برترین ها: بهانه مصاحبه ما با احسان خواجهامیری میتوانست خیلی چیزها باشد؛ از فراهم كردن شرایط انتشار آلبوم جدیدش تا آلبوم تازه «پدر» كه همین چند روز پیش وارد بازار موسیقی شد، تا دوباره نام احسان خواجهامیری و پدرش را روی زبانها بیندازد. بهانه ما اما برای نشستن پای صحبتهای او اتفاق دیگری بود؛ احسان در نظرسنجی مجله به عنوان محبوبترین خواننده پاپ انتخاب شد تا گفتوگوی ما یك موضوع كاملا ویژه داشته باشد. در یكی از آخرین روزهای اردیبهشتماه در منزل احسان خواجهامیری مهمان بودیم؛ او و همسرش میزبانهای مهربانی بودند و 4ساعت تمام جواب سؤالهای ما را با آرامش و حوصله دادند، سؤالهایی كه از هر دری پرسیده شد؛ از آلبومهای موسیقی، ارتباط با پدر، داستان زندگی مشترك و همه اخبار ریز و درشتی كه در تمام این سالها در اطراف خواننده مورد علاقه شما وجود داشته؛ جواب تمام این سؤالها را از زبان احسان خواجهامیری بخوانید.
اولین مصاحبه مطبوعاتیام را خوب به یاد دارم؛ در مجله «رخصت پهلوان». آن زمان اول دبیرستان بودم و این مصاحبه به دلیل كلیپی بود كه برای پدرم ساخته بودم، فقط كار آهنگسازی انجام میدادم. اوایل كه كار میکردم به دلیل شنیده شدن و دیده شدن آلبوم، كار نمیكردم، به عشق خود كار، تلاش میكردم. یادم میآید پدرم یك دوربین فیلمبرداری از خارج برایم خریده بود و من هم كارهای او را برایش كلیپ میكردم.
قرار نبود كه من خواننده شوم و كاملا به طور اتفاقی پا به این مسیر گذاشتم. نه اینكه اصلا برنامهریزی برای این كار نداشتم نه، منظورم این است با این تفكر كه باید تمرین كنم، كنسرت اجرا كنم و كسب درآمد برایم شود نبود، بهدلیل عشقم به موسیقی این كار را از كودكی دنبال كردم. بعدها متوجه شدم از این علاقهام به موسیقی میشود پولی هم درآورد. پدرم دوست نداشت كه من خواننده شوم، میگفت، تا دانشگاه در رشته مهندسی قبول نشوم حق خوانندگی ندارم اجازه نداشتم كه در رشته موسیقی تحصیل كنم و فقط اجازه تحصیل در رشته مهندسی را داشتم روزی كه دانشگاه قبول شدم دو ماه بعد اولین آلبومم را منتشر كردم. ترس پدرم از گذشته خودش بود، دوست نداشت آن اتفاقهایی كه برای خودش پیش آمده بود برای من هم اتفاق بیفتد. پدرم آنقدر از خوانندگی صدمه دیده بود و ناملایمات متعدد را در جامعه موسیقی تجربه كرده بود که دوست نداشت من هم همان راه را دنبال كنم.
اوایل برای خوانندههای دیگر آهنگسازی میكردم. برای پدرم در 16 سالگی یك آلبوم از آهنگهای قدیمی خودش جمعآوری كردم و یكی، دو آهنگ هم خودم ساختم. برای خوانندههایی كه میخواستند تمرین كنند میخواندم اما آنها با اینكه سن من خیلی كمتر از آنها بود، نمیتوانستند همان كار را كه من میخواندم تكرار كنند. هرچه تلاش میكردند نمیتوانستند. خیلیها هم به من میگفتند كه چرا خودم نمیخوانم. در نهایت آنقدر تشویقم كردند تا كمكم به این سمت كشیده شدم. باید اعتراف كنم هیچ وقت فكر نمیكردم به این جایگاه برسم و خواننده معروفی شوم كه كنسرتهای متعدد برگزار میكند. در سال 81 كه من كارم را تازه شروع كردم فقط یكی، دوكنسرت برگزار میشد. فضا، فضای امروز نبود كه موزیسین درآمدی به دست بیاورد و كنسرتی برگزار شود. اولین كنسرتهای پاپی كه با تماشاگر زیادی برگزار شد. البته باید بگویم همیشه نیاز به برگزاری این كنسرتها وجود داشت اما به این نیازها كمتوجهی میشد.
در رشته مهندسی كامپیوتر تحصیل كردم و فكر میكنم ریاضی صددرصد توانسته در زندگی به من كمك كند. اینكه چطور قدم بردارم و برایند یكسری از اتفاقها چطور پیش میرود؛ به نظر من زندگی ریاضی است. زندگی دو دو تا چهار تا انجام دادن است. اینكه شما كاری را انجام میدهی و كاری را انجام نمیدهی و بعد از آن، یك نتیجهای میگیری و این خود معادلات ریاضی است. همین ریاضی باعث شد من با برنامهریزی پیش بروم. من هیچ وقت خوانندهای نبودم كه با یك آلبوم منفجر شوم و به قول خودمان بتركانم. من آرامآرام پیش رفتم. آلبوم اولم كه به بازار آمد 100 هزار نسخه به فروش رسید و آلبوم دومم 120 هزار نسخه و همینطور كمكم برای موفقیتم تلاش كردم و مجموعه كارهایم باعث شد احسان خواجهامیری بشود احسان خواجهامیری، نه فقط با یك ترانه.
فرقهای من با پدرم
برخلاف من كه محافظهكار و حسابگر هستم پدرم اصلا اهل حسابگری نیست. خیلی وقتها از پدرم پرسیدهام:« پدر، ترانه آهنگت را چه كسی ساخته است » او جواب میدهد نمیدانم، چه فرقی میكند. آن وقت من برای یك بیت ترانهام دو ماه معطل میشوم. باید بگویم اصلا موافق آن سبك زندگی كردن نیستم.
لیلا: شایعه راجع به ازدواج ما واقعا زیاد بود. ما خیلی اتفاقی در سال 83 با هم آشنا شدیم و بعد از 5 سال آشنایی، ازدواج كردیم.
احسان: من دوست داشتم زودتر ازدواج كنم اما میترسیدم.
لیلا: خب ازدواج برای ما ترسناك بود. چون هر دوی ما سن و سال کمی داشتیم روز عقد هر دو بهتزده بودیم و باورمان نمیشد.
احسان: سال اول كه با هم آشنا شدیم خانوادههای ما هم رفتوآمد پیدا كردند و از ابتدا قرارمان این بود كه بعد از آشنایی بیشتر ازدواج كنیم.
این دو دو تا چهار تا كردن در كل زندگی من وجود داشت حتی برای ازدواجم. البته دو دو تا چهارتایی كه احساسم در آن دخیل بود. یك مثل قدیمی همیشه بوده با كسی زندگی كن كه نتوانی بدون او زندگی كنی. من با اینكه از ازدواج ترس داشتم اما دیدم بدون لیلا (همسرم) نمیتوانم زندگی كنم.
احسان: من برای ازدواج با لیلا همه كلیات و جزئیات را با هم در نظر گرفتم.
لیلا: رفتار و شخصیت احسان باعث شد بخواهم با او ازدواج كنم و به نظرم رفتار خوب یك فرد از هر چیز دیگری برای زندگی مهمتر است.
احسان «با خنده»: یعنی تیپ و قیافه من را نمیپسندی.
لیلا: احسان یك ترانه به من هدیه داده كه فقط من و خانوادهام آن را شنیدهایم. كاری است كه به نظر من از همه آهنگهای احسان احساسیتر است.
احسان: یك شب ساعت 12 شب آهنگ «هرچی آرزوی خوبه مال تو» را ساختم. زنگ زدم به لیلا. برایش پای پیانو آهنگ را زدم و خواندم. خیلی خوشش آمد. فردای آن شب هم از تلویزیون پخش شد.
لیلا: یادم میآید با صدای تلفن از خواب پریدم. وقتی آهنگ احسان پشت تلفن را گوش كردم حسابی احساساتی شدم. البته باید اعتراف كنم من اصلا آدم احساساتی نیستم، همیشه در كنسرتهای احسان متعجب میشوم كه چرا مردم با صدای او اشك میریزند. من هیچ وقت آنقدر احساساتی نمیشوم كه در چنین موقعیتی قرار بگیرم اما آن شب آهنگ احسان به طور عجیب و غریبی به دلم نشست.
من وقتی آهنگ «هرچی آرزوی خوبه مال تو» را خواندم هنوز تجربه آهنگی را نداشتم كه مردم خیلی دوست داشته باشند و ورود زبان همه شود اما این آهنگ را با احساس خاصی خواندم كه خودم دوستش داشته باشم. به نظرم علت اینكه آهنگم بین مردم طرفدار پیدا كرد، جوششی بودن كار بود. برای بعضی از كارهایم تلاش میكنم كه آهنگ موفقی از آب دربیاید اما برای آن آهنگ اصلا تلاشی نكردم. آن ترانه هم اولین ترانهای شد كه بین مردم محبوبیت پیدا كرد.
احسان: به نظر من نقطه قوت همسرم در پشتكار اوست. هیچ وقت از كاری كه انجام میدهد خسته نمیشود. نقطه ضعف او را هم در ایدهآلگراییاش میداند. همیشه میخواهد همه چیز در كاملترین شرایط باشد و به نظر من بعید است كه همیشه همه شرایط عالی و كامل باقی بماند.
لیلا: به نظر من بزرگترین ضعف احسان، عجول بودن اوست. فاصلهای كه بین تصمیم و كاری كه میخواهد انجام بدهد نباید بیشتر از دو دقیقه طول بكشد.
احسان: فكر میكنم خیلی از تصمیماتی كه تا به امروز گرفتهام، درست بوده و امروز نتیجه آن را گرفتهام. حتی تصمیماتی كه شاید در سن پایین و در زمان كمتجربگی گرفتهام، تا جایی كه خیلی از تصمیمات من به نحوی تبدیل به الگو برای بقیه موزیسینها شده است.
لیلا: نقطه قوت احسان را هم در این میبینم كه هر كاری را تصمیم بگیرد انجام میدهد. اگر بگوید از فردا میخواهم عكاسی كنم از فردا خیلی خوب عكس میگیرد. اگر بخواهد صدابرداری انجام بدهد به خوبی از عهده آن برمیآید.
چون جزئیات برایم خیلی مهم است، همیشه یك ایدئولوژی برای خودم دارم و معتقدم جزئیاتی كه در زندگی اتفاق میافتد مهم است. اگر بخواهیم فكر كنیم به دنیا میآییم و زندگی میكنیم و بعد از دنیا میرویم و نتیجهاش میشود مردن، دیگر این زندگی بیثمر بوده است.
به همین دلیل سعی كردهام چه در زندگی شخصیام و چه در آثار و كارهایم به جزئیات توجه بیشتری داشته باشم. بنابراین برای پوشش و آراستگی ظاهریام هم تلاشم را كردهام و هیچوقت در مورد این موضوع سهلانگاری نكردم و ظاهر مرتب همیشه برایم مهم بوده است.
در آلبوم آخرم هم سعی كردم این تصور معمولی كه در مورد من وجود داشت كه مردم من را با كت و شلوار، استودیو و عكس دست زیرچانه به یاد میآورند را از بین ببرم. قبل از اینكه یك خواننده رسمی باشم یك جوان 7-26ساله هستم و بعد از آن خوانندهای هستم كه تعدادی كار كلاسیك هم خواندهام.
خیلیها میخواستند موفقیتی كه من كسب كرده بودم را به پای تلویزیون بگذارند. اوایل كه میگفتند پسر ایرج است هرچه دارد از پدرش دارد. بعد از آلبوم من و بابا، تهیهكنندهها آمدند سراغم که در تلویزیون بخوانم (آن دوران مد بود كه خوانندهها بیایید در تلویزیون 5 آهنگ بخوانند و مقداری پول دریافت كنند) .با اینكه پیشنهادهایی كه به من میدادند از دستمزد آن دوران خیلی بالاتر بود ولی پیشنهادشان را نپذیرفتم. به هیچوجه روی صحنه نرفتم و همچنین كار مشترك دیگری هم با پدرم نخواندم.
لیلا: معروفیت احسان در این چندسالی كه با هم آشنا شدیم كمكم و سال به سال بیشتر شد. من و احسان با هم با این معروفیت كنار آمدیم. به نظر من، رفتار طرف مقابل در آسیبخوردگی همسر نسبت به شهرتش خیلی تأثیر دارد. من آنقدر به شوهرم اطمینان دارم كه به هیچوجه حساسیتی روی مسئله شهرت و معروفیت او ندارم. اما خب نمیشود محدودیتهای زندگی برای یك فرد مشهور را نادیده گرفت.
احسان: وقتی برای خواستگاری به منزل همسرم رفتم هنوز دانشجو بودم.
لیلا: آنموقع من احسان خواجهامیری را به عنوان یك خواننده نمیشناختم.
لیلا: احسان متولد آبانماه است و فكر میكنم عجول بودن هم یكی از خصوصیات آبانیهاست و البته آبانیها باهوش هم هستند و همیشه دوست دارند سرگروه یك گروه باشند.
احسان: لیلا متولد تیرماه است. تیریها افراد منطقی و سازگاری هستند. خیلی كم پیش میآید كه بخواهند با كسی دعوا كنند. یكی دیگر از خصوصیات آنها جمعآوری وسایل قدیمیشان است. لیلا وسایلی را از دوران كودكیاش نگه داشته كه پدرومادرش هم باورشان نمیشود هنوز آن وسایل را دارد.
همیشه همهچیز دست من نیست و من اصلا انسان كاملی نیستم اما تلاشم را میكنم. مثلا هفته گذشته در محمودآباد كنسرت داشتم، همكارانم در فضای باز لب دریا سن ساخته بودند ولی یكدفعه باران شروع کرد به باریدن و همهچیز خراب شد. خب اتفاقی بود كه پیش آمد. همیشه یك اعتقادی دارم كه اول باید برای رسیدن به موفقیت خواست خدا باشد و بعد تلاش من. باور قلبی من این است تا خواست خدا نباشد هیچ اتفاقی نمیافتد. گاهی پیش میآید كارها را انجام میدهی اما نتیجه نمیگیری خب این دست من نیست و ممكن است برعكس آن هم پیش بیاید.
وقتی کار فشرده است زندگی سخت میشود چون من وسواسهای خاص خودم را برای كارهایم دارم، مثلا وقتی میخواهم عكس بگیرم خودم عكس را رتوش میكنم یا موقع ساخت كلیپ خودم در تدوین آن دخالت دارم، در صدابرداری خودم امتحان صدا و تست نهایی كار را انجام میدهم. طبیعی است همه این كارها خیلی از من انرژی میگیرد، بهخصوص در كنسرتهایی كه در تهران برگزار میشود.
احسان: در مصاحبهای به یك خبرنگار گفتم برای آینده بچههایمان نگران هستم و برای آیندگان نگرانم اما آن خبرنگار در روزنامهاش از طرف من تیتر زده بود؛ «احسان خواجهامیری برای آینده پسرش نگران است.» همه با من تماس میگرفتند و میپرسیدند: «احسان پسردار شدهای؟!»خب من مرتب باید سفر كنم، خب با این شرایط بچهدار شدن مشكل است.
لیلا: من عاشقانه بچهها را دوست دارم. به دلیل علاقهام به بچهها مسلما دوست دارم بچهدار شوم. اما كار احسان خیلی فشرده است و به نظر من پدر باید بتواند برای فرزندش وقت بگذارد. احسان یا در سفر است یا اجرای متعدد در طول روز دارد. هروقت كه شرایط كاری احسان مناسبتر شود، تصمیم به بچهدار شدن خواهیم گرفت.
لیلا: بعضی وقتها واقعا دلم میخواهد یك زندگی معمولی داشته باشم. 3سال است كه حتی یك عید یا سال تحویل را در كنار همسرم نبودم. همیشه تنها بودهام و چون دوست داشتم سال تحویل را خانه خودمان باشم همیشه تنها ماندهام. خب در آن زمان هركس دیگری هم جای من بود دوست داشت یك زندگی معمولی مثل بقیه آدمها داشته باشد. اما من برخلاف بقیه مردم همه جشنها و عیدها را تنها در خانه میگذرانم. بالاخره اشخاصی مثل احسان باید جایی باشند كه تعداد بیشتری از مردم را خوشحال كنند. به هرحال این مسئولیت بهعهده او گذاشته شده است و باید مقابل آن مسئولیت در قبال مردم متعهد باشد. حتی اگر برای من ناخوشایند باشد و این بار ناخوشایند را من كه همسر او هستم باید متحمل شوم.
احسان: به نظر من فرمول زندگی خواست خدا به اضافه تلاش است. عوامل بازدارنده آن هم این است كه خدا نخواهد، تلاش هم وجود نداشته باشد. (با خنده)
از بچگی به من یاد دادند موقع سال تحویل هر چه آرزو كنم برآورده میشود. اكنون چند سال است تنها دعایی كه میكنم این است كه خدایا مرا به حال خودم رها نكن. همیشه احساس میكنم هرقدر هم تلاش كنم اگر خدا نخواهد اتفاقی نمیافتد و اگر اتفاقی هم بیفتد به صلاح من نیست.
بعضی وقتها باورم نمیشود چطور همه چیز دست به دست هم میدهد تا من به موفقیت برسم. انگار یك مهندس، خیلی دقیق نشسته است و پازلها را كنار هم میچیند. این اتفاق منجر به این شده که امروز احسان خواجهامیری بتواند از این جایگاه صحبت كند. من واقعا عقیده دارم همه چیز خواست خداست.
- به این قضیه اعتقاد داری كه هركس نان دلش را میخورد؟
من كاملا به این قضیه ایمان دارم و از نزدیك لمسش كردهام. البته دوست ندارم درباره خودم حرف بزنم. من اهل حساب و کتابی هستم، اما بین نزدیکانم این را به چشم دیدهام. آدمهایی که با اینكه بههیچوجه افراد مدیری نبودند بهدلیل خوب بودنشان در زندگیشان درنماندند.
لیلا: من هم قبول دارم هر كس نان دلش را میخورد. به نظرم یكسری از آدمها را خدا بغلشان كرده و مواظبشان است. احسان هم جزو آن دسته از آدمهاست؛ البته این رابطه دوطرفه است. تا وقتی از این طرف رابطه برقرار نشود از آن طرف هم اتفاقی نمیافتد.
من اصلا از شرایطی كه دارم ناراضی نیستم. سختیهای آن را تحمل میكنم؛ خانوادهام هم تحمل میكنند اما لذتهای كارم خیلی بیشتر از سختیهای آن است. همین كه میتوانم آنقدر انرژی از هموطنانم بگیرم باعث تلاش بیشتر من میشود. مواقعی است كه خیلی خستهام و فكر اینكه همسرم در خانه تنهاست اذیتم میكند اما همین كه این سعادت را دارم و میتوانم در لحظه سال تحویل در مناسبتهای مشابه تعداد زیادی از هموطنانم را شاد كنم یا با رفتن روی صحنه میتوانم برق شادی را در چشمان مردم ببینم، خدا را هزار مرتبه شكر میكنم كه این توفیق را به من داده است. همیشه در كنسرتهایم بالای 10 مرتبه پشت میكروفن میگویم خدایا شكرت… البته در کنار این تا به امروز تلاشم را كردهام و در مقابل مسئولیت فردیام در خانواده كوتاهی نكنم.
لیلا: احسان سعی میکند همیشه نبودنهایش را جبران كند.
- یعنی شما در نهایت با غیبتهای او کنار میآیید؟
لیلا: همان اندازه كه احسان از كارش لذت میبرد من نیز لذت میبرم. همان میزان كه او سود میكند، من نیز سود میبرم. با مردم با احترام حرف میزنم.
- تو خواننده پرکاری هستی. آدم فکر میکند آیا به خاطر مسائل مالی پرکارهستی یا علتش این است که میخواهی در این حرفه موفق باشی؟ رضایت مردم چقدر برایت مهم است؟ یعنی اگر روزی به جایی برسی كه از نظر مالی بینیاز شوی آن وقت باز هم به همین اندازه کار میکنی؟
احسان: سعی میكنم كارم را مدیریت كنم. اینكه بگویم به دلیل پول كار نمیكنم دروغ است، به هر حال شغل من خوانندگی است. اما جلب رضایت مردم برای من واقعا مهمتر از پول است. از ابتدا هم همینطور بوده است. كسانی كه كنسرتهای من را دنبال میكنند میدانند هیچكدام از كنسرتهای من شبیه به كار قبلیام نبوده است. حتما یك اتفاق جدید به اجراهایم اضافه میكنم كه شبیه كنسرت قبلیام نباشد.
- البته همیشه هم روی صحنه مرتب و اتوکشیده هستی.
من همیشه خود واقعیام بودم، همانطور كه دلم میخواسته صحبت كردم. فقط روی سن كمی مودب صحبت میكنم.
چون وظیفه خودم میدانم با مخاطب مودب رفتار كنم. احساس میكنم آنها به من احترام گذاشتهاند؛ من هم باید با آنها با احترام رفتار كنم و مثل بعضی از دوستان كه روی سن خیلی راحت صحبت میكنند حرف نمیزنم. اما به هیچ وجه معذب نمیشوم.
- صدایت را چطور حفظ میكنی. رژیم غذایی خاصی داری؟
احسان: نگهداری از صدا هم كار سختی است. بیشترین چیزی كه همیشه به صدای من آسیب میرساند سرماست. خیلی وقتها حتی در اوج گرمای كیش در تابستان هم مجبور میشوم كولر را خاموش كنم. همچنین شبها نباید شام بخورم. اگر غذا بخورم نمیتوانم بخوانم. در بیشتر كنسرتهایم از گرسنگی ضعف میكنم چون تا پایان اجرا نباید غذا بخورم.
لیلا: هر وقت میرویم کیش عزا میگیریم!
در یكی از اجراهایم روی سن در ساوه صدایم كاملا MUTE شد. هیچ وقت این اتفاق بد را فراموش نمیكنم. تا چند دقیقه همه فكر میكردند دارم با آنها شوخی میكنم، باورتان نمیشود در آهنگ اول صدایم كاملا از بین رفت در حدی كه نمیتوانستم به مخاطبانم توضیح بدهم. ماجرا از این قرار بود كه قبل از اجرا برای ساختن سن جوشكاری انجام داده بودند كه با رفتن من روی سن گرد و غبار آهن به حنجره من وارد شد. هرچقدر آب خوردم صدایم درنیامد كه نیامد؛ در ابتدا همه میخندیدند و فكر میكردند دارم با آنها شوخی میكنم در نهایت مجبور شدم خداحافظی كنم و بروم. تا یكماه بعد هم نتوانستم بخوانم…
همیشه كابوس این قبیل اتفاقها را میبینم، بهخصوص نزدیك كنسرتهایم در تهران. آنقدر استرس میگیرم كه نكند سرما بخورم. نكند صدایم بگیرد، گاهی هم پیش میآید از اضطراب زیاد مریض میشوم. در آن لحظه دام میخواهم زمین دهان باز كند و من را ببلعد.
در یكی از كنسرتهایم بین دوسانس آمبولانس آمد به من سرم وصل كرد تا حالم خوب شود و بتوانم سانس بعد را اجرا كنم. جالب اینجاست كه اصلا نگذاشتم مردم متوجه شوند كه دارم بیهوش میشوم. سانس دوم هم هیچكس متوجه وضعیت بد من نشد؛ البته هر كاری سختیهای خودش را دارد. بیشتر كارها از خوانندگی مشكلتر است، مردم به سختی پول درمیآورند. هیچ شغلی آسان نیست جز بابا پولداری.
- كار موسیقی در ایران سختیهای خاص خودش را دارد، با این شرایط به فكر شغل دیگری در كنار خوانندگیات هستی؟
همیشه و از روز اول شغلم این دغدغه با من بوده است چون پدرم را دیدم كه 30 سال نتوانست كار كند. هر روز به این موضوع فكر میکنم. تصمیمهایی هم گرفتهام. در این چند سال هم حسابی پركار بودم. مرتب به سفر میرفتم، به همین دلیل تصمیمهایم را نتوانستم به مرحله اجرا دربیاورم.
- كیفیت اشعار چقدر روی خوانندگیات تاثیر دارد؟
ترانه برایم خیلی مهم است. از روز اول كارم سعی كردم با بهترینها شروع كنم. در 18-17سالگیام رفتم سراغ بزرگترین شعرای روز كشورمان. در كنارشان خیلی آموختم. افشین یداللهی یكی از بزرگترین معلمهای زندگی من است.
- معیار خوب بودن یا بد بودن شعر را چه كسی تشخیص میدهد؟ خودت یا با شخص خاصی مشورت میكنی؟
ترازوی من سلیقهام است ولی خب با كسانی كه كار كردهام كه بزرگ بودهاند و همیشه توانستهام به آنها اعتماد كنم. سواد من در مقابل آنها ناچیز است.
به نظر من آلبومی موفق است كه مجموعه آهنگهای آن، مجموعه خوبی باشد و شما دوست داشته باشید تمام مجموعه را گوش بدهید. من سعی كردم از روز اول برای آلبوم آخرم كه به زودی منتشر میشود، یك تفكر را بخوانم. نمیخواستم از 10 شاعر ترانه بگیرم خیلی هم كار مشكلی بود چون شعر جوششی گفتن كار آسانی نیست. به جرات میتوانم ادعا كنم آلبوم آخرم نقطه عطف هنری من است.
لیلا: من اولین كسی هستم كه كارهای احسان را گوش میدهم. به نظر من هم آلبوم در حال انتشار آلبومی متفاوتتر از بقیه كارهای اوست. خیلی یكدست و عاشقانه است؛ البته چون من سواد موسیقی ندارم مثل یك شنونده از عموم مردم نظر میدهم.
در هر برنامهای آدم متفاوتی میشوم در یك اجرا كه فضای آن خیلی رسمی است كاملا رسمی برنامه اجرا میكنم. نوع ادبیاتم ادبیات رسمی است و در جای دیگر گرم و صمیمی. مثلا كنسرتهایی كه در جنوب ایران برگزار میشود خیلی پرحرارت است. آنقدر انرژی زیاد است كه تو صدای خودت را نمیشنوی. در اهواز كنسرتی برگزار كردهام كه آنقدر مردم پرشر و شور شده بودند كه مجبور شدم برای شنیدن صدای خودم هدفون روی گوشم بگذارم.
- اتفاقی كه این روزها خیلی مد شده است برداشتن ملودی از كشورهای دیگر بهخصوص منطقه بالکان یا یونان است. به طور مثال آقای … خیلی از این شیوه برای ساخت آهنگهایش استفاده كرده است. تو این شیوه كار كردن را میپسندی یا خیر؟
نه اصلا نمیپسندم. به نظرم این كار فرقی با دزدی ندارد.
یاد گرفتن از جاها و افرادی كه از ما جلوتر هستند اتفاق خوبی است اما اینكه از ملودی كارهای دیگران استفاده كنی كار پسندیدهای نیست. برداشت موسیقی از كار بزرگان مثل بتهوون و موتزارت كه استادان آنها را آنالیز كرده و تدریس میكنند اشكالی ندارد. برای من هم پیش آمده كه از تلفیق دو صدا یا از نحوه گرفتن آكورد خوشم آمده و از آنها ایده گرفتهام اما اینكه یك ملودی را كامل كپی كنم نمیپسندم. به نظرم ایده گرفتن اشكالی ندارد. اصلا اساس موسیقی همین است.
- تونوعی اصالت را برای كار خودت قائل هستی اما وقتی در بازار یك كار كپی منتشر میشود با استقبال زیاد روبهرو میشود. دلسردی برای تو به وجود نمیآورد؟ به هر حال ممكن است بتواند در متر و معیار موفقیت تجاری هم دخیل باشد؟
ما مخاطب داریم تا مخاطب. من فكر نمیكنم مخاطبان احسان خواجهامیری اصلا چنین انتظاری از او داشته باشد. بیشتر مخاطبان كنسرتهای من افراد تحصیلكرده و سطح بالای جامعه هستند. مخاطبان من نوجوانها نیستند كه بیایند داد بزنند و بروند. طرفدارهای من میآیند از من موسیقی درست بشنوند. نمیآیند كه یك شعر سطحی گوش بدهند. من همیشه تفكرات افرادی را خواندم كه برای خودشان حرفی برای گفتن دارند. كسی كه با آن تفكرات توانسته است ارتباط برقرار كند طبیعتا انتظار كپی از من را ندارد.
- در مسابقهای كه مجله زندگی ایدهآل بین خوانندههای خودش برگزار كرد شما انتخاب اول مخاطبان بهعنوان بهترین خواننده موسیقی پاپ سال1390 بودی اما خبرنگارهای حوزه موسیقی هیچ كدام انتظار چنین نتیجهای را نداشتند. دلیل این موضوع چیست؟
اصولا خبرنگارها رابطه خوبی با من ندارند، چون من هم رابطه خوبی با آنها ندارم. به نظرم این اتفاق خوبی نیست اما آنقدر این دوستان مطبوعاتی برای من مشكل ایجاد كردهاند كه ترجیح میدهم بیشتر اوقات گفتوگوی مطبوعاتی نداشته باشم. برایم پیش آمده 6ماه ممنوع كار شدم، برای اینكه در ختم مرحوم استاد بیات در بهشتزهرا خبرنگاری آمد با من گفتوگو كرد، من روحم هم خبر نداشت از كدام نشریه دارند با من گفتوگو میكنند، بعد متوجه شدم كه من با یك رادیوی خارج از كشور صحبت كردم. به همین دلیل 6ماه ممنوع كار شدم. …خاطره خیلی بدی بود و من واقعا مقصر نبودم. من چطور میتوانستم در آن لحظه متوجه شوم یك نفر در بین آن همه خبرنگار برای رادیوی مشکلدار مصاحبه میگیرد. یكبار واقعا از یکی از دوستان خبرنگار آزرده شدم، جشنواره امسال كنسرت برگزار كردم و واقعا كنسرت خوبی بود. خیلی با آبرو كنسرتم برگزار شد و همه هم راضی بودند. فردای آن روز دیدم در یك روزنامه تیتر زده شده است: «اجرای ناامیدكننده احسان خواجهامیری.» واقعا دلم شكست. چرا باید چنین اتفاقی برای من بیفتد؟ با اینكه وقتی متن را خواندم متوجه شدم منظورشان از نورپردازی سالن و تاخیر در اجرای كنسرت بود. چرا باید یك خبرنگار چنین تیتری بزند؟ بنابراین سعی كردم فاصلهام را با قشر روزنامهنگارها حفظ كنم. حتی اگر این فاصله گرفتن به نفع من نباشد.
- نظری وجود دارد كه موسیقی ایرانی هنوز از لسآنجلس تغذیه میشود، آیا این مسئله را قبول دارید؟
نه به هیچوجه. فكر میكنم موسیقی داخلی و رسمی بیشتر شنیده میشود. حتی از كسانی كه اسم و رسم دارند خارج از ایران میخوانند اما طبیعتا اگر ما رسانه قانونی داشتیم بهتر از این هم میتوانست باشد. همین الان هم خوانندههای آن طرف تحتتأثیر ما هستند. حتی غیرمجازهای ما بهتر از غیرمجازهای آن طرف است. من خودم در آمریکا بودم و دیدم که مردم بیشتر آهنگهای ما را گوش میکنند.
در برنامه سال تحویل احساس كردم شبكه3 انتخاب بهتری برای من خواهد بود. با اینكه مجریگری احسان علیخانی را خیلی دوست دارم اما دوست داشتم در شبكه 3 اجرا كنم. اتفاقا اجرای رضا صادقی در برنامه احسان علیخانی را دوست داشتم اما به نظرم تعریفهایی كه مهمانهای برنامه از همدیگر میكردند كمی مصنوعی بود. به هر حال تفكر برنامه را دوست داشتم. بد نیست بدانید پایهگذار آن اتفاق من بودم. از ابتدا قرار بود من و رضا صادقی با هم روی سن برویم اما بعد متوجه شدم رضا با آدمهای مختلفی خوانده و قصد دارد بخواند. من رضا را دوست دارم و به سلیقهاش هم بسیار احترام میگذارم اما من ترجیح میدهم كه خاص بودن من همچنان باقی بماند. به غیر از رضا تا امروز با كسی عكس هم نگرفتهام.
دوست داشتم پدرم با آن صدای جاودانه و خرق عادتهایی كه به وجود آورده بود در ذهن مردم باقی بماند. دوست نداشتم آلبوم جدید منتشر كند اما پدرم آنقدر انرژی دارد كه با هیچ وسیلهای نمیتوان او را منصرف كرد. من هم خوشحال میشوم كه شادی او را میبینم اما میترسم. موضوع این است كه برخلاف محتاط بودن من پدرم احتیاط نمیكند. بنابراین آلبوم پدر را هنوز گوش ندادهام. البته همه از من سؤال میکنند و من هم یکجوری موضوع را رفع و رجوع میکنم.
- اگر روزی پسردار شوی دوست داری مثل خودت بار بیاید یا نه؟
همیشه برایم سخت بوده با آدمهایی مثل خودم كنار بیایم اما با آنها نتایج بهتری به دست میآورم. بهطور مثال اخلاق مدیر برنامه من درست مثل خودم است. خیلی آدم باهوشی است و در كنار او اتفاقات خوب را تجربه كردهام.
- شما اگر پسردار شوید دوست دارید اخلاقش به احسان شباهت داشته باشد؟
لیلا: بعضی از اخلاقهای احسان را دوست دارم. اگر پسرم استعداد پدرش را داشته باشد بدم نمیآید راه او را پیش بگیرد.
- اگر از بین خوانندههای پاپ میخواستی به 5 نفر رأی بدهی به چه كسانی رأی میدادی؟
(با خنده) رتبه اول را به خودم میدادم! اما جدا از شوخی رضا صادقی و محسن یگانه را دوست دارم. مازیار فلاحی را میپسندم، چون حس درستی دارد اما با محسن چاووشی نمیتوانم ارتباط برقرار كنم.
بعد از شادمهر كه مردم خیلی دوستش داشتند، رضا صادقی محبوبیت دارد. مردم با آهنگهایش خاطره دارند. به نظرم شادمهر حیف شد؛ جزو هنرمندانی بود كه از دست دادیم. با آلبوم «مسافر» او زندگی كردم. كپیهای شادمهر، حمید عسگری و محسن یگانه هم توانستند تا حدودی موفق باشند.
معمولا در خانوادهها بچهها از خانوادهشان پیروی میكنند من هم استقلالی بودنم را از مادر و داییهایم به ارث بردهام. در همهجا هم با افتخار اعلام میكنم كه استقلالی هستم. البته امسال در دو بازی پرسپولیسی دوآتشه بودم. آن بازیهایی كه اگر پرسپولیس گل میزد به نفع استقلال تمام میشد. عجیبترین بازیای كه در زندگیام دیدم دربی دومی بود كه استقلال از دقیقه 80، 3گل از پرسپولیس خورد. باور كنید گل اول را كه خوردیم گفتم باختیم و بد ماجرا این بود كه به همه ایران زنگ زده بودم و كری خوانده بودم اما بعد از بازی مجبور شدم خودم تلفنم را خاموش كنم! بین تیمهای خارجی، در این چندوقت اخیر آنقدر بارسلونا خوب فوتبال بازی كرد كه هیچكس نمیتواند طرفدار بارسلونا نباشد اما قبلا تیم محبوبم منچستر بود.
درست است كه من در خانوادهای نسبتا مرفه بزرگ شدم اما به جرأت میتوانم بگویم روی پای خودم ایستادم و فرد خودساختهای هستم. با اینكه هروقت هرچه خواستم خانوادهام برایم تهیه كردند اما من فقط از شرایط خوب خانوادهام استفاده كردم. با این حال آهنگسازی اولین آلبوم پدرم كه تمام شد، از پولی که از تهیهکننده گرفته بودم، دستمزد پدرم را کامل دادم در حالی که یک الف بچه بودم. یادم میآید اولین دستمزدی كه برای برنامه كودك دریافت كردم 50هزار تومان بود. آهنگی كه به سفارش سازمان آب و فاضلاب ساختم. آنوقتها 16-15 سالم بود.
خیلی از حركاتی كه زمانی محمداصفهانی انجام میداد الگو قرار میدادم. به نظرم كارهای او در شأن یك هنرمند واقعی است. آقای اصفهانی قبل از من خواننده بودند. دكتر همیشه یك سبك شعر را ادامه داد، در تلویزیون پلی بك نمیخواند و هركاری را قبول نمیكرد، درنهایت هم اعتقاداتشان را دنبال میكردند من پرستیژ او را الگوی كارم قرار دادم.
لیلا: خیلی كم پیش میآید كه من و احسان با هم دعوا كنیم اما گاهی بهدلیل غدبازیهایمان با هم جروبحث داریم، متاسفانه هردوی ما آدمهای غدی هستیم اما هروقت من آزرده میشوم احسان از دلم درمیآورد و ماجرا كشدار نمیشود.
احسان :مدیریت مالی ما در خانه به عهده كمد پایین اتاقمان است! بهصورت مشترك هروقت پول لازم داریم از كمد پول برمیداریم.
لیلا: احسان رانندگی كردن را دوست ندارد بنابراین متناسب با سلیقه من اتومبیلمان را خریداری كردیم. درمورد دكور منزلمان هم سلیقه احسان به كار گرفته شد. من همیشه به سلیقه او اطمینان دارم. البته در خیلی از مواقع با هم خرید میرویم.
احسان :اصلا نمیتوانم ترافیك شهر را تحمل كنم. از شلوغی شهر عصبی میشوم.
احسان :یكی از اتاقهای خانهام را تبدیل به استودیو كردهام.
لیلا: آنقدر زمانهایی كه تنها در خانه میمانم زیاد است كه ترجیح میدهم استودیوی احسان در خانه باقی بماند.
همه بازیكنهای استقلال دوستهای صمیمی من هستند. گاهی فوتبال هم با هم بازی میكنیم. بین موزیسینها هم با زانیار و سیروان خسروی رفاقت داریم. با سام درخشانی هم كه در همسایگی من است رفتوآمد دارم. اما به طور کلی اهل رفتوآمدهای خیلی عجیب و غریب نیستم.
- اولین جملهای كه به ذهنت میرسد را برای هركدام از افرادی كه نام میبرم بگو:
- قلعهنویی: انسان موفق و باهوش
- محسن چاووشی: نمیتوانم دركش كنم
- استقلال: قهرمان
- علی دایی: اسطوره
- احسان علیخانی: مجری توانا
- حامد بهداد: جنجال
- مهران مدیری: نابغه
- فرزاد حسنی: مسلط
- ایرج: پدر
- كیروش: هندوانه دربسته
- مازیار فلاحی: با احساس
- شجریان: استاد
- بنیامین: خلاق
- ایرج قادری: خدا بیامرزدشان