بیایم».

در يک مرحله ديگر، سران نهضت آزادی، آیت‌الله علامه طباطبایی، را واسطه کردند که امام باز هم از پذیرفتن آنها خودداری کردند. این روش امام به عنوان یک علم مبارزه، بسیار مهم است که اگر انسان می‌خواهد در مبارزه کامیاب و موفق شود، نباید به قشرهایی که مرموزند و با اهداف اسلامی همراه نیستند، میدان بدهد.
امروز ويژگي راه امام، بهتر مشخص شده است. در مصر و جاهای دیگر و در بیداری اسلامی می‌بینیم که حتی افراد ملحد، مشرک، مارکسیست و سکولارها حضور دارند و همین باعث شده خلوصی که باید در مبارزات اسلامی وجود داشته باشد، دیده نمی‌شود.

مسئله دیگری که امام به عنوان علم مبارزه مطرح کرد این بود که ایشان روی مردم خیلی تأکید داشت. ممکن است گفته شود گروه‌های سیاسی هم خیلی دم از مردم می‌زدند، ولی در اینجا چند تفاوت اساسی وجود داشت. اولاً مردمی که امام می‌خواست به آنها اتکا داشته باشد، مردمی بودند که آگاهی‌های لازم را کاملاً کسب کرده باشند.

یک خاطره بگویم که مربوط می‌شود به روز اول نهضت امام. در ۱۶ مهر ۱۳۴۱ وقتی امام خبر تصویب‌ لایحه غیرقانونی انجمن‌های ایالتی و ولایتی را شنیدند و در روزنامه‌ها اعلام شد، آمدند منزل شیخ عبدالکریم حائری «رحمة ‌الله‌ علیه»، بنیانگذار حوزه علمیه قم و علما و مراجع را خواستند و همه در آنجا جمع شدند.

در آنجا امام مطلبی گفتند که: «اگر ما می‌خواهیم اسلام در ایران از اضمحلال نجات پیدا کند، باید این خاندان پهلوی را از قدرت پایین بیاوریم. استعمار انگلیس اینها را به قدرت رسانده تا به دست اینها اسلام را از بین ببرد و ایران را به روز سیاه بنشاند». این سخن آن روز امام با شگفتی حاضران در جمع مواجه شد. آقای شریعتمداری گفته بود: «با کدام قدرت و با کدام نیرو و بمب می‌توانیم چنین حرفی را به زبان بیاوریم و چنین هدفی را تعقیب کنیم ؟». امام فرموده بود: «ما قدرتی داریم که از بمب قوی‌تر است. آن چیست؟ مردم»، مردمی که امام آنها را از بمب قوی‌تر می‌دانست، مردمی نبودند که کورکورانه دنبال رهبر حرکت کنند و ندانند قضیه چیست. چنین مردمی خواه ناخواه در یک جایی می‌بُّرند و وقتی پای جان وسط می‌آید، اگر آگاهی نداشته باشند، متزلزل می‌شوند. لذا امام دو سه تا پیشنهاد دادند:

۱) تلگرام‌ها و نامه‌هایی که بین مقامات روحانی و دولت و دربار رد و بدل می‌شود، چاپ شود و در اختیار مردم قرار بگیرد. تا آن روز سابقه نداشت که نامه‌های بین علما و مراجع و شاه، دربار و دولت منتشر شود. بعداً در تاریخ آورده می‌شد که در یک زمانی میرزای شیرازی «رحمه الله علیه» چنین نامه‌ای به ناصرالدین‌شاه نوشته است. امام فرمودند تلگراف‌ها و نامه‌های اعتراض‌آمیز علما چاپ شود و در اختیار مردم قرار بگیرد تا مردم در متن حوادث قرار بگیرند.

۲) خطبا و وعاظ وظیفه دارند در سنگر مساجد و منابر به مردم آگاهی بدهند که هدف دولت از تصویب این ‌چیست و چه نقشه‌ها و خیانت‌هایی برای اسلام در پیش است.
۳) تمام مراجع با مردم حرف بزنند. تا آن روز سابقه نداشت که مرجع تقلیدی سخنرانی کند. سخنرانی مال خطبا و وعاظ بود. امام در این باره فرمودند که مراجع با مردم حرف بزنند. خودشان از آن تاریخ از هر فرصتی استفاده کردند و با مردم حرف زدند، و لذا مردم آگاه و روشن ضمیر با امام همراه شدند و رشد یافتند. وقتی امام در سال ۱۳۴۳ از زندان آزاد می‌شوند، در ۲۶ فروردین خیلی صریح می‌گویند: «بدانید اگر خمینی هم برگردد و با شما همراه شود، مردم دیگر برنمی‌گردند و آگاه شده‌اند». امام اهل شعار نبود و واقعاً معتقد بود که مردم، بیدار و آگاه شده‌اند. این فرق می‌کرد با مردمی که روشنفکرهای سیاسی از آنها دم می‌زنند که از مردم فقط به عنوان ابزار استفاده می‌کنند.

امام در مرحله اول یک ملت روشن ضمیر و آگاه را با خودش همراه کرد که به تعبیر خودش از بمب قوی‌تر بودند. دوم مردم را محرم راز ‌دانست، همه مسائل را با مردم در میان ‌گذاشت و چیزی را از آنها پنهان نداشت. تا روزی که دستگیر شد، هریک از مقامات دولتی که می‌خواستند با امام ملاقات کنند، ایشان می‌گفت در جمع عمومی باشد و به صورت محرمانه و خصوصی با کسی ملاقات نمی‌کرد.
جالب اینجاست که پس از آزادی از زندان، دو تا از سخنرانی‌های خود را به شرح آنچه که بین او و مقامات دولتی گذشت، اختصاص داد. یکی از سخنرانی‌ها در ۲۱ فروردین ۴۳ بود در جمع دانشجویان دانشگاه تهران بود که با دسته گل خدمتشان آمدند و دومی هم در ۲۶ فروردین ۴۳ بود که در آنجا مفصلاً در این باره صحبت کردند.
سوم این‌که اتکای امام به ملت بود و در حقیقت اتکا به خدا را جدا از اتکا به ملت نمی‌دانست. امام مردم را واقعاً آیاتی از خدا می‌دانست. من این را در زندگی امام دریافتم که هرکسی بیشتر به خدا نزدیک باشد، به ملت بیشتر عشق می‌ورزد و بیشتر به مردم توجه دارد. اتکای امام به ملت بود، در صورتی که اتکای سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی به قدرت‌های خارجی بود و حرفشان این بود که بدون اتکا به یک قدرت خارجی نمی‌توان در ایران مبارزه کرد.

بحث علم مبارزه امام مفصل‌تر از اینهاست که من بتوانم در این چند دقیقه و در دو سه نکته کوتاه بیان کنم، اما این را عرض کنم که امام از آن روزی که نهضت را آغاز کرد تا روزی که چشم از جهان فرو بست، هرگز حاضر نشد با گروه‌هایی که مسیرشان از مسیر اسلام و ولایت‌فقیه جداست، همکاری کند، به آنها نزدیک شود و با آنها اشتراک هدف داشته باشد.
خاطراتی را در این زمینه عرض می‌کنم. شنیده بودم که بعضی از دوستان و همکاران ما گفته بودند ما با کمونیست‌ها اشتراک هدف داریم. امام فرموده بودند: «ممکن است در جهت سرکوب کمونیست‌ها با شاه اشتراک هدف داشته باشیم، اما با کمونیست‌ها اشتراک هدف نداریم».

خاطره دوم را آقای دعایی نقل کردند که وقتی خدمت امام رفته و راجع به تیمور بختیار با ایشان صحبت کرده بود که بختیار اصرار دازد با نزدیکان امام همکاری کند و به امام نزدیک شود، امام فرموده بود: «اگر روزی بختیار بخواهد در ایران به قدرت برسد، من دست شاه را می‌فشارم».

این‌جور نبود که هرکسی که به مبارزه علیه شاه برخاسته بود، امام با او همراهی و همکاری کند.

رحیمیان: نکته جالب را اقاي روحاني يادآور شدند که قبل از حضرت امام، عموما از مراجع ـ‌تا آنجا که من بياد دارم‌ـ هیچ سخنرانی‌ای نشنیدیم، درحالی که امروزه مرسوم شده است مراجع هم براي مردم سخنرانی ‌کنند. این خیلی جالب است. کأنّه امام پایه‌گذار این نکته بود که مراجع هم وارد عرصه سخنرانی و صحبت مستقيم با مردم شوند.

ناصری یزدی: زیاد هم به امام پیغام داده بودند. آیت‌الله خوانساری از طریق حاج‌آقا مجتبی تهرانی گفته بودند که به آقا بگویید حالا که شما مرجع شده‌اید، کمتر صحبت کنید. امام گفته بودند من تکلیف و وظیفه دارم که صحبت کنم.

روحانی: امام فرمود: «من به آنها جواب دادم، سخنرانی‌هایم از سخنرانی‌های حضرت رسول(ص) و حضرت علی(ع) خیلی کمتر است».

رحيميان: نکته‌ای که اشاره کرديد، داستانی از حضرت سیدالشهدا(ع) را در ذهنم تداعی کرد. همسويي عمیق و شگفت‌انگیزی بین شیوه مبارزه حضرت امام و شیوه حضرت امام حسین(ع) وجود دارد و این خودش داستان بسیار جالبی است و بحث مفصلی را می‌طلبد. از جمله در باره همین موضوع مورد بحث، حضرت سیدالشهدا(ع) در مسیر کربلا به شخصی برخوردند ولي او همراه حضرت نشد، اما پیشنهاد کرد که اسب یا امکاناتی را در اختیار حضرت بگذارد. اگر اعتقادش همراه نهضت امام حسین(ع) بود، طبعاً خودش باید می‌آمد. حضرت جواب داد: «مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا»(۲).

امام در مسیر نهضت دقیقاً به این آیه عمل کرد که هرگز مضلین را عضد و پشتیبان خود قرار نداد و حاضر نشد با هیچ فرد، جریان و گروهی که خارج از مدار اسلام و حق بود، همکاری کند. علاوه بر مسئله بختیار و مارکسیست‌ها نمونه بارزترش را عرض می‌کنم. همه دوستان حاضر در جلسه حضور ذهن دارند که در طول مدت اقامت در نجف، چقدر بعثی‌ها از زمان حسن‌البکر و بعد از آن در دورانی که با شاه سر قضیه اروندرود اختلاف پیدا کردند، مسئولین مختلفشان بارها خدمت امام آمدند- البته با همین خصوصیتی که اشاره کردید که هیچ‌ وقت ملاقات خصوصی وجود نداشت. از آن جلساتی که در خانه امام به روی همه باز بود و هرکسی از هر جا که می‌توانست در آن نیم‌ساعت هرشب خدمت امام برسد. آنها می‌آمدند

روحانی: ازهمان سال 1341 که نهضت آغاز شد، این‌گونه نبود که امام راضی باشند یا بپذیرند که احزاب و گروه‌های سیاسی، چه مارکسیست‌ها، چه ملی‌گراها، چه سکولارها و چه ناسیونالیست‌ها را با خودشان همراه کنند. ایشان مسیری را مشخص کردند و آن، اسلام بود و در چهارچوب اسلام، با افراد همکاری می‌کردند، به همین دلیل چون حاضر نشدند سیاست‌بازان و احزاب و گروه‌های سیاسی را تأیید کنند، آنها هم از ایشان حمایت نمی‌کردند.

و اظهار همراهی و همکاری و درخواست می‌کردند که امام بپذیرد که در مورد مخالفت با شاه با ایشان همدلی و همراهی کنند، ولی امام هرگز و حتی برای یک بار هم روی خوش به اینها نشان نداد و اینها هر بار با عصبانیت و ناراحتی از محضر امام خارج شدند.
يکبار که خود ما را دستگیر کردند و مراحل سختی را طی کردیم، دستِ آخر آمدند و عذرخواهی کردند و گفتند اشتباه شده، شما آزاديد.

رئیس استخبارات عراق گفت: «سلام ما را به سید- منظورش امام بود- برسانید و بگویید که ما در مورد موضوع رژیم ایران و شاه با شما همراه هستیم و آماده‌ایم با شما هر نوع همکاری‌ای را بکنیم و هر نوع امکانات و سلاحی را در اختیار شما بگذاریم»؛ یعنی همکاری مطلق و بدون سقف!

به هر حال امام روی خوش به آنها نشان نداد. یادم هست که بعضی از آقایان در آن زمان به حساب همراهی با صدام اعلامیه‌هایی را علیه شاه دادند، درحالی که حضرت امام به‌ هیچ‌وجه نپذیرفتند. البته همان‌هایی که علیه شاه اعلامیه دادند، با تغییر شرایط، موضعشان ۱۸۰ درجه عوض شد.

اختری: وقتی حسن البکر ایرانی‌ها را اذیت و به خانه‌ها حمله کرد و افراد را گرفت و زندانی کرد، امام بسیار ناراحت بود. آنها آمدند که این کارشان را توجیه کنند. امام فرمود: «شما این کارها را کرده‌اید». آنها گفتند، شاه هم این کارها را کرده، سرِ مرز این‌جوری شده. امام فرمود: «اگر او این کارها را کرده، غلط کرده، اما شما هم غلط کردید» و به آقای نخجوانی گفته بود: «حتماً همان کلمه‌ای را که من می‌گویم ترجمه کن». امام می‌خواست بگوید که کاری که هر دوي شما انجام دادید، نامشروع است. امام نخواست به خاطر اختلافی که با شاه دارد، خدای نکرده کار آنها را توجیه کند. این نکته مهمی است.

در باره نحوه حرکت و مبارزات حضرت امام، نوع اندیشه به حرکت درآوردن مردم و نحوه به پیروزی رساندن انقلاب امام اهمیت زیادی دارد که با معمول انقلاب‌های دیگری که در دنیا اتفاق افتاده است و می‌افتد، خیلی تفاوت دارد. در این انقلاب‌ها، بعضی از کسانی که در فکر انقلاب بودند، حتی مسلمان‌ها و شیعیان و کسانی که قبل از امام در این زمینه حرکت کرده بودند، معتقد بودند باید رژیم را با کار مسلحانه، ساقط کرد. اینها که می‌خواستند حکومت را به دست بگیرند و کودتا کنند، چون خودشان نمی‌توانستند، با دولت‌ها و قدرت‌های دیگر همراه می‌شدند و یا پشتیبانی می‌گرفتند.

امام به این جور روش‌ها معتقد نبود. همان‌ طور که حاج‌آقاي روحانی اشاره کردند، امام معتقد بود که باید مردم را به میدان آورد و باید از طریق مردم اقدام کرد و با این حرکت انقلاب را به پیروزی رساند. قبل از محرم ۴۲ و سخنرانی امام در روز عاشورا، ایشان به مبلغین و منبری‌هایی که برای محرم به استان‌ها، شهرستان‌ها و روستاها می‌رفتند، تأکید فرمودند که بروید و مردم را متوجه و بیدار کنید. امام بر بیداری مردم بسیار تأکید داشتند و آن سال در اکثر استان‌ها و شهرستان‌ها منبری‌های متعهد، با بهره‌گیری از جریان عاشورا روشنگری کردند که تأثیر بسیار گذاشت و بعد هم به سخنرانی امام در روز عاشورا و سپس زندانی شدن ایشان منجر شد.
امام در نجف اشرف درس حکومت اسلامی را که شروع کردند، بعد از روز سوم چهارم عده‌ای از حضرات خدمت امام جمع شدند و از ایشان درخواست کردند که جنابعالی که می‌فرمایید باید حکومت اسلامی تشکیل داد، الان تکلیف ما چیست؟ یعنی برویم مبارزات مسلحانه یاد بگیریم و گروه‌های مسلحانه درست کنیم؟ امام فرمود: «نه، شماها فقط بروید مردم را روشن و آگاه کنید که اسلام غیر از این چند بابی که در نماز و طهارت و زکات و خمس و حج هست، احکام دیگری هم دارد، دستورات اقتصادی هم دارد، دستورات اجتماعی هم دارد، دستورات قضائی هم دارد». امام فرمود: «شما بروید مردم را روشن کنید، جوان‌ها وقتی خودشان یاد گرفتند، برای تشکیل حکومت می‌آیند. شما طلبه‌ها لازم نیست بروید گروه مسلحانه تشکیل بدهید».

زماني که در سوریه سفير بودم و بعضی از الجزایری‌ها و مصری‌ها که به ملاقات ما می‌آمدند، شیوه امام را که برایشان توضیح می‌دادم، واقعاً خیلی خوشحال شدند. می‌گفتم: «امام معتقد نبود بروید مسلحانه با دولت بجنگید، باید به سمت حرکت مردمی بروید.» و امروز می‌بینیم خیزش اسلامی در کشورهای منطقه، رویکردی است که از انقلاب اسلامی آموخته‌اند و یک حرکت مردمی و عمومی به راه تا به پیروزی رسید.

رحیمیان: در تأیید نکاتی که فرمودید، این آیه قرآن در ذهنم تداعی شد: «حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»(۳). این شیوه قرآن است که اگر خدا باشد و مؤمنین باشند، خدا می‌گوید همین کافی است و دیگر امریکا و کمک گرفتن از بیگانه و غیر مؤمنین، اعم از احزاب چپ، و راست، بهایی، مارکسیست، کمونیست، منافق و سلطنت‌طلب وجهی ندارد، اما وقتی موضوع گسستن از خدا و مؤمنین باشد، برای رسیدن به مقصد ناچار می‌شوند دست نیاز به انواع جریان‌ها و گرایش‌های شیطانی دراز کنند.

به هر حال نکته دیگر این‌ که ظاهراً همه دوستان این جمع، در درس حکومت اسلامی امام حضور داشتند. اگر یادتان باشد، در یکی از روزهایی که امام بحث حکومت اسلامی را به اوج رسانده بود، یکی از آقایان بلند شد و گفت: «حالا ما باید چه کار کنیم؟» فکر می‌کرد با آن حرارتی که امام ایجاد کرد، باید اسلحه و تفنگی بخریم و به طرف مرز برویم و شاه را ساقط کنیم. امام فرمودند: «فعلاً تولیدمثل کنید!». آنجا همه نگاهها متوجه حاج‌آقا مصطفی شد! چون در اینجا تولیدمثل دو معنا می‌توانست داشته باشد، یکی تولیدمثل به معنای متعارفش و دیگری کادرسازی و آگاه‌سازی مردم.

در اول نهضت طرفدارهای تفکر حضرت امام خیلی محدود بودند. حتی در قم، قبل از شروع نهضت، مراجع ثلاثه از امام مشهورتر بودند، ولی وقتی امام نهضت را شروع کرد، ابتدا خود حوزه‌ها و روحانیت به امام پیوستند، ابتدا شاگردان حضرت امام بودند و بعد عامه روحانیت آمدند، شبکه مساجد شکل گرفت و مؤمنین آگاهی‌های لازم را پیدا کردند و تدريجاً زمینه برای نهضت و شکل‌گیری حکومت اسلامی فراهم شد.

ناصری: در باره موضوع مبارزه دوستان اشاره کردند، اما مطلبی که در مورد امام باید بیشتر به آن توجه کنیم و پایه و اصل حرکت امام در اندیشه‌ها و پایه‌ریزی حکومت است، این است که امام چون یک مجتهد قوی در دین بود و دین را به معنای واقعی‌اش شناخته بود و نیز یک عارف حقیقی بود و شناخت واقعی نسبت به خدای متعال داشت، وابستگی و تعلق عجیبی که به خدا و اهل‌بیت(ع) داشت، مایه همه اندیشه‌ها و کارهایش خدا بود و رضایت خدا و اسلام. امام از کسانی نبود که سیاسی باشد و بعد بیاید و به اسلام گرایش و اعتقاد پیدا کند. معتقدم امام سیاست را از اسلام گرفته است، یعنی سیاستش عین دیانت است. این‌طور نبود که مثل احزاب و گروه‌های دیگر که تدینشان فرم خاصی است و سیاست و حرکت سیاسی‌شان فرم دیگر، تدینش یک طرف باشد و حرکت سیاسی‌اش طرف دیگر. امام با خدا، عشق به خدا و اطاعت خدا عجین بود و به دلیل عجین بودنش با خدا، به بندگان خدا عشق می‌ورزید.

امام به خاطر عشق و وابستگی‌ای که به خدا داشت، به بندگان خدا عشق می‌ورزید و لذا بر اساس وظیفه و تکلیف شرعی می‌خواست احکام اسلام را پیاده کند. تمام تراز و شاغول و خط قرمزش، اسلام و خدا بود و بر خلاف بعضی‌ها که از سیاست امام حرف می‌زنند، من اصلاً امام را در وادی سیاست نمی‌بینم، بلکه او را در وادی دین می‌بینم. بر مبناي تشخیص دینی و اعتقادی‌اش، پیش می‌رفت و اگر در جایی مطابق با دین و رضایت خدا نبود، هرچه و هرکه را بود، کنار می‌گذاشت، یعنی در حرکت، تراز و میزان داشت که همانا رضایت خدا و پیاده کردن احکام دین خدا بود و لذا وقتی می‌بینند دار و دسته شاه با آن وابستگی‌ها، با اسلام و خدا و حرکت خدایی نمی‌خوانند، با آنها مبارزه می‌کند. بر مبنای این‌ مبارزه کرد که باید حاکمیت خدا در جامعه باشد و دین و رضایت خدا پایه و اساس حرکت باشد و مردم رشدشان و کمالشان در مسیر انسانیت باشد که فقط از این ناحیه میسر می‌شود
.
بنابراین تنها هدف این است که انسان‌ها را به خدا برساند و احکام خدا در جامعه پیاده شود. لذا می‌بینیم هر حرکتی که از امام سر می‌زند یا هر حرفی که می‌زند، در همين راستاست. از طرف ديگر اگر عزيزترين اطرافيانش حتی اگر خیلی هم انقلابی باشد و خیلی هم عالی پیش برود، اما اگر در جائی پایش را کج بگذارد و موضعش خلاف آن چیزی باشد که باید باشد، امام فوراً جلویش را می‌گیرند.
امام یک عاشق دین، عاشق مردم و عاشق خدا بود و می‌خواست احکام دین خدا را پیاده کند، خدا هم کمکش‌کرد. تا جايي که از همه سیاستمداران دنیا جلو افتاد و دست همه را ‌خواند و پاتکش را هم به همه‌شان ‌زد. خود اینها دارند اعتراف می‌کنند.

این جنبه الهی بودن امام و وابستگی‌اش به خدا، طوری است که خدا در همه مسائل کمکش کرد که «المؤمن ینظر بنور الله»(۴) حرکت امام با نور خداست که پرده‌ها برایش باز و بسیاری از حقایق برایش منکشف و توطئه‌های دشمن برایش آشکار ميشود. اینها نشأت‌گرفته از آن است. به نظر من اگر مبنا و پایه همه حرکت‌ها و کارهای حضرت امام را درک کنیم، آن وقت متوجه می‌شویم که برخورد امام با منافقین، با دوست، با رفیق، با نزدیک‌ترین فرد، با حاج‌آقامصطفی و احمدآقا، برخورد پسری و پدری و برادری و قوم و خویش و رفاقتی نیست، بلکه برخورد اسلامی است.

*بسیار خوب! خیلی متشکر. این هم بحثی بود که زیربنای موضع‌گیری‌های حضرت امام بود.

روحانی: امام به‌طور کلی با گروه‌ها و احزاب سیاسی هیچ‌گونه ائتلاف و اشتراک هدفی نداشتند و حاضر به همکاری با آنها نبودند. یکی از دوستان متأسفانه در مصاحبه‌ای گفته بود امام در نجف که بودند، گروه‌های سیاسی را می‌پذیرفت. امام هرگز کسی را به عنوان یک گروه سیاسی مشخص نپذیرفت. یادم هست که مرحوم مشهدي حسین که در بيت امام کار ميکرد، یک وقتی آمد و با تعبير خاص خودش گفت: «حاج‌آقا! جبهه ملی آمده و می‌خواهد شما را ببیند!». امام اینها را نپذیرفتند. بعد اینها آمدند و به ما متوسل شدند.

*چه کسانی بودند؟
اعضای جبهه ملی بودند. آقای حسن ماسالی، آقای حمید سنائی و آقای صابری که در بغداد فعالیت می‌کردند. اینها وقتی می‌آمدند خدمت امام به صورت یک فرد عادی یا دانشجو ممکن بود بتوانند با امام دیدار کنند، اما وقتی عنوان مثلاً جبهه ملی را روی خودشان می‌گذاشتند ، امام آنها را نمی‌پذیرفتند.

رحیمیان: آن موقع ماسالی مسئول کنفدراسیون دانشجویان ایرانی منطقه خاورمیانه در بغداد بود.
روحانی: وقتی به عنوان جبهه ملی آمدند و مشهدي حسین به امام گفت از جبهه ملی آمده‌اند شما را ببینند، امام اجازه ملاقات ندادند. اکثر ملاقات امام با اینها، بیرونی و در جمع طلاب بود و خصوصی با اینها ملاقات نمی‌کردند.
در ایران هم اگر یادتان باشد، در آستانه پیروزی انقلاب، امام در مدرسه رفاه بود و فداییان خلق اعلامیه‌ دادند که ما فردا راه‌پیمایی می‌کنیم و به مقر امام می‌رویم. امام بلافاصله دستور دادند دفتر اعلام کند که از پذیرفتن اینها معذوریم. امام در مرداد سال ۱۳۵۶ پیامی دادند که در کتاب صحیفه امام، جلد سوم، صفحه ۲۰۳ چاپ شده است. امام در این پیام خیلی صریح می‌فرمایند: «دشمنان علیه روحانیت و اسلام نقشه می‌کشند و گاهی از راه مسلط کردن عمّال خبیث خود بر کشورهای اسلامی و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت، بهائیت و وهابیت و گاهی از طریق احزاب انحرافی که امروز مکتب بی‌اساس مارکس با شکست مواجه هست و بی‌پایگی آن برملا شده است، عمّال و اجانبی که خود ضد مکتب آن هستند، در ایران از آن تقلید می‌کنند. من صریحاً اعلام می‌کنم که از این دستجات خائن چه کمونیست، چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل‌بیت عصمت(ع) به هر اسم و رسمی متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب می‌دانم».

خبرنگار لوموند در مصاحبه‌ای که در سال ۵۶ با امام انجام داد، سئوال کرد: «آیا شما در اقدام سرنگونی شاه با کمونیست‌ها همکاری می‌کنید؟» امام به‌شدت این سخن را رد کرد و فرمود: «من حتی به یاران و پیروان خود در ایران هم گفته‌ام که حتی برای سرنگونی شاه هم هرگز با مارکسیست‌ها همکاری نکنند». امام با این متد کلی، ناسیونالیست‌ها، مارکسیست‌ها و سوسیالیست‌ها و کسانی را که تحت ایسم‌های وارداتی کار می‌کردند، به رسمیت نمی‌شناخت و حاضر نبود با آنها همکاری کند.

امام با عناصر منحرف چه آنهایی که مخالف اندیشه ولایت‌فقیه هستند، چه آنهایی که التقاطی فکر می‌کنند، مخالف بود. آنهایی که خودشان را در خط امام می‌دانند، ولی انحرافی فکر می‌کنند ، از امام دم می‌زنند،ولی با اینها همکاری می‌کنند، دارند به امام خیانت می‌کنند و در حقیقت می‌خواهند راه امام را به انحراف بکشانند. کسانی امروز با دستاویز قرار دادن راه و خط امام و زیر پوشش مکتب ایرانی، اسلام ایرانی و جمهوری ایرانی دارند نقشه‌ها و نیرنگ‌هایی را پیش می‌برند تا بتوانند خط امام و راه امام را به بیراهه بکشانند و البته

رحيميان: آنچه قطعی و مسلّم است در همه مواردي که امضای امام پای آن قرار گرفته است دقیقاً و بدون یک کلمه کم و زیاد، انشای شخص حضرت امام اســت ولي بعضا از سوي کسانی که برخي نوشتههای امام آنها را افشاء و رسوا کرده، مانند لیبرال ها و نهضت آزادی نسبت به آن نوشتهها تشکیک شده است. مثل نامه حضرت امام به آقای محتشمی که در این مورد هم ميدانید مرحوم حاج احمدآقا از ابراهیم یزدی شکایت کرد و بعد از کارشناسی رسمی دادگستری و اثبات اينکه نامه مزبور دستخط امام است، ابراهيم یزدی محکوم شد.

این جریان که مربوط به امروز و دیروز نیست. وقتی انقلاب پیروز شد، عده‌ای آمدند و پیشنهاد جمهوری ایرانی و جمهوری دموکراتیک را دادند، ولی امام به‌شدت همه آنها را رد کرد. الان هم همین جریان دارد به شکل دیگری و تحت عنوان جمهوری ایرانی یا مکتب ایرانی یا اسلام ایرانی دنبال می‌شود. همه اینها نقشه‌ای است برای ایجاد تفرقه و تشتت میان ملت اسلام. می‌خواهند آن وحدتی را که امام ایجاد کرده بود، با شیوه‌های مختلف از ما سلب کنند و متأسفانه ما هم در برخی از موارد دچار اشتباه شدیم. این جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب که امروز روی زبان همه افتاده و هیچ‌کدام معنایش را نمی‌‌دانیم، سوغاتی است که از انقلاب فرانسه به ما رسیده است. در جریان انقلاب فرانسه کسانی که هنوز پایبند به اعتقادات قرون وسطی بودند، نامشان شد اصولگرا…

*بنیادگرا…
روحانی: بنیادگرا و آنهایی که جریان جدایی دین از سیاست را ترویج می‌کردند و خواهان جدایی دین از سیاست بودند، شدند اصلاح‌طلب. همین را هم برای ما به ارمغان آوردند و ما هم بدون این‌که تحقیق کنیم، به ریش گرفتیم و جمعی شدیم اصولگرا و جمعی شدیم اصلاح‌طلب و آن وحدت اسلامی که امام میان ما ایجاد کرد و همه را زیر پرچم توحید گرد آورد، از بین بردیم. وقتی ملت ایران، انقلاب را به پیروزی رساند، نه عرب و عجم و ترک و فارس مطرح بود، نه چپ و راست. همه پیرو یک خط و اسلام ناب محمدی بودند. رهبر عظیم‌الشأن ولی‌فقیه بود. مردم مسئله ولایت‌فقیه را با دل و جان پذیرفتند و با اصل ولایت‌فقیه توانستند این انقلاب را به ثمر برسانند، ولی متأسفانه این جریان‌ها راه دیگری را برای ایجاد اختلاف در جامعه ما به وجود آوردند.

رحیمیان: مطالبی که از متن صحیفه امام اشاره کردید، آخرین سطرهای وصیت‌نامه حضرت امام را تداعی کرد که آخرین کلمات صحیفه ۲۱ جلدی امام است. امام در آنجا می‌گویند: «من در طول مدت نهضت و انقلاب به‌واسطه سالوس و اسلام‌نمایی بعضی از افراد ذکری از آنان و تمجید کرده‌ام، ولی بعد فهمیدم از دغل‌بازی‌ آنان اغفال شده‌ام. آن تمجیدها درحالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می‌نمایاندند. نباید از آن مسائل سوءاستفاده شود و میزان در هرکس، حال فعلی اوست.» این آخرین جمله حضرت امام است. امام با همه عظمت و جایگاه رفیعی که دارد، خاضعانه تعبیر می‌کند که در اثر دغل‌بازی آنها اغفال شده‌ام. به هر حال آیا این مسئله مخصوص به زمان حضرت امام است؟ دو جور است، بعضی‌ها با دغل‌بازی و سالوسی خودشان را اسلام‌نما جلوه دادند، درحالی که نبودند؛ بعضی‌ها شايد واقعاً پیرو امام بودند، علاقمند به امام بودند، ولی یک روز دچار ارتداد – ارتداد به معنای سیاسی و انقلابی و خط امامی- دچار برگشت و سقوط شدند. نمونه بارزش شیخ علی تهرانی است. شیخ علی تهرانی از آنهایی بود که به عنوان یک شاگرد علاقمند به امام ،افراط‌گری زیادی هم در تعبیراتش نسبت به حضرت امام داشت…

روحاني: انسان در عین حال گاهی از ایشان چیزهایی می‌بیند که نمی‌تواند بگوید واقعاً نسبت به حضرت امام خلوص داشت. من اولین بار آقای شیخ علی تهرانی را سال ۱۳۵۶ در سوریه دیدم. به حرم حضرت زینب(س) مشرف شده و با حاج‌آقامصطفی در صحن نشسته بودم. حاج‌آقامصطفی معرفی کرد که ایشان شیخ علی تهرانی است. جلد اول کتاب نهضت امام تازه از چاپ درآمده بود. در باره حضرت امام گفت: «به نظر شما تندروی امام باعث خونریزی ۱۵ خرداد نشد؟ اگر با احتیاط بیشتری حرکت می‌کرد، آیا خون مردم مصون نمی‌ماند؟» بعد از گذشت بیش از ۱۴، ۱۵ سال این حرف را زد. این نشان می‌دهد که در طرف لجاج و انحرافی بود.

رحیمیان: به هر حال عده‌ای واقعاً علاقمند و معتقد بودند، منتهی بعدها تدریجاً به هر دلیلی مصداق «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ»(۵) شدند؛ بعد امام می‌گوید: «میزان حال فعلی افراد است». این نکته بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است که علاوه بر این‌ که اگر جریانی دچار انحراف فکری و اعتقادی است، همراهی و ائتلاف با آنها از منظر امام پذیرفته نیست. چنانچه با سالوس خودش را طرفدار اسلام ناب جلوه داد و بعد که آشکار شد، امام می‌فرماید: «میزان حال فعلی افراد است» و باز مسئله را منتفی اعلام و به نحوی استغفار می‌کند. اگر هم فردي احیاناً معتقد باشد، ولی در حال حاضر دچار ارتداد و بازگشت از آن اعتقاد شده باشد، همین حکم را دارد.

نمونه ديگر اينکه حضرت امام در نامه‌ای که به آقای محتشمی در زمان وزارت کشورش نوشتند، صریحاً راجع به نهضت آزادی حرف آخر را زدند. یکی از نکاتی که در آن نامه آمده، عجیب است. گاهی در ضمن مباحث، صحبت‌ها و پیام‌های امام نکات ظریف و مهمی است که با گذشت زمان آشکار می‌شود. امام در آنجا تصریح می‌کنند که آنها با تفسیر قرآن گفتنشان مردم را منحرف می‌کنند. جالب است آن آقايي که همچنان مدعی پیروی از خط حضرت امام است در حالي که خودش روحانی و معمم است، یک عضو ارشد نهضت آزادی که امام آن‌جور توصیفشان می‌کند و حتی روی مسئله تفسیر قرآن کردنشان انگشت می‌گذارد که عامل انحراف مردم است‌، در جلسه ماهانه منزل ایشان می‌آید و تفسیر قرآن می‌گوید! بعد بعضي از آقایان، با عنوان عضو دفتر امام می‌روند می‌نشینند در آن جلسه و زانو می‌زنند و تفسیر قرآن آقای کذا را گوش می‌کنند!

روحانی: نتیجه‌اش این می‌شود که مرکز و مؤسسه‌ای که برای دفاع از خط امام بنا شده، کانونی می‌شود برای مخالفین امام و عواملی از نهضت آزادی، طرفداران مهدی هاشمی و منتظری و جریان‌های انحرافی دیگر. جالب اینجاست که حتي عبدالله نوری که در دفاعیاتش رسماً مرحوم آسید احمد آقای خمینی «رحمة‌الله‌علیه» را دروغگو می‌خواند، مرتبط با آنجاست. مؤسسه نشر آثار امام به وضعی دچار شده که می‌بینیم گاهی خودش تیشه به ریشه امام می‌زند.

اختری: این مطلب خود به خود یادآور این نکته است که تاریخ مرتباً تکرار می‌شود و ما این حوادث را در طول تاریخ مشاهده کرده‌ایم. کسانی که با حضرت رسول(ص) از زمان حیاتش بودند، حالا با هر نیت و عقیده‌ای، می‌بینیم بعد از حضرت رسول(ص) خطوط مختلفی را ایجاد کردند و مهم‌تر از آن در دوران خلافت حضرت علی(ع)، کسانی که ۲۵ سال کنار حضرت ایستادند، وقتی مسئله قدرت طلبي و حکومت و مسائل ظاهری مطرح شد، منحرف ‌شدند، مثل زبیری که حضرت علی(ع) او را از اهل بيت خودش می‌نامد، می‌فرماید: «زبیر تا وقتی که فرزند شوم او، عبدالله بزرگ نشده بود، با ما بود». زبیر جزو کسانی بود که در آن جلسه اولِ مسجد، بعد از رحلت حضرت رسول(ص)، اولین کسی بود یا جزو کسانی بود که بلند شد و اعتراض کرد که چرا حق حضرت علی(ع) را غصب کردند؟ اما بعد می‌بینیم خلاف رویه قبل موضع‌گیری می‌کند.

وقتی به این نکاتی که در اینجا اشاره شد، نگاه می‌کنیم، می‌بینیم حقیقتاً ایمان به خداوند متعال در کار نبوده، برای اعتقاد به خدا و دلسوزی نسبت به اسلام نبوده. وقتی به همه کسانی که امروز در خط انحراف و جزو مخالفین ولایت‌فقیه و رهبری و نظام جمهوری اسلامی هستند، نگاه می‌کنیم؛ می‌بینیم آنچه که آنها را به بدبختی کشانده، قدرت‌طلبی و جاه‌طلبی است، برای این‌که اینها احساس می‌کنند جایگاه ندارند و یا چون نتوانستند قدرت را به دست بگیرند، این طور موضع‌گیری می‌کنند و کارشان به جایی ‌رسید که نظام جمهوری اسلامی و طرفداران امام را متهم به خشونت کردند و بعدها در روزنامه‌هایشان امام حسین(ع) و امیرالمؤمنین(ع) را هم متهم به خشونت کردند و گفتند: «خشونت‌های حضرت علی باعث شد که امام حسین به شهادت رسید». به همین نحو هم امام را متهم به خشونت کردند. ولي آقايان حاضر نشدند حتی یک اطلاعیه بدهند و اینها را محکوم و از امام دفاع کنند. امروز هم می‌بینیم اینها نه تنها از امام و از اهداف امام دفاع نکردند، بلکه حاضر شدند عملا با آمریکا و تمام گروه‌های ضد انقلاب و حتی با گروه‌هایی مثل سلطنت‌طلب‌ها، رضا پهلوی و امثال اینها همصدا شوند.

*یکی از مسائلی که در طول سال‌ها گاهی در معرض نفی یا اثبات‌ قرار می‌گیرد، پیام‌ها و مکتوبات حضرت امام است که نمونه‌اش نامه حضرت امام در مورد نهضت آزادي و آقای منتظری و یا موارد مشابه است که در این قضیه تشکیک شده که آیا دستخط امام هست یا نیست؟ آیا امام خودشان اینها را نوشته‌اند یا کس دیگری نوشته است؟ گاهی مرحوم حاج احمد آقا را متهم می‌کردند. آیا اصلاً امکان داشت که مطلبی یا نامه‌ای با امضای امام یا مهر امام منتشر شود و نامه امام نباشد و کسی جرئت جعل نامه‌های امام را داشت؟
ناصری: آقایان تفصیلش را بهتر می‌دانند، اما آنچه که ما دیدیم و می‌دانیم، در مورد نامه‌ها و نوشته‌ها و اعلامیه‌ها و نظرات، امام قبل از این‌که حکمی یا اعلامیه‌ای را صادر کنند هیچ ‌وقت بدون فکر یا بدون تأمل کاری را نمی‌کردند. همیشه بخصوص در تصمیم‌گیری‌های مهم، مدت‌ها طول می‌کشید که اطلاعات را جمع‌آوری می‌کردند و بعد نظر می‌دادند.
*آیا امکان داشت اطلاعات غلط به ایشان داده شود؟

ناصری: ایشان به یکی دو مورد که اکتفا نمی‌کردند. بیشتر وقت‌ها از افراد موثق سئوالاتی می‌کردند. مجموعاً به خبرها دقت و آنها را پیگیری و کسب اطلاع می‌کردند. بعد از انقلاب هم از طریق مسئولین مختلف، اخبار را پیگیری و کسب اطلاع می‌کردند. قبل از انقلاب هم یادم هست، اوایلی که گروه مؤتلفه تشکیل شده بود، ما کوچک‌تر بودیم…

* مگر شما جزو مؤتلفه هم بودید؟

ناصری: بله.

*در چه سنی؟

ناصری: آن موقع مدرسه آقای مجتهدی می‌رفتم. فکر می‌کنم ۱۴، ۱۵ ساله بودم. آن موقع وارد تشکیلات مؤتلفه شدیم و مسئول هیئتی که در آن بودیم، مرحوم آقای صادق اسلامی بود. در آنجا جلسات حلقه‌ای وجود داشت و خیلی هم حساب‌ شده بود و افراد این حلقه، افراد آن حلقه را درست نمی‌شناختند و از طریق رابط با هم ارتباط داشتند، اما در قتل منصور، دوستان اشتباه کردند. ساواک شنود گذاشته بود و یک سرنخ پیدا کرد و آقایان لو رفتند. بعد آمدیم قم و تا سال ۴۵ که در قم بودیم و ساواک هنوز پیگیری می‌کرد. وقتی امام آمدند نجف، شب بعدی که با دوستان رفتیم نجف، به حجره ما در قم ریختند تا ما را دستگیر کنند. تازه آن موقع فهمیدم که ساواکی‌ها مترصد بودند بیایند و ما را دستگیر کنند. خداخواهی بود که ما شب قبل فرار کرده و به آبادان رفته بودیم و بعد هم از طریق خرمشهر به بصره و نجف رفتیم.

گاهی وقت‌ها که خودمان یا دوستان می‌رفتیم قم، اگر اعلامیه‌ای از امام چاپ می‌شد و یک جمله یا یک خط یا یک نقطه کم و زیاد می‌شد، امام فوری می‌گفتند عوضش کنید، ولو چند هزار تا بود. یادم هست شب ششم بهمن و قبل از رفراندوم شاه بود و امام اعلامیه تندی داده بودند. ۶۰ هزار تا از آن اعلامیه را دوستان چاپ کردند. مرحوم آسید محمدتقی خاموشی و دو سه تا از دوستان دیگرشان شبانه به زیرزمین‌ها اطراف‌ تهران رفته و چاپخانه‌هایی را پیدا کرده بودند که دور از نظر ساواک باشد. خدا رحمت کند آقای صادق امانی دست ‌اندرکار چاپ این اعلامیه‌ها بود و می‌خواست به‌نحوی این اعلامیه‌ها را توزیع کند. ۶۰ هزار اعلامیه بدون اطلاع ساواک چاپ شده و خیلی مخفیانه به دست دوستان داده شده بود که فردا پخش کنند اما يک کلمه عربي آن اشتباه نوشته شده بود، امام فرمودند: «یا این را اصلاح کنید یا پخش نکنید». شبانه خودم و دو سه تا از دوستان در مدرسه آقای مجتهدی تقسیم شدیم و هر کدام ده هزار تا پنج هزار تا از این اعلامیه‌ها را شبانه تا صبح تصحیح کردیم که فردایش پخش شد.

به هر حال امام دقت عجیبی در نوشته‌هایشان داشتند و مراقب بودند کلمه‌‌ای کم و زیاد نشود و به آنچه که می‌گویند عمل شود و خلاف آن عمل نشود. شبی بود بعد از شهادت حاج‌آقامصطفی، یاسر عرفات سیدي عرب را با نامه تسلیت خدمت امام فرستاده بود. اتفاقاً من در دفتر امام بودم و کس دیگری نبود و خودم سید را خدمت امام بردم. او عربی که صحبت می‌کرد، امام می‌فهمیدند، اما می‌خواستند نکاتی را من به آن آقا بگویم. آن ملاقات تمام شد. آقای جلال‌الدین فارسی تسلیت‌نامه یاسر عرفات را همان جا ترجمه و ضمیمه کرده بود. ساعت ده شب، من، حاج‌احمدآقا، آقای املایی، آقای دعایی و آقای فردوسی در بیرونی امام نشسته بودیم. می‌خواستند این ترجمه را به خارج بفرستند تا بچه‌ها در آنجا چاپ کنند.

*یعنی خارج از عراق؟

بله، می‌خواستند بفرستند اروپا که چاپ شود. در نامه، عرفات نوشته بود: «فوت فرزند شما را تسلیت می‌گوییم»، درحالی که ما معتقد بودیم که این شهادت بوده است. دوستان پیشنهاد کردند حالا که می‌خواهیم مخابره کنیم، این را شهادت بنویسیم. ما گفتیم: «نه! اگر می‌خواهیم این کار را بکنیم از امام بپرسیم». حرف شد که بپرسیم یا نپرسیم. بالاخره تصمیم بر این شد از امام بپرسیم، چون تعهدمان این بود که هر کاری می‌کنیم از امام بپرسیم. آقای فردوسی نزد امام رفت و همزمان احمدآقا هم برای کار خودش رفت داخل. امام هنوز بیدار بود. آقای فردوسی به امام گفت که چنین قصدی داریم. امام هم فرمودند: «نخیر! حق ندارید یک نقطه کم و زیاد کنید. همان ‌طوری که نوشته است، بنویسید». آقای فردوسی آمد و به

ناصری: امام از طرف ديگر اگر عزيزترين اطرافيانش حتی اگر خیلی هم انقلابی باشد و خیلی هم عالی پیش برود، اما اگر در جائی پایش را کج بگذارد و موضعش خلاف آن چیزی باشد که باید باشد، امام فوراً جلویش را می‌گیرند.

ما گفت که باید همین‌ طوری بنویسید. عشق و علاقه‌ امام به فرزند موجب نشد که امر خلافی را بگویند. حاج‌آقا مصطفی تازه فوت کرده بود و حاج‌احمد آقا تازه سه چهار ماهی می‌شد که به نجف آمده بود. یکدفعه دیدیم سرخ شده و دارد می‌لرزد. بعد چمباتمه زد و نشست و گفت: «هرچه هست بنویسید». پرسیدیم: «چه شده؟» حاج‌احمدآقا گفت: «من داشتم می‌آمدم بیرون، امام به من گفت: احمد! اگر یک جمله از نامه مردم کم و زیاد کنی، پوست از کله‌ات می‌کنم!» این عین عبارت آسید احمد آقا بود که از امام نقل کرد.

امام در این قضیه نه ملاحظه پسرش را می‌کرد و نه هیچ کس دیگری را و این‌قدر دقیق بود که یک کلمه از کلمات نامه مردم نباید کم و زیاد می‌شد…

رحیمیان: جالب است که تازه اين حساسيت امام مربوط به ترجمه نامه عرفات بوده؛ تا چه رسد به مطالب مربوط به خودشان که محال بود بگذارند کسي در آن تصرف يا اعمال نظر کند.
ناصری: این را باید برای کسانی گفت که می‌گفتند امام تحت تأثیر ماست و اعلامیه‌هایش را ما می‌نوشتیم. اصلاً این معنا برای امام مطرح نبود. هرچه را که دیگران می‌خواستند در این معنا بفهمند، خودش با استمدادی که خدا به او می‌کرد، زودتر از دیگران می‌فهمید و خودش وارد کار می‌شد. امام اول اعلامیه را می‌نوشتند، مهر می‌کردند، می‌دادند بیرون، دَرنویس می‌شد، باز می‌دادیم امام امضا می‌کردند و می‌آمد بیرون و آن نسخه اصلی را خودشان نگه می‌داشتند. این‌طور نبود که امام نسخه اصلی را به ما بدهند. آن نسخه‌ای که می‌رفت چاپخانه، معمولاً نسخه‌ای بود که ما از روی دستخط امام نوشته بودیم و ایشان تأیید کرده بودند. همین اعلامیه‌ای را هم که به مکه بردیم، همین‌طوری بود و ۴۰ هزار تا چاپ کردیم. اعلامیه امام را آوردند دم در خانه دادند و ما نسخه‌برداری کردیم. امام به تک‌ تک نکات دقت می‌کردند.

رحیمیان: همان اعلامیه‌ای که به خاطرش دو سال در مکه در حبس بودید!
ناصری: بله، امام اول نوشتند، ما نسخه‌برداری کردیم و فرستادیم و امام دو خط را خط زدند. گمانم مرحوم فردوسی‌ رفت پیش امام و گفت: «آقا! این‌که از فرازهای مهم اعلامیه شماست». امام فرموده بودند: «رفقای ما را در آنجا گردن می‌زنند». آن فراز این بود که رژیم سلطنتی در نزد اسلام و قرآن، بدترین رژیم‌هاست. امام این را خط زدند. یادم هست وقتی در دادگاه عربستان بودم و ۱۱ مورد را به عنوان اتهام ما از اعلامیه بیرون کشیدند، یاد حرف امام افتادم که اگر آن جمله بود، لحظه‌ای امانم نمی‌دادند و این هم از معجزات نظرات امام بود. امام دقت‌های عجیبی داشت.
*پس امام از این جهت حق حیات هم به گردن شما دارند!
ناصری: واقعاً همین ‌طور است. من در آن دادگاه فکر کردم خداوند چگونه امام را هدایت کرد که این کار را بکند. این‌ که می‌گویند مؤمن رموزی را می‌فهمد که دیگران نمی‌فهمند، همین است. به هر حال از مجموع حرکت امام و اعلامیه‌هایشان که ما در تهران یا در نجف می‌گرفتیم یا نامه‌هایی که می‌نوشتند، کاملاً مشخص است که ایشان مطلقاً تحت تأثیر کسی نبودند. البته ایشان اطلاعات و اخبار را از طرق مختلف دریافت می‌کردند، ولی این‌که ایده‌ای را از دیگران بگیرند، ابداً این‌گونه نبود و یا این‌ که مثلاً من بگویم اعتقادم این است و ایشان نظرش برگردد. ابداً چنین چیزی نبود.

یک بار امام به ما گفتند سعی کنید خودتان نسبت به اشخاص شناخت پیدا کنید. به شناخت دیگران کاری نداشته باشید. امام در اکثر حرکت‌ها بر اساس شناختی که خودشان پیدا می‌کردند، ضرورت‌ها و مسائل مهم کشوری را تشخیص می‌دادند و با اتکای محضی که به خدا داشتند، تصمیم می‌گرفتند. عقل فعال و روشن‌بینی بالا یکی از ویژگی‌های مهم امام بود. امام عقل فعال، یعنی عقل تحلیلی داشت و بسیاری از اشتباهاتی را که دیگران می‌کنند، به دلیل این عقل تحلیلی، نمی‌کرد و مصون بود. این عقل تحلیلی و دقت بالا نمی‌گذاشت امام دچار لغزش شود.

بسیاری از افرادی که از میان مسئولین، علما و بزرگان صدمه خوردند و برای اسلام مشکل درست ‌کردند و می‌کنند، به خاطر این است که عقل مستقل و تحلیلی ندارند. غالباً فکر می‌کنم امیرکبیر چرا کشته شد؟ چون ناصرالدین‌شاه عقل تحلیلی نداشت و هرچه را که درِ گوشش می‌گفتند، قبول می‌کرد و نظرش عوض می‌شد. امام این‌ طوری نبود که درِ گوشی‌ها عقلش را عوض کند. آنهایی که عقل مستقل نداشتند، دیگران رفتند و چیزهائی را درِ گوششان گفتند و آنها هم با عقل دیگران تصمیم‌گیری کردند، اما امام با عقل دیگران تحلیل نمی‌کرد، با عقل تحلیلی خودش و با استمداد از خدا تصمیم می‌گرفت و الحمدلله در تمام تصمیم‌گیری‌هایی هم که کرده، تمام نظریاتش صائب هستند. امام در پاریس دهها مصاحبه کرده، تمام آنها چه در باره انقلاب، چه در باره اسلام و دموکراسی و بقیه مباحث طوری نبوده که بعداً کسی بیاید بگوید شما در پاریس این را گفتی و حالا داری جور دیگری عمل می‌کنی.

*حاج آقاي رحيميان! با عنايت به اينکه جنابعالی تا روز آخر حیات امام از نزدیک خدمت ایشان بودید، مشخصاً در مورد چگونگي صدور پیامهای حضرت امام به خصوص در بعد از پیروزی انقلاب مشاهدات خودتان را بیان فرمایید.

رحيميان: مکتوبات و پیامهای امام چندگونه بود اجازات امور حسبیه معمولاً متن یکسانی داشت که وقتی مراحل درخواست اجازه طی ميشد و موافقت ميکردند، آقای رسولی محلاتی آنها را مينوشت و خدمت امام داده ميشد و بعد از خواندن، آن را امضاء ميکردند یا مهر ميشد.

مورد دیگر پاسخ تلگرافهای تبریک سران کشورها بود که آن هم عمدتاً متن یکسانی داشت که به مناسبت شرائط روز نکتهای هم امام دستور ميدادند به آن اضافه شود. این پیام ها هم عمدتاً به خط آقای رسولی است و تعدادی هم به خط اینجانب است که امام بعد از خواندن متن، امضاء ميکردند. بعضی از احکام فرماندهان ارتش و سپاه هم تقریباً به همینگونه بود.

اما نامهها و پیامها و احکام کلاً دست نوشته شخص حضرت امام بود هر چند در بعضی موارد به خصوص پیام های طولانی به دلیل این که حضرت امام تدریجاً طی چندين روز روی کاغذهای مختلف مینوشتند و احیاناً در حاشیه صفحات هم مینوشتند، لذا ميدادند تا آقای رسولی محلاتی و در مواردی اینجانب پاک نویس کنیم. تمام متن این بخش از پیام هــا به خط امام هم اکنون موجود است و مشخص است پاک نویس کدام یک خط آقای رسولی و کدام یک خط اینجانب است و هرگز یک کلمه کم و زیاد نشده است.

بسیاری از موارد هم بدون پاک نویس عین خط امام منتشر شده است. مانند نامه درباره نهضت آزادی و نامه به آقای منتظری، وصیت نامه سیاسی عبادی و….

بهرحال آنچه قطعی و مسلّم است در همه مواردي که امضای امام پای آن قرار گرفته است دقیقاً و بدون یک کلمه کم و زیاد، انشای شخص حضرت امام اســت و لي بعضا از سوي کسانی که برخي نوشتههای امام آنها را افشاء و رسوا کرده، مانند لیبرال ها و نهضت آزادی نسبت به آن نوشتهها تشکیک شده است. مثل نامه حضرت امام به آقای محتشمی که در این مورد هم ميدانید مرحوم حاج احمدآقا از ابراهیم یزدی شکایت کرد و بعد از کارشناسی رسمی دادگستری و اثبات اينکه نامه مزبور دستخط امام است، ابراهيم یزدی محکوم شد.

*يکي از نوههاي امام در مصاحبه‌ای گفته بود که امام تحت تأثیر نوه‌هایشان بودند و نظراتشان عوض می‌شد و امروز اگر زنده بودند، حتی نتیجه‌های حضرت امام هم می‌توانستند رویشان تأثیر بگذارند و دیدگاه‌هایشان را نسبت به برخي مسايل عوض کنند! یک وقت انسان از عقل دیگران استفاده می‌کند، یک وقت از القائات دیگران. آيا چنين ادعايي در مورد حضرت امام ميتواند واقعيت داشته باشد؟

ناصری: این‌که توهین به امام است و نشان می‌دهد که اینها شخصیت امام را نمی‌شناسند. امام هرگز چیزی را که مطابق شرع و اسلام نبود، نمی‌پذیرفت و از کسی هم نمی‌ترسید.
روحانی: اگر چنین بود که امام، امام نبود!
اختری: این مورد را اگر خودم ندیده بودم، نمی‌توانستم قبول کنم و شاید خیلی‌ها هم باشند که نتوانند قبول کنند. چند قضیه اتفاق افتاده است که وقتی انسان اینها را کنار هم می‌گذارد، می‌بیند روحیه امام جوری بود که اطرافیان امام اصلاً نمی‌توانستند چیزی را به او القا کنند.
سال ۵۳ یا ۵۴ بود و امام در نجف سخنرانی کردند. من آن موقع در ایران بودم. امام قضایایی را از داخل سیستان و بلوچستان از فقر و گرسنگی و بیچارگی‌های مردم گفتند که واقعاً بسیاری از افرادی که اینجا بودند، از جمله خود ماها خبر نداشتیم. آگاهی و اطلاعات و شناخت امام به شکلی بود که افراد دیگر اصلاً نمی‌توانستند چیزی را به ایشان القا کنند. معروف است که امام بعد از قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، مرحوم سعیدی را پیش مراجع دیگر فرستادند تا ببینند آنها در مورد این قضیه چه کار خواهند کرد و چه نظری دارند. مرحوم سعیدی برگشتند خدمت امام و گفتند رفتم و با آقایان صحبت کردم، فلانی این ‌جوری گفت آن یکی جور دیگر. مرحوم شهید سعیدی به اصطلاح تفسیر و تحلیل می‌کند و می‌گوید: «این آقایان همه‌شان شرط و شروط گذاشتند. اینها نمی‌آیند.» امام فرمود: «ولی من ادامه می‌دهم.» شهید سعیدی باز اصرار می‌کند که: «آقا! اینها نمی‌آیند و شما را تنها می‌گذارند و کار مشکل می‌شود.» امام می‌فرماید: «من تمام شب را روی این موضوع فکر کرده‌ام و این کار را دنبال می‌کنم و جلو می‌روم: ولو بلغ ما بلغ» این، طرز اندیشیدن امام است و دیگران به هیچ وجه نمی‌توانستند بر او تأثیر بگذارند.

در نجف که بودیم قضیه‌ای پیش آمد و ما سه نفر بودیم که جمع شدیم و رفتیم نزد امام. قضيه از اين قرار بود که در نجف، شهریه‌ حضرت امام توسط آقایی به نام رضاییان توزيع ميشد که طرفدار آقای شریعتمداری بود. آقای رضاییان با این آقای روحانی ما که اينجا حضور دارند، بد بود. ایشان رفته بود شهریه بگیرد، او برخوردی کرده بود که ما خیلی ناراحت شدیم و دنبال این رفتیم که توزيع شهریه مجموعه طرفداران امام را جدا کنیم. نامه نوشتیم و رفتیم خدمت حضرت امام و صحبت کردیم. ما طرفداران حضرت امام دو دسته بودیم. یک عده موافق بودیم که شهریه را جدا کنیم و از دست رضاییان بگیریم و یک عده معتقد بودند عیب ندارد، بگذریم و برویم، ولی ما اصرار کردیم. شب رفتیم خدمت امام و لیستی را که امضا کرده بودیم خدمت ایشان دادیم و قضیه را گفتیم. امام فرمود: «شما می‌دانید که من رضاییان را نمی‌شناسم، ولی ۴۰ سال است که با آقای خلخالی رفیق هستم و به او اعتماد دارم».

رحیمیان: مرحوم شيخ نصرالله خلخالی.
اختری: بله، خدا رحمتش کند. امام فرمودند من با او رفیق هستم و به او اعتماد دارم و شهریه را به او داده‌ام، ولی او واگذار کرده و من هم چیزی نگفته‌ام. شما اگر نمی‌خواهید، مشکلی نیست. من می‌گویم شهریه این مجموعه را جدا کنند. موقعی که می‌رفتیم بیرون، یک چیزی به ذهنم آمد که ما می‌رویم و مرحوم حاج‌آقا مصطفی می‌آید و امام از او می‌پرسند که قضیه چیست؟ مرحوم حاج آقامصطفی که نظرش در اين مورد با ما موافق نبود، نظر امام را عوض خواهد کرد. لذا برگشتم و به امام عرض کردم: «حاج‌آقا مصطفی موافق نظر ما نيست». امام با قاطعيت جملهاي را گفتند که فهميدم امکان ندارد نظرشان تحت تاثير نظر حاجآقا مصطفي عوض شود. اگر کس دیگری این را به من می‌گفت، شاید نمی‌توانستم باور کنم، ولی به گوش خودم شنیدم. کسی که نسبت به فرزند عزیزش که مجتهدي بزرگوار است و به شدت مورد علاقه ايشان است، اينگونه برخورد ميکند، آن هم در برابر یک طلبه ۲۲- ۲۳ ساله که از یک گوشه ایران بلند شده آمده و هنوز امام شناخت چنداني از او و خانواده‌اش ندارد. ولي امام به یک خواسته بحق دیگران این‌گونه توجه دارد. چنین شخصیتی کسی نیست کسی از اطرافیان بتواند روی او تأثیر بگذارد.

یکی هم در مسئله خود مرجعیت بود. بعد از رحلت آقای حکیم «رحمة‌الله‌علیه»، برای مرجعیت تلاش می‌شد. بزرگان و فضلای قم اطلاعیه‌ای نوشتند و مرجعیت را به امام ارجاع دادند و ایشان را به عنوان مرجع معرفی کردند. این اطلاعیه به نجف آمد و ما بنا داشتیم آن را با علمای نجف هم تکمیل و برای مرجعیت امام تلاش کنیم. امام فهمید که ما داریم اطلاعیه‌ای می‌نویسیم که در کشورهای مختلف پخش کنیم. امام وقتی متوجه شد، جلوی آن را گرفت و گفت: «این کار را نکنید» و نگذاشت این کار انجام بگیرد.

اطرافیان هرگز نمی‌توانستند به آنچه که خواست امام نبود و امام به آن اعتقاد نداشت، عمل کنند. امام از دور و نزدیک از هرگونه دخالتی در حرکت خود جلوگیری می‌کرد و نمی‌گذاشت کسی بر او تأثیر بگذارد. این ویژگی بارز زندگی و رهبری حضرت امام بود که هیچ وقت ملاحظه افراد و اشخاص و نزدیکان و دوستان و کسان دیگر را نمی‌کرد،

روحانی: اتکای امام به ملت بود و در حقیقت اتکا به خدا را جدا از اتکا به ملت نمی‌دانست. امام مردم را واقعاً آیاتی از خدا می‌دانست. من این را در زندگی امام دریافتم که هرکسی بیشتر به خدا نزدیک باشد، به ملت بیشتر عشق می‌ورزد و بیشتر به مردم توجه دارد. اتکای امام به ملت بود، در صورتی که اتکای سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی به قدرت‌های خارجی بود و حرفشان این بود که بدون اتکا به یک قدرت خارجی نمی‌توان در ایران مبارزه کرد.

از جمله در مسئله پس از رحلت آیت‌الله حکیم. مرحوم جلیلی کرمانشاهی در زمان آقای حکیم در کرمانشاه وکیل مطلق ایشان و بسیار فعال بود و جایگاه مهمی هم داشت. علمای ایران خیلی جاها به امام ارجاع داده بودند و بعضی جاها هم ارجاع نداده بودند. از جمله مرحوم آقای جلیلی بود که مدرسین و فضلای قم که با او صحبت کرده بودند، گفته بود: «امام مثل آقای حکیم به من وکالت مطلق بدهد تا من به ایشان ارجاع بدهم». امام فرموده بود: «من به کسی وکالت مطلق نمی‌دهم». یادم می‌آید که حضرت آیت‌الله مؤمن «حفظه الله» به نجف مشرف شده و این پیام را از بعضی از آقایان و از جمله آقای منتظری آورده بودند که به امام بگویند، مصلحت است که امام این وکالت مطلق را به مرحوم جلیلی کرمانشاهی بدهد. جناب آقای مؤمن هم با امام صحبت کرده بودند و ایشان زیر بار نرفته بود. عبارت امام هم که آقای مؤمن آن موقع نقل کرد، این بود که: «اگر من به آقای جلیلی وکالت مطلق بدهم، آقای شیخ عطاءالله در آنجا چه کار کند؟ علمای دیگر چه کار کنند؟»

خلاصه مدرسین و علما و فضلای قم که طرفدار امام بودند و آنهایی که در نجف بودند، همه آمدند و از یک موضوعی که شايد آن‌قدرها هم در مسیر انقلاب تأثیر نداشت، حمایت کردند، اما امام چون قبول نداشت، انجام نداد. افراد نه در بعد خانوادگی و نه در ابعاد دیگر نمی‌توانستند بر فکر امام تأثیر بگذازند. طبیعی است که امام نسبت به خانواده، فرزندان و نوه‌ها و اطرافيان خود عاطفه نشان می‌داد و ممکن بود در مسائل خانوادگی وروزمره ، به حرف آنها گوش دهد، اما در تصمیمات اساسی و کلی ابداً تحت تأثیر کسی نبود. معلوم می‌شود این بچه‌ها اصلاً امام را درست درک نکرده‌اند. اینها در کنار امام نبوده‌اند که روش و منش امام را در موقعیت‌های مختلف ببینند و اصلاً در سن و موقعیتی نبودند که بتوانند حرکت رهبری و ولایتی امام را درک کنند، لذا امروز نمی‌توانند ادعا کنند که اگر حرف می‌زدند، امام قبول می‌کرد. امام تحت تأثیر هیچ‌کس قرار نمی‌گرفت.

رحیمیان: یک بار که قاچاقی به ایران آمدیم و برگشتیم نجف، روز آخر آقای هاشمی رفسنجاني برای امام پیام‌هایی دادند که بعضی از آنها مربوط به بعضی از مراجع بود. خدمت امام رسیدم و مسائل را خدمت ایشان عرض کردم، ولی تا آمدم مسئله مراجع را بگویم، هنوز کلمه اول را نگفته بودم، امام با دستشان اشاره کردند که ادامه ندهم. من زبانم بند آمد و اصلاً نتوانستم حتی یک کلمه راجع به مراجع حرف بزنم تا چه رسد به اينکه تاثير بگذارم!
روحانی: به دو نکته باید اشاره کنم. اول در مورد اعلامیه‌هاست. امام در نجف وقتی اعلامیه‌ها را می‌نوشتند، می‌فرستادند تا افراد ببینند و هرکس نظری دارد، بدهد. افراد نظر می‌دادند، گاهی ایشان می‌پسندیدند، گاهی هم قبول نمی‌کردند. البته نظر ما اکثراً عبارتی بود. کمتر یادم می‌آید که محتوایی چیزی فهمیده باشیم. آقای دعایی بعضا اعلامیه‌ها را می‌برد بغداد پیش اعضای سازمان مجاهدین خلق، تراب حق‌شناس و بقیه ولي جالب اینجاست که اینها نتوانستند حتی یک کلمه در اعلامیه‌های حضرت امام بگنجانند. این خیلی جالب بود.
نکته مهم‌تر اعلامیه‌‌ای بود که امام علیه شرکت در حزب رستاخیز داد که: «من در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج می‌برم و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در کنار آنها بودم». من به جای «چقدر خوب بود» نوشتم، «چقدر دوست داشتم» و امام خط زدند. دادیم آقای دعایی خواند و نوشت «چقدر دوست داشتم» و برد خدمت امام، آقای فردوسی‌، آقای املایی و هر کدام از برادرها خواندند و نوشتند «چقدر دوست داشتم» و امام باز خط زدند. آخر من نفهمیدم منظور امام از این‌که اصرار داشت چقدر دوست داشتم نباشد، چه بود و چرا ایشان اصرار داشت بنویسد «چقدر خوب بود». تا امروز هم نفهمیده‌ام!
رحیمیان: در اعلامیه ۲۸ صفر ۱۳۹۵، تحریم شرکت در حزب رستاخیز.
روحانی: سال ۵۴ است.
رحیمیان: ۲۱ اسفند ۵۳.
روحانی: بله. این یک نکته که امام حتی بین عبارت «چقدر خوب بود» و «چقدر دوست داشتم»، وقتی مصلحت ندیدند، به حرف هیچ‌کس ترتيب اثر ندادند. درست است که امام اعلامیه‌ها را می‌فرستادند و برادرها نظر می‌دادند، ولی نظرشان اکثراً نظر عبارتی بود و اگر مصلحت نميديدند، قبول نمی‌کردند.
اختری: مسئله دوست داشتن و نداشتن نبود. امام هیچ‌ وقت نمی‌خواست چیزی مسئله شخصی خودش باشد.
روحانی: و اما نکته‌ای درباره فرمایش آن نوه امام. باید به ایشان بگوییم اگر امام می‌خواست تحت تأثیر نوه و نتیجه و نبیره قرار بگیرد، قبل از شما خیلی‌ها آمدند که امام را تحت تأثیر قرار بدهند، منافقین آمدند، جبهه ملی‌ها آمدند، کمونیست‌ها آمدند، نهضت آزادی‌ها آمدند…
گفته‌اند از گذشتگانتان با خیر یاد کنید: «اذکروا موتاکم بالخیر». ولي یکی از معضلاتي که اوايل نهضت ما در قم داشتیم، برخي منسوبان حضرت امام بودند. اینها به‌شدت با حرکت‌های تند و انقلابی مخالف بودند، در عین حال که شبانه‌روز هم با امام محشور بودند، اما نتوانستند بر امام کوچک‌ترین تأثیری بگذارند.
بالاتر از این بگویم، خدا رحمت کند آقای لواسانی را که از دوران کودکی و نوجوانی دوست صمیمی امام بود. بعد از قضیه مدرسه فیضیه چند نفر می‌آیند و خانه امام می‌مانند. خانم امام و حاج‌آقا مصطفی کربلا مشرف شده بودند و امام در خانه تنها بود. اینها به امام می‌گویند: «ما دیگر نمی‌گذاریم شما از حالا به بعد کار سیاسی کنید. با اطلاعیه دادن و سخنرانی کردن، جان شما در خطر است. ما می‌آییم و اینجا می‌مانیم تا شما را از این کار باز داریم». امام هیچ حرفی نزدند. اینها هم ‌آمدند و در خدمت امام بودند. ناهار را با امام می‌خورند و بعد از ناهار می‌خوابند. اینها که می‌خوابند، امام بلند می‌شود می‌آید بیرون و می‌نشیند و آن اعلامیه معروف «شاه‌دوستی یعنی غارتگری، شاه‌دوستی یعنی آدمکشی…» را می‌نویسد و به آشیخ فضل‌الله محلاتی می‌دهد و می‌گوید: «برو این را چاپ کن» و بعد می‌آید می‌گیرد می‌خوابد. بعد اینها بلند می‌شوند و چای می‌خورند، شب هم می‌مانند و فردا یکمرتبه می‌بینند تعداد زیادی از این اعلامیه روی کرسی است! می‌پرسند: «این را کی نوشتید؟» امام می‌گویند: «وقتی شما خواب بودید!». [خنده حضار]

امام این‌جور شخصیتی داشت. باید به امثال اين افراد گفت اگر قرار بود امام تحت تأثیر قرار بگیرد، نوبت به شماها نمی‌رسید. قبل از این‌ که شماها به صحنه تشریف بیاورید، خیلی‌ها بودند که تلاش کردند امام را آلت دست قرار بدهند. یک عده تلاش کردند امام را از مبارزه باز دارند، یک عده دوست داشتند امام را آلت دست خود قرار بدهند، اما امام در مقابل همه ایستادند و راه خود و هدف خود را گم نکردند. شما چه می‌گویید؟ چرا بی‌جهت آب به آسیاب دشمن می‌ریزید؟

رحیمیان: آقای پسندیده تا آخر عمرش عکس مصدق را از بالای تاقچه اتاقش برنداشت. استاد امام و جای پدر امام و در اوج صمیمیت با امام بود، ولی هرگز تفکر آقای پسندیده در امام تأثیر نگذاشت.
اختری: در نجف که بودیم یک نفر ازدواج کرده بود و وضعش خوب نبود، گفتیم برویم به امام بگوییم پول بدهند برایش یخچال بخریم. من فکر کردم بهتر است به حاج‌آقا مصطفی بگوییم. رفتم و گفتم. ایشان گفت: «من اگر بگویم آقا نمی‌دهد. خودتان بگویید بهتر است». من رفتم و به امام گفتم و ایشان هم پول دادند و یخچال را خریدیم و به آن بنده خدا دادیم.
*آن هم حاج‌آقا مصطفی که به تعبیر خود امام نور چشم و میوه دل امام بود. خیلی نکته مهمی است.
اختری: من واقعاً وقتی می‌شنوم بعضی‌ها می‌گویند امام تحت تأثیر قرار می‌گرفت، با این چیزهایی که خودم دیدم، حیرت می‌کنم و معلوم می‌شود اینها اصلاً و ابداً امام را نشناخته‌اند.
رحیمیان: البته این نکته در اینجا باید یادآوری شود که امام در امور متعارف و منطبق با موازین شرعی به حرف دیگران ترتیب اثر می داد. مثلاً اگر حاج عیسی میگفت مثلاً این استکان نجس است، امام ترتیب اثر میدادند. يا وقتی که قرار بود برای شخصی اجاره امورحسبیه صادر کنند باید دو نفر که مورد وثوق امام بودند، آن شخص را توثیق کنند و امام برای تمام اجازات به این توثیقها ترتیب اثر میدادند. اما در موارد مهم و آنجایی که تکلیف شرعی خود را تشخیص میدادند، به دلسوزیها و توصیههای دیگران، توجهی نمیکردند؛ و جالب آن که در عموم این موارد برخلاف پیشبینی دیگران، گذشت زمان نشان می داد که امام درست عمل کردهاند و حق با امام بوده است و در موارد استثنائی مثل انتخاب بازرگان برای نخست وزیری دولت موقت که امام قبول کردند و یا انتخاب قائم مقام رهبری که امام سکوت کردند، بعدها حضرت امام در اين موارد که البته برحسب نظر و پیشنهاد دیگران شکل گرفت، در نامه عزل آقاي منتظري در تاريخ ۶/۱/۶۸ تصريح فرمودند: «والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم … والله قسم من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم… و در تمام موارد، نظر دوستان را پذيرفتم».

*در یکی از نشریات دفتر نشر آثار امام، مقاله‌ای از حجاریان آمده بود که امام تدریجاً به ایده ولایت‌فقیه رسید و این مسئله از ابتدا برای امام مطرح نبود. سئوال این است که اصل اعتقاد به ولایت‌فقیه و حکومت اسلامی، صرف‌نظر از تدرّجی که برای تحقق آن لازم بود، برای امام ایده جدیدی بود و در سال‌های مشرف به پیروزی انقلاب به آن رسیدند یا از قبل به آن اعتقاد داشتند؟

ناصری: من معتقدم قبل از پاسخ به این سئوال باید شخصیت امام و پیشینه حرکت‌های ایشان را بررسی کنیم. امام در سال ۲۲ کشف‌اسرار را می‌نویسد و در آنجا اشاراتی به حکومت اسلامی دارد. در سال ۳۱ یا ۳۲ در کتابخانه وزیری یزد آن نامه را در مورد سفارش به علمای اسلام در باره مصالح اسلام و «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى» می‌نویسد و ایده حکومت اسلامی و نحوه پایه‌گذاری آن را مطرح می‌کند. شاگردان ایشان از جمله مرحوم آقای بهشتی ایده امام را گرفته بودند و در قم جلساتی را برای بحث در باره حکومت اسلامی برگزار می‌کردند. امام در قضیه مشروطه و قبل و بعد از آن تجربه‌های فراوانی را اندوخته و قضیه مرحوم مدرس و آیت‌الله کاشانی و مرحوم نائینی را دیده و حضور پیدا کرده بودند. در مجلس مدرس می‌نشستند، با آقای کاشانی ارتباط داشتند و با این سیری که طی می‌کنند و این قضایایی که می‌بینند و بحث‌هایی که با بزرگان و علما داشتند، بحث حکومت اسلامی، یعنی حکومت امیرالمؤمنین(ع) و حکومتی را که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) پایه‌ریزی کردند، منتهی اجرای آن در زمان خودشان امکان نداشته است، با ظرفیت‌های بالای علمی و عرفان و معرفت خاصی که نسبت به ولایت داشتند، مطرح و محقق می‌کنند.

ولایت الله، ولایت رسول(ص) و ولایت اهل‌بیت(ع) بر جامعه و ضرورت حاکمیت خداوند بر جامعه و ضرورت حاکمیت اسلام بر جامعه چیزی نیست که پوشیده باشد و امام هم نداند. این ایده همه بوده است، منتهی بزرگان دیگر یا احتمالش را نمی‌دادند که بتوانند عمل کنند یا فکرشان تا اینجا نمی‌رسیده که می‌شود این کار را کرد.
امام همه این تجربیات و اطلاعات را گرفته و همه این مباحث را طی کرده بود و لذا در همان سخنرانی‌های اولیه فریاد می‌زند: ای علمای اسلام! به داد اسلام برسید، ای نجف! ای قم! به داد اسلام برسید. معنای این فریادها این است که امام می‌خواسته شاه را اصلاح کند؟ یا شاخ و برگ برای حکومت شاه درست کند؟ این حرف‌ها نیست. همه اینها به این نکته برمی‌گردد که نظر امام از اول، تحقق حاکمیت اسلام بوده است، منتهی امام با درایت و برنامه‌ریزی زیبایی، مرحله به مرحله پیش رفت. این بسیار هنر بزرگی است، چون دیگران که به میدان آمدند و همه چیز را ناگهان مطرح کردند، دشمنان علیه آنها قیام و نهضت را خراب کردند، از جمله فداییان اسلام که به میدان آمدند و آشکارا کارهایی کردند، زود جمعشان کردند. البته شیوه آنها با امام فرق می‌کرد. امام یک مجتهد و فقیه عالی‌مقام در دین است و تمام احکام دین را می‌داند و با اجتهاد عمل می‌کند. امام یک عارف بزرگ و یک انسان مبارز مجاهد اخلاقی است و جهاد خدایی می‌کند.

رحیمیان: امام بحث حکومت اسلامی را در سال ۴۸، ۴۹ مطرح کردند، ولی در سخنرانی ۴ آبان ۱۳۴۳ در منزلشان علیه کاپیتولاسیون جمله‌ای دارند که ذکر آن جالب است. ایشان می‌فرمایند وکلایی که بلند شدند و نشستند و این قانون را تصویب کردند، وکیل ملت نیستند. اگر هم وکیل باشند، من آنها را عزل کردم. وظیفه یک مجتهد و مرجع تقلید از موضع مرجع تقلید بودن که بیان احکام است، آیا اگر او ولايت نباشد، می‌تواند وکیل کسی را عزل کند؟ عزل وکیل از جایگاه ولایت و اعمال ولایت ممکن است، پس امام از آغازین مراحل نهضت، از منظر ولایت‌فقیه نهضت را شروع می‌کند. شاید هم یکی از تفاوت‌های اساسی نهضت امام که به نتیجه رسید و سایر نهضت‌هایی که به نتیجه نرسیدند و ناکام ماندند، همین است که امام وقتی نهضت را از جایگاه و خاستگاه ولایت و اعمال ولایت شروع می‌کند، طبعاً ساز و کارهای آن را هم می‌داند و به نتیجه می‌رسد.
اختری: من که این ‌طور معتقدم که امام

رحیمیان: امام بحث حکومت اسلامی را در سال 48، 49 مطرح کردند، ولی در سخنرانی 4 آبان 1343 در منزلشان علیه کاپیتولاسیون جمله‌ای دارند که ذکر آن جالب است. ایشان می‌فرمایند وکلایی که بلند شدند و نشستند و این قانون را تصویب کردند، وکیل ملت نیستند. اگر هم وکیل باشند، من آنها را عزل کردم. وظیفه یک مجتهد و مرجع تقلید از موضع مرجع تقلید بودن که بیان احکام است. آیا اگر او ولايت نباشد، می‌تواند وکیل کسی را عزل کند؟

به مناسبت درک درست از دین و شناخت خوب از خدای متعال، اصلاً حاکمیت غیر از خدا روی زمین را نمی‌توانسته ببیند.

*مجتهدهای دیگر هم که همین قرآن را خوانده بودند.

اختری: بحث شناخت است. یک کسی می‌رود سراغ عرفان و بالاخره سر از اینجا در می‌آورد که می‌شود بت، یکی فنای فی‌الله می‌شود و خودش را نمی‌بیند و هرچه می‌بیند خداست.
رحیمیان: اصولا بخش اعظم قرآن و احکام اسلام، از جمله جهاد، دفاع، مسائل اقتصادی کلان و… جز با شکل‌گیری حکومت اسلامی محقق نمی‌شوند.
اختری: این یک واقعیت است، اما می‌خواهیم ببینیم نظر امام در این قضیه چه بوده؟ مرحوم صاحب جواهر و دیگران هم در باره حکومت اسلامی یا ولایت‌فقیه بحث و این واقعیت را بیان کرده‌اند، اما در این صدد نبوده‌اند که حکومت را محقق کنند.
*باور نداشتند که امکان تحقق پيدا کند!

ناصری: امتیاز امام درایت، شجاعت و تعصب شدید نسبت به خدای متعال است. به قول امیرالمؤمنین(ع) «…خشن فی ذات الله»، می ‌خواهد حاکمیت خدا در زمین را محقق کند. وقتی امام را از حرف‌ها، کردارها، نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش به این طرز شناختیم، آن وقت می‌بینیم که امام به یک عقل ولایی و اجرایی می‌رسد. امام حتی اوایل که اعلامیه‌ها را به دوستان ما در تهران می‌دادند، می‌گفتند چگونه پخش کنید، کجا بروید یا کجا نروید و چه کار کنید. یک بار که یک دسته اعلامیه بزرگ به ما دادند، گفتند تهران را چند قسمت کنید و ما این کار را کردیم، رئیس شهربانی تهران پاسبان‌ها را جمع کرده بود که شما دیشب کجا بودید که توی خانه من اعلامیه انداخته‌اند. با درایت و فطانتی که خدا به امام داده بود و نمونه است، طوری حرکت کرد که همان اول، خودش را برملا نکرد و بروز نداد، چون هنوز زمینه آماده نشده بود و مردم اطلاع نداشتند و روشن نشده‌ بودند و امام نمی‌خواست چیزی را بیان کند که مردم نتوانند درک کنند، ولی دشمنان فوراً بفهمند و نیست و نابودش کنند. امام مرحله به مرحله و پله پله پیش رفت.

رحیمیان: بنابراين نتیجه‌ می‌گیریم که امام در اساس به ولایت‌فقیه و جامعیت احکام اسلام که سعادت دنیا و آخرت جامعه و انسان در سایه آن محقق می‌شود، ایمان داشت و اگر تدرّجی هم در بین بود، در زمینه‌سازی برای وقوع بوده است.

ناصری: من معتقدم امام وقتی به نجف آمد و کتاب مکاسب را شروع کرد، به خاطر این بود که به اینجا برسد.
رحیمیان: بله، وگرنه می‌توانستند درس خارج فقه خود را از کتاب صلوه شروع کنند.

روحانی: این بحث همواره مطرح بوده که آیا امام از ابتدا قصد براندازی حکومت شاه و برقرار حکومت اسلامی را داشته است یا نه؟ همان‌ طور که آقای ناصری هم اشاره کردند، امام در کشف‌اسرار صریح و قاطع می‌فرمایند، فقهای اسلام با این ‌که همه حکومت‌ها جز حکومت الهی را غاصب می‌دانند، اما تا وقتی که نتوانستند حکومتی را جایگزین آن کنند، آن را به‌کلی رد نکردند و به همین دلیل امام برخلاف بسیاری از فقها دولت غاصب و جبار را مالک می‌دانست، درحالی که بسیاری از فقها آنها را مالک نمی‌دانستند. امام می‌فرمود قوانین مصوبه‌ای که منافع آن به مردم می‌رسد، اگر رعایت نشوند، دودش به چشم مردم می‌رود.

* نظم جامعه به هم می‌خورد.
روحانی: شخصی به امام گفته بود: «من سوار قطار خوزستان یا خراسان می‌شدم، بی‌آنکه بلیط بخرم». امام فرموده بود: «وظیفه است که بروی و به همان اندازه بلیط بخری و پاره کنی». امام در کتاب کشف‌ اسرار تصریح می‌فرمایند که با این‌ که فقها همه حکومت‌ها غیر از حکومت الهی را غاصب می‌دانند، اما تا زمانی که نتوانند حکومتی را جایگزین آن کنند، نباید با قوانین مصوبه آن مخالفت کنند. به نظر من امام در کتاب کشف‌اسرار، بیشتر از کتاب حکومت اسلامی سال ۴۸ مبانی را ذکر کرده‌اند، چون در آنجا حکمی، نویسنده کتاب اسرار هزار ساله می‌گوید که فقها مدعی هستند که حکومت متعلق به آنهاست، ولی هیچ دلیلی ندارند. امام هم از قرآن، هم از روایت، هم از عقل و دلیل و برهان آورده‌اند که حکومت باید به دست فقها باشد.

نکته دوم روش خود امام در مبارزه است که نشان می‌دهد امام به دنبال براندازی بودند و در روز اول آغاز نهضت یعنی ۱۶ مهر ۱۳۴۱، در منزل بنیانگزار حوزه علمیه قم، مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری «اعلی الله مقامه» فرمودند: «اگر ما می‌خواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات پیدا کند، باید خاندان پهلوی را از بالا پایین بکشیم، چون استعمار انگلیس اینها را آورده که هم اسلام را به دست اینها از بین ببرد و هم ایران را به روز سیاه بنشاند». این جملات نشان می‌دهد که امام به دنبال براندازی بودند و کسی که دنبال براندازی است، مشخص است که چه می‌خواهد و جالب اینجاست که ساواک این سخن امام را در گزارش‌های خود آورده که من سندش را در جلد اول نهضت امام آورده‌ام.

نکته سوم این‌که در روش مبارزه امام کاملاً مشخص بود که امام دارند مبارزه را علیه شاه پیش می‌برند. در آنجایی که می‌گویند: «بدبخت! بیچاره! ۴۵ سال از سنّ‌ات می‌گذرد، هرچه را که برایت دیکته می‌کنند، نگو»، کاملاً مشخص است که مبارزه علیه شاه است، اما همان ‌طور که شما عزیزان هم اشاره کردید، بیان هدف، زمینه‌سازی می‌خواهد. من کتاب نهضت امام خمینی را در نجف نوشتم. در آنجا آورده‌ام که هدف مثل یک میوه است. اگر زود بچینند، کال و نارس است و غیرقابل هضم، اگر دیر بچینند، از بین می‌رود و فاسد می‌شود. یک رهبر حکیم آن است که بتواند از وقتش درست استفاده کند. اگر امام در سال ۴۱، براندازی رژیم شاه را اعلام می‌کرد، مسلماً او را از بین می‌بردند.

* مردم هم همراهی نمی‌کردند…
روحانی: بله، چون خیلی از مردم هنوز به شاه علاقمند بودند و حرف‌های عوامفریبانه شاه را پذیرفته بودند. این‌که امام در جریان حمله به مدرسه فیضیه خوشحال می‌شود و می‌گوید همین را می‌خواستیم و خوشحال شدیم، به خاطر این است که ماهیت شاه کاملاً برملا شد. امام در مرحله اول به دنبال آن بود که مردم را آگاه کند و مردم، شاه ام‌الفساد را به‌درستی بشناسند تا هدف را در وقت مناسبش مطرح کند.
بنابراین همان ‌طور که اشاره کردید که امام در سخنرانی روز ۴ آبان ۱۳۴۳ گفتند: «دنیا بداند که اینها وکیل ملت نیستند، اگر بودند من عزلشان می‌کردم»، اگر جز اندیشه حکومت باشد، این حرف معنا نخواهد داشت و نشان می‌دهد که امام به مسئله حکومت کاملاً اعتقاد داشت. بنابراین چه در اصل براندازی رژیم شاه و چه در تأسیس حکومت اسلامی، روش خود امام هم بخوبی موضوع را نشان می‌دهد و این حقیقت را روشن می‌کند که امام از آغاز به دنبال براندازی رژیم شاه و تشکیل حکومت اسلامی بود.

* نکته دیگری که غالباً دشمنان نظام سعی در القای آن دارند این است که در زمان امام ریزشي وجود نداشت ولي پس از امام، ريزشهاي زيادي اتفاق افتاده است. آيا اين ادعا درست است؟ آیا کسانی که مدعی هستند نظام آنها را حذف کرده است، این حذف به عملکرد خودشان مربوط نمی‌شود؟

رحيميان: مگر منافقین، لیبرال‌ها، بنی‌صدری‌ها، قائم‌ مقام رهبری‌، خلق مسلمان‌ها، برخی از مراجع و… مصداق ریزش نبودند؟ به علاوه، ميدانيم بعد از رحلت پيغمبر اکرم (ص) عموم مردم ، مگر عدهاي انگشتشمار دچار برگشت شدند: «ارتدّ الناس بعد النبي الاّ ثلاثه او اربعه». اما بعد از رحلت امام، درست برعکس بود؛ کساني که دچار ريزش شدند، نسبت به کل جامعه، علما، مراجع و نخبگان انگشتشمارند! تازه همين تعداد هم که ريزش پيدا کردند، از طرف نظام و رهبري حداکثر تلاش براي حفظ آنها شد ولي در واقع آنها خودشان اين بيراهه را انتخاب کردند نه نظام.

روحانی: کسانی که مدعی حذف شدن هستند، ابتدا باید روششان مطالعه شود. آیا آنها آن‌گونه که باید و شاید پیرو ولی‌فقیه بودند؟ آیا آرمان‌ها و خط امام را کاملاً پاس داشتند؟ یا بر این باورند که چون از یاران امام بوده‌اند، هر کاری بکنند و هر راهی بروند، به دلیل این‌ که از یاران امام بوده‌اند، باید از هرگونه برخوردی مصون باشند؟ اگر بر این باورند که چون مدتی در خدمت امام بوده‌اند ـ‌حالا ما کار نداریم که یار واقعی امام بوده‌اند یا نایار امام‌ـ برای همیشه از هرگونه انتقاد و اعتراضی مصون هستند. این حرف برادران اهل تسنن ماست که صحابه به دلیل این‌که در کنار پیامبر(ص) بوده‌اند، صرفاً به دلیل‌ این‌که صحابه هستند، قابل احترام هستند، درحالی که در مکتب تشیع، در کنار پیامبر(ص) بودن و حتی همسر پیامبر بودن ملاک نیست، بلکه ملاک، عمل فرد است. امروز اگر افرادی دچار ریزش شده‌اند، در مرحله اول، مشکل از خودشان است، یعنی که از خط رهبری جدا شده‌اند، اوامر رهبری را آن‌گونه که باید اطاعت نمی‌کنند…

*پرسش این است که کسی که مدعی پیروی از خط امام است، آیا امروز باید در کنار ليبرالها، غربزدهها و نهضت آزادی باشد؟

روحانی: قبل از این‌ باید پرسید کسی که مدعی پیروی از خط امام است، آیا اصل ولایت فقیه را قبول دارد یا ندارد؟
* که مهم‌ترین میراث امام است…
روحانی: آیا این را قبول دارد؟ پس این چه‌جور پیروی از ولایت‌فقیه است؟ چگونه دارد از خط امام اطاعت می‌کند؟ خود امام قبل از این‌ که مبارزات را شروع کند، به این اصل اعتقاد داشت. چرا امام از بعد از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۱ نهضت را آغاز نمی‌کند؟ در آن موقع شاه ضعیف بود و امام هم واقعاً انگیزه و اندیشه براندازی داشت، ولی تا وقتی که آیت‌الله‌العظمی بروجردی در قید حیات بود، امام هرگز به خود اجازه نداد برخلاف نظر ولی زمان کاری انجام بدهد. البته محضر ایشان می‌رفت، انتقاد می‌کرد، پیشنهاد می‌داد، اعتراض هم می‌کرد، ولی وقتی از محضر ایشان بیرون می‌آمد، نظرات ایشان را کاملاً ملحوظ می‌داشت، خلاف رأی ایشان حرفی نمی‌زد و کلامی نمی‌نوشت.

حتی اگر کسانی کوچک‌ترین تعرضی نسبت به آقای بروجردی داشتند، امام تا آخر عمرش آنها را نبخشید و تا روزی که چشم از جهان فرو بست حاضر نشد آنها را کوچک‌ترین تأییدی بکند.

امام نسبت به اصل ولایت‌فقیه این‌گونه بود و تا وقتی که آقای بروجردی زنده بود، برخلاف رأی و نظر ایشان حرکتی نکرد. آن وقت کسانی که امروز مدعی پیروی از امام هستند، چگونه است که از خط ولایت پیروی نمی‌کنند؟ حرفشان چیست؟ چه می‌خواهند بگویند؟ امام درمورد آرمان‌های خود هیچ‌ وقت کوتاه نیامد. تعبیر امام از نهضت آزادی این است که تا این کشور را به دست امریکا ندهند، دست از توطئه برنمی‌دارند. حالا چطور شده که اینها یاران جان در جانی نهضت آزادی شده‌اند؟

امام در مورد امریکا هرگز کوتاه نیامد و امریکا را دشمن قسم خورده ایران و مسلمانان می‌دانست، آن وقت آقایان می‌گویند ما همان موقع هم به امام نامه نوشتیم که با امریکا کنار بیاییم، چه فرقی بین امریکا با چین و شوروی هست؟ این حرف‌ها را در همان سال‌های اول نهضت هم مخالفين مطرح کردند و امام جواب داد. در سال ۴۳ که امام تازه از زندان آزاد شده و علیه اسرائیل سخنرانی تندی را ایراد کرد، بعضی از آخوندهای بی‌سواد تهران الم‌شنگه راه انداختند که «الکفر ملة واحده»، ایشان چرا دائماً از اسرائیل می‌گوید؟ امام می‌گوید من از این ‌که جمله «الکفر ملة واحده» از سوی سازمان ملل سر زبان‌ها افتاده، متأسفم. این کلام خلاف نص قرآن کریم است. ما در احکام دینی کافر حربی و کافر غیرحربی داریم. یعنی چه که چه فرقی بین روسیه و امریکا و چین هست؟ الان امریکا به عنوان یک دشمن اصلی و قسم خورده در مقابل ما ایستاده. پیامبر اکرم(ص) با یهودیانی که کافر حربی نبودند، پیمان می‌بست و با کفار حربی می‌جنگیدند.

امروز کسانی که در خط اصیل امام و پایبند به خط امام باشند، نور چشم مردم هستند. ملت محال است امام را دوست داشته باشد و یاران و پیروان امام را طرد کند. اگر اینها امروز نمی‌توانند در میان مردم، سر بلند کنند، اگر نمی‌توانند حتی در میان مردم بیایند و با آنها حرف بزنند، مشخص است که از خط امام منحرف شده‌اند، والا مردم که عوض نشده‌اند. اینها مدعی هستند که مخالفان آنها بی‌سیم به دست‌ها هستند. پس مردم مرده‌اند؟ مردم امکان ندارد اجازه بدهند به کسی که در خط امام است، کوچک‌ترین اهانتی بشود و همان ‌طور که پشت سر امام ایستاده بودند، پشت سر رهبر ایستاده‌اند و خط امام را پاس می‌دارند، از یاران امام هم با همه وجودشان حمایت می‌کنند. اگر مردم در صحنه نباشند و به تعبیر اینها مرده باشند، نظام ما نمی‌تواند پا برجا بماند. قدرت نظام ما به این مردم است. این مردمی که پشت سر نظام ایستاده‌اند، پشت سر یاران امام هم ایستاده‌اند. اگر مردم نسبت به اینها بی‌توجه شده‌اند، باید ببینند خودشان چه کرده‌اند که به این روز سیاه نشسته و نزد مردم مطرود و منفور شده‌اند.

*بسیار متشکر يم از حضور آقايان در اين ميزگرد و وقتی که در اختیار «پاسدار اسلام» قرار داديد. از خداوند متعال می‌خواهیم که عاقبت همه ما را ختم به خیر کند که از مهم‌ترین دعاهاست…
روحانی: در اکثر نامه‌هایشان که در صحیفه امام هم آمده، ایشان می‌نوشتند : «از جناب‌عالی برای حسن عاقبت خودم التماس دعای خیر دارم».

پی‌نوشت‌ها:
(۱) قرآن کریم، سوره صافات، آیه ۸۹.
(۲) قرآن کریم، سوره کهف، آیه ۵۱.
(۳) قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۶۴.
(۴) حدیثی از رسول اکرم(ص).
(۵) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
منبع: پاسدار اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *