شبکه «من‎وتو» اعلام می‎کند طالبی در قتل بختیار دست داشته است! بعدتر آقای سازگار می‎گوید اصلا طالبی یکی از افرادی است که بختیار را کشته است!

به گزارش مشرق، درباره اکران فیلم سینمایی «قلاده‎‎های طلا» ابوالقاسم طالبی آن‎قدر مصاحبه کرد و در نشست‎‎های مختلف حضور یافت که تصور این‎که هنوز ناگفته‎‎هایی درباره این فیلم سینمایی داشته باشد اندکی دور از ذهن به‎نظر مي‎رسيد. با این همه، زمانی که برای انجام این گفت‎وگو به دفتر فیلم‎سازی‎اش رفتیم با انرژی مقابل ما نشست و تا توانست از ناگفته‎‎ها گفت، ناگفته‎‎هایی که در مواردی ما را مجبور به خاموش کردن دستگاه ضبط صدا کرد! حرف‎‎های ابوالقاسم طالبی غالبا نه به‎دلیل زمان طرح بلكه به‎واسطه کیفیت طرح، رنگ و بویی تازه پیدا می‎کنند؛ در این گفت‎وگو هم از این جنس حرف‎‎‎های تازه کم نیست. متن گفتگو با کارگردان قلاده های طلا را در زیر می خوانید:

در روز‎های منتهی به سی‎امین جشنواره فیلم فجر در تماسی که با شما داشتم صراحتا اعلام کردید پرونده فیلم بسته و توقیف شده است. امروز در حالی با هم صحبت می‎کنیم که فیلم شما بدون کوچک‎ترین اصلاحی و در بهترین زمان اکران یعنی عید نوروز روی پرده سینما‎ها رفته و اتفاقا فروش میلیاردی هم داشته است. در این فاصله تقریبا سه ماهه نه فیلم تغییر کرد، نه باور‎ها و اظهارات شما. در این بین چرا باید شاهد چنین سرانجام دوگانه‎ای برای یک اثر باشیم؟ تحلیل شما از این وضعیت چیست؟

اصلی‎ترین نکته این است که شرایط فرهنگی کشور ما به‎دلیل ولنگاری برخی رسانه‎‎ها به تعبیر حضرت رهبری، خوفی در دل مدیران ما انداخته که تصمیم‎گیری را برایشان سخت کرده است و برای هر تصمیم باید به ده‎‎ها نفر پاسخگو باشند، دائم تکذیب کنند و جواب بدهند…

این ده‎‎ها نفر که الزاما بالاسری‎‎ها نیستند؟ بسیاری از این خوف، از ناحیه رسانه‎هاست.

بله. بعضی از رسانه‎‎ها با خبر‎ها و تحلیل‎‎های دروغ چنین فضایی را دامن می‎زنند. مثلا اخیرا همین آقای نوری‎زاد در یادداشتی با خودش مصاحبه کرد و نوشت، من 10 سال پیش همراه با ابوالقاسم طالبی در جشنواره‎ای در ارومیه داور بودیم و در آن‎جا طالبی قصه‎ای برای من تعریف کرد و گفت: «وزارت اطلاعات از من خواسته این قصه را فیلم کنم اما من قبول نکرده‎ام.» بعد هم با استناد به همین مطلب نوشته حدس می‎زنم طالبی با اطلاعات در ارتباط بوده است. جدای از این‎که اساسا باید ببینیم آیا اصل مسأله صحت داشته است یا خیر، می‎بینیم که شب همان روز بی‎بی‎سی با استناد به همین یادداشت خبر می‎زند که طالبی در زمان قتل بختیار از این قتل اطلاع داشته‎ است.

بعد از آن شبکه «من‎وتو» اعلام می‎کند اصلا او در قتل بختیار دست داشته است! بعدتر آقای سازگار می‎گوید اصلا طالبی یکی از افرادی است که بختیار را کشته است! الان شما کمی لبخند می‎زنید به این‎روند اما مطمئنا دستگاه‎‎های اطلاعاتی غرب با این تحلیل‎‎ها از خنده روده‎بر شده‎اند چراکه تا جزئی‎ترین بخش‎‎های داستان قتل بختیار برای آن‎‎ها روشن است و هیچ ابهامی درباره آن پرونده ندارند. بعد هم می‎بینند رسانه‎‎هایی که اتفاقا از خودشان هم پول می‎گیرند، می‎آیند از یک سینماگر که در زمان کشته شدن بختیار حتی یک سفر خارجي هم نداشته و سن و سالش به این حرف‎‎ها نمی‎خورد، به‎عنوان شریک قتل اسم می‎برند!

این مصداق ولنگاری‎ رسانه‎ای است چراکه حتی آن فلک‎زده بیچاره‎ (نوری‎زاد) که امروز شرایط عادی ندارد هم در یادداشتش نوشته «من حدس می‎زنم»، بعد این حدس را تبدیل به یک جریان خبری می‎کنند. این قبیل ولنگاری‎‎ها باعث شده است آدم‎‎ها نتوانند ثبات تصمیم‎گیری داشته باشند و روی حرف‎شان بایستند. این یکی از عوامل مؤثر در آن فضای مورد اشاره شماست. نکته دوم این است که اساسا سینما و برخورد با مقوله سینما نیاز به سیاست‎گذاری‎‎های از پیش تعیین شده دارد که البته با یک تعادل و بالانس باید صورت بگیرد نه به‎صورت خشک و غیرقابل انعطاف که در مورد فیلم ما این انعطاف و بالانس وجود داشت.

نکته سوم هم این است که ارگان‎‎های خارج از محدوده سینما هر کدام تحلیل‎‎هایی نسبت به آثار سینمایی دارند که بر اساس همین تحلیل‎‎ها اقدام به تصمیم‎گیری می‎کنند. مانند همین فیلم ما که خارج از ارگان اصلی مرتبط یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با مشکلاتی مواجه شد. دو نفر از کارشناسان وزارت اطلاعات در مقطعی احساس کردند که این فیلم مضر است و همین تحلیل را به سطوح بالاتر انتقال دادند. این هم در حالی است که در سطوح مختلف امکان تماشای فیلم وجود نداشت و براساس اعتماد به همین کارشناسان، با پیش فرض با فیلم مواجه شدند. به‎واسطه همین مسأله، در اکران جشنواره شاهد آن حاشیه‎‎ها بودیم. اما بعد‎ها که وزیر و معاونان فیلم را دیدند، متوجه شدند داستان به این غلظتی که این دو کارشناس تعریف کرده‎اند نیست. البته شاید هنوز هم بعضی افراد از فیلم دل‎خور باشند.

نقش وزیر ارشاد در این میان چه بود؟

ایشان واقعا از فیلم حمایت کرد. یعنی از همان ابتدا می‎دانست که طالبی آدمی نیست که بخواهد فیلمی علیه نظام بسازد. یک‎بار هم در حین فیلم‎برداری، پشت صحنه کار حاضر شد و نصیحت کرد که مواظب باش! بعد هم که فیلم آماده شد، در یک استودیوي کوچک همراه با معاون سینمایی، مسعود فراستی، فریدون جیرانی، برخی خبرنگاران، چند منتقد و نمایندگان وزارت اطلاعات نسخه پرده به پرده فیلم را دیدند. همه تقریبا از کار راضی بودند غیر از دو نماینده اطلاعات که یکی از آن‎‎ها پرده آخر را ندید…

شنیده‎ام ایشان به حالت قهر آن اکران خصوصی را ترک کردند؟

بله یکی از نماینده‎‎های وزارت به حالت قهر رفت اما یکی دیگر ماند. بعد از این اتفاقات، فیلم برای وزیر اطلاعات هم به نمایش درآمد که ایشان هم به‎دلیل مشغله کاری نتوانسته بود فیلم را تا پایان ببیند. چون فیلم کامل دیده نشده بود و فضای جاسوسی هم داشت و اگر تا پایان آن را نمی‎دیدی با ابهاماتی مواجه می‎شدی، ایشان هم نسبت به فیلم احساس منفی پیدا کرد. البته ایشان یکی از بهترین برخورد‎ها را با فیلم داشت و فکر می‎کنم اگر کمی احساساتی برخورد می‎کرد شاید بنده امروز از پشت پنجره میله‎ای با شما مصاحبه می‎کردم! (می‎خندد)

این تحولات، تا پیش از صدور مجوز اکران بود ؟

صدور مجوز اکران که در اختیار وزارت ارشاد است و وزیر ارشاد هم در همان اکران خصوصی اعلام کرد به‎نظر من فیلم هیچ مشکلی برای اکران ندارد. از طرف دیگر ایشان در هیأت دولت روابط حسنه‎ای با جناب مصلحی دارد و در نتيجه آقاي مصلحي هم به وزیر ارشاد اعتماد کرد و فیلم اکران شد.

از منظر رسانه‎ای در بازه ساخت «قلاده‎‎های طلا» انتظار می‎رفت حاشیه‎‎هایی که در بازه اکران فیلم شکل خواهد گرفت، متفاوت از حاشیه‎‎هایی باشد که در عالم واقع مشاهده كرديم. شما هم با چنین تناقضی در بازه ساخت و اکران مواجه بودید؟

بنده از ابتدا انتظار داشتم آدم‎‎های بدخیم در برابر این فیلم مقاومت نشان دهند. اتفاقی که واقعا رخ داد؛ مثلا عده‎ای می‎گفتند چرا بسیج را در یک ساختمان حبس کردی تا نیروی انتظامی نجاتش بدهد! ؟ در مقابل عده‎ای دیگر از نیروی انتظامی می‎گفتند این چه تصویری بود از ما ارائه کردی؛ همه فیلم فقط سوار موتور بودیم و آخر هم که جاسوس از آب درآمدیم! برخی اطلاعاتی‎‎ها هم که گفتند چرا ما را جاسوس نشان دادی! ؟ همین دوگانگی در سبز‎‎ها هم بود. عده‎ای از آن‎‎ها که خوش‎خیم بودند، برخودي منطقی با فیلم داشتند. شما دقت داشته باشید که اکثر قريب به اتفاق این بچه‎‎های سبز واقعا برانداز نبوده و نیستند؛ غالب آن‎‎ها این‎گونه بودند. چراکه می‎دانند جایگزین کردن يك حكومت به‎ جاي حکومت فعلی نه به این راحتی‎ است و نه به‎نفع آنان است. عده‎ای از این گروه صرفا می‎گویند ما با شیوه اداره دولت و شاید سیستم قضا مشکل داریم؛ بحث این‎‎ها از بحث براندازها جداست.

ما وقتی راهپیمایی 25 خرداد را در فیلم نشان دادیم و دیالوگی گذاشتیم مبنی‎بر این‎که این‎‎ها کسانی بودند که نسبت به کشورشان غیرت داشتند ، این باج دادن نبود؛ بلكه واقعا عقیده‎ام همين است. کسی که برای کشورش به خیابان می‎آید با کسی که در خانه می‎نشیند متفاوت است. در جریان 25 خرداد هم شاید تعدادی آدم به خیابان آمدند اما جریان غالب به دنبال براندازی نبود، برای همین نه شعاری دادند و نه سنگی به‎سمت کسی پرتاب کردند. حرف‎شان این بود که ما فکر می‎کنیم تقلب شده و نظام باید ما را به این اطمینان برساند که این‎گونه نبوده است. به همین دلیل هم بعد از صحبت‎‎های حضرت رهبری در روز 29 خرداد ریزش شدیدی داشتند. این بخش از جریان سبز برخوردی منطقی با فیلم داشتند و همین‎طور که گفتم از هر دو سو خوش‎خیم‎‎ها یا به‎عبارت بهتر افراد دارای سعه صدر و منطقی مشکلی با فیلم نداشتند.

خیلی صریح می‎خواهم بدانم مواجهه بدنه سینما با فیلم «قلاده‎‎های طلا» چه در مرحله ساخت و چه در مرحله اکران چگونه بود؟

ببینید بخشی از افراد فعال در سینمای ایران دیدگاه‎‎های فاشیستی دارند. به این معنا که می‎گویند غیر از ما و اندیشه ما نه کسی حق اظهارنظر دارد و نه کسی حق دارد چنین نظری داشته باشد! این گروه می‎توانستند گارد‎های آهنين‎شان را تحریک کنند تا به شکل منسجم اما متفاوت عمل ‎کنند؛ عده‎ای از آن‎‎ها ترجیح دادند راه بیافتند و جایی را به آتش بکشند، عده‎ای دیگر کتک می‎زنند، برخی دیگر رنگ روی ماشین‎‎ها می‎پاشند، عده‎ای پوستر پاره می‎کنند، در مرحله‎ای با تلفن و ایمیل تهدید می‎کنند، در فیس‎بوک جریان تهدید و تحریم به راه می‎اندازند و جریان رسانه‎ای که اطاق جنگ آن‎هاست در بی‎بی‎سی، من‎وتو و VOA به توجیه و تشجیع آن‎ها می‎پردازند و کار آن‎‎ها را نوعی مبارزه فرهنگی آزادی‎خواهانه عليه ‎حکومت در سینمای ایران می‎نامند.

در مورد فیلم ما هم اتفاقاتی از این دست رخ داد. بازیگر فیلم را تهدید و با موتور ماشینش را تعقیب کردند و شیشه‎‎های آن را شکستند، روی ماشینش اسپری رنگ پاشیدند، برای مادر یکی از بازیگران وقتی برای خرید به میدان تره‎بار رفته بود ایجاد مزاحمت کردند و… طبیعتا این‎‎ها فاشیست هستند و عمده پایگاه‎شان هم تا پیش از این در خانه سینما بود. منظورم از خانه سینما هم لزوما مدیرعامل و هیأت مدیره نیست. اما در همان تشکیلات کانون‎‎هایی وجود داشتند که از آدم‎‎های شرور برای هدایت این قبیل برنامه‎‎ها حمایت می‎کردند. نمی‎خواهم با این حرف‎‎ها شر مجدد علیه خانه سینما به پا کنم اما اگر روزی لازم شد پای کار بیاییم فقط کافیست از طریق اداره مخابرات خط تلفن آن‎جا بررسی شود تا ببینیم با چه کسانی تماس می‎گرفتند و چه افرادی را تهدید ‎مي‎کردند. این‎‎ها همه قابل اثبات است.

از همین کانون، حملات علیه «قلاده‎‎های طلا» آغاز شد. اول گفتند فیلم درباره ندا آقاسلطان است، بعد گفتند هجو میرحسین موسوی است، بعد گفتند یک کمدی درباره آقای کروبی است و… هر حدسی هم که زدند غلط از آب درآمد. تا رسید به اکران فیلم در جشنواره که بخشی از عقلای این طیف به تماشای فیلم نشستند. البته باز هم شیطنت‎‎هایی در همان اکران وجود داشت اما تبدیل به جریان نشد و در نهایت با دست زدن برای عوامل در انتهاي فیلم ابراز رضایت کردند.

منظورتان اکران فیلم در برج میلاد است که با چراغ روشن صورت گرفت؟

بله اتفاقا به درخواست خودم هم چراغ‎‎ها را نیمه روشن گذاشتند. می‎خواستم بدانم چه‎کسی می‎خواهد شلوغ کند. شنیده بودم از سینما‎یی‎‎ها هستند اما نزدیک 25 سال است با منتقدان سینما رفیق و همکار هستم. بزرگان‎شان را می‎شناسم و کوچک‎ترهای‎شان هم مرا می‎شناسند. پس نمی‎شد گفت سینمایی‎‎ها فیلم را هو می‎کنند. آن‎‎ها اهل نقد هستند. هو کردن مال چاله میدان است نه کاخ جشنواره، آن هم سالن فرهیختگان فرهنگ و هنر و سینمای ایران.

البته اساسا سینمایی‎‎ها آن شب از سالن اصلی میلاد سهم چندانی نداشتند!

واقعا هم همین‎طور بود. صادقانه بگویم ما هم دوستان‎مان را خبر کرده بودیم!

یعنی لشگرکشی کرده بودید! ؟

بالأخره گفتیم اگر قرار است درگیری شود که ما نباید فقط کتک بخوریم! البته بیشتر افرادی که آورده بودیم از اصحاب قلم و مطبوعات بودند که کارت نداشتند و یا سینمایی‎نویس نبودند. مثلا سیاسی یا مقاله‎نویس بودند…

پس برای جدال قلمی آمده بودید!

(می‎خندد) هم قلمی، هم هر طور دیگری که فاشیست‎‎ها پیش می‎آوردند! اما جالب این‎که وقتی آن‎‎ها رسیدند جمعیت درون سالن که از سانس قبل نشسته بودند اصلا بیرون نیامدند که ما این دوستان را وارد سالن کنیم! برخی از این‎‎ها با زن و بچه هم آمده بودند. بنابراین تصمیم گرفتیم آن‎‎ها را در یکی از سالن‎‎های کوچک طبقات پایین مستقر کنیم؛ یعنی طرف‎داران آقای خزاعی موقع اکران اصلا در سالن اصلی نبودند و ارتباط‎شان با سالن اصلی جشنواره قطع بود! (می‎خندد)

یعنی فیلم هم‎زمان در دو سالن اکران شد؟

در سه سالن؛ ما سه کپی بیشتر نداشتیم و آن شب بین 3 تا 4 هزار نفر هم‎ز‎مان فیلم را در سه سالن برج میلاد دیدند که در تاریخ سی ساله جشنواره فجر چنین اکرانی با این حجم از مخاطب سراغ ندارم.

درباره جریان فاشیستی در سینما می‎گفتید؟

بله، این جریان هر از گاهی تحرکاتی دارد و متأسفانه برخی از سینماگران به این جریان باج می‎دهند. یعنی هرچند عضو آن نیستند اما به محض این‎که این جریان اعلام می‎کند می‎خواهیم فلان بازیگر را تحریم کنیم در حرف‎‎ها و اظهارات‎شان از این جریان تابعیت کورکورانه می‎کنند. البته این جریان فاشیستی امروز بسیار ضعیف و ضربه‎پذیر شده است و اگر دست برندارند مطمئن باشند روزگاری چون روزگار فاشیست‎‎های موسیلینی در انتظار آن‎هاست.

اگر سرسلسله و اعضاي اصلی این جریان، افرادی شناسنامه‎دار و مشخص هستند چرا با ذكر نام، از آن‎‎ها  انتقاد  نمی‎کنید؟

نمی‎خواهم دعوا راه بیاندازم. اگر بخواهم به‎طور خلاصه از شناسنامه و عقبه این جریان بگویم، این افراد حدودا 10 نفر بودند که در مقطعی شیفته آقای خاتمی بودند. 4-5 نفر آن‎ها فرهنگی بودند و پس از مدتی مسیر کاری خودشان را ادامه دادند اما تعدادی از ‎آن‎‎ها که پول خوبی هم گیر آورده بودند سیاست را ر‎ها نکردند و خود را متصل کردند به ستاد آقای موسوی. خانه سینما را هم تبدیل کردند به مرکز فعالیت‎‎های خود. در همایش‎‎های انتخاباتی آقای موسوی هم حرف‎‎های نامربوطی زدند. این‎ها امروز 10 نفر هم نيستند اما فکر می‎کنند نور چشم همه هستند. خلاصه کلامم این‎که افراط همیشه تفریط را به‎دنبال دارد. تلفن زدن و تهدید کردن افراد بعد‎ها برای خودشان بازخورد خواهد داشت. بالأخره به پدر هر کسی گل بگی گل می‎شنوی، جل بگی جل می‎شنوی!

اما حرف من این است که چرا شما و هم‎فکران‎تان از قدرت و جایگاه خود در سینما برای برخورد با این جریان استفاده نمی‎کنید و مدام از یک کلیت نامعین انتقاد می‎کنید. همان رفتاری که شکل تندتر آن را در مقاطعی در اظهارات امثال فرج‎الله سلحشور هم ديديم. اگر واقعا شرایط این‎قدر بغرنج و وحشتناک است، چرا این انتقاد‎های گاه‎به‎گاه تبدیل به جریان سالم‎سازی نمی‎شود؟

این‎جا یک خلط مبحث به‎وجود آمد؛ قصه بیانات آقای سلحشور یک چیز است، قصه «قلاده‎‎های طلا» و طالبی یک مطلب دیگر است. این دو با هم متفاوت هستند. من به برخورد‎های فاشیستی در قالب طرف‎داری از آزادی نقد دارم اما نمی‎گویم چه‎کسی در سینما فاسد است و چه‎کسی فاسد نیست. یک فرد عادی مذهبی و طرف‎دار انقلاب اسلامی هستم که از 20 سال برخورد فاشیستی زخم خورده‎ام و البته زخم هم زده‎ام! سیاست را هم می‎شناسم و می‎توانستم خیلی راحت موج‎سواری کنم اما موج‎سوار هم نیستم. امروز هم به موضع انتقادی‎ام نسبت به افراط این چند نفر فاشیست که يك دو کارگردان نیمه جوان و پیر و نویسنده و دستیار عقده‎ای هم در بین آن‎ها هست، مؤمن هستم و مطمئنم چه از سر اشتباه رفتار می‎کنند و چه از سر مأموریت و باهدف قبلی، افراط‎شان، تفریط را به‎دنبال خواهد داشت. حرف‎‎های آقای سلحشور هم از سر دل‎سوزی است و این‎که نوع بیان ايشان را قبول دارم یا نه، قابل بحث است.

می‎توان گفت به این دلیل صراحتا از این افراد به قول خودتان فاشیست نام نمی‎برید که مطمئن نیستید از سر قصد و غرض این‎گونه عمل می‎کنند؟

تحقیقا نه، تقریبا! ببینید بنده تنها کارگردان این کشور هستم که تعدادی فیلم سینمایی تقریبا مطرح ساخته‎ام اما عضو خانه سینما نیستم و تا به امروز هم وارد هیچ جدال صنفی نشده‎ام. پس به‎عنوان یک حرفه‎ای در سینما دوست دارم حرفه و صنفم رونق و تأثیر داشته باشد. دوست دارم اهالی صنفم در جامعه احترام داشته باشند. نمی‎خواهم ‎آن‎‎ها را به‎عنوان برانداز، ضدانقلاب و فاسد معرفی کنند. این حرف‎‎ها را هم به‎عنوان نصحیت خطاب به ته مانده‎‎های این جریان فاشیستی می‎گویم که بدانند با موجی بسیار کمتر از آن‎چه احساس می‎کنند و خود به راه انداخته‎اند، در سینما محو می‎شوند.

مثلا یک فردی که تقریبا دائم‎الخمر است و غیر از دستیاری هم کاری در سینما بلد نیست، در جریان ساخت همین فیلم ما، هر کدام از همکاران ما را دید حرف نا به‎جا زد و توهین کرد و بعد‎ها خیلی علیه فیلم جوسازی کرد. مرتب هم این‎‎ها به گوش من می‎رسید. با این‎که یکی از کوچک‎ترین فعالان سینما هستم، می‎توانستم کاری کنم که از جریان اصلی سینما حذف شود، اما تا همین امروز که این‎جا نشسته‎ام حتی یک تماس هم با او نداشته‎ام چون معتقدم این آدم نمی‎فهمد. فقط باید از خدا بخواهم کمکش کند تا بفهمد. از چنین آدم‎‎هایی انتظاری ندارم اما تعجبم از کسانی است که می‎فهمند اما فضا و شرایط را به‎سمتی می‎برند که این کوتوله‎‎ها فرصت جولان پیدا مي‎کنند.

خارج از دایره سینما خاطرم هست در زمان ساخت «قلاده‎‎های طلا» وقتی برای تهیه گزارش پشت صحنه و مصاحبه تماس گرفتم گفتید اگر الان بخواهم مصاحبه کنم احتمال دارد حرف‎‎هایی بزنم و در نتيجه برخی جریان‎‎های سیاسی برای فیلم ایجاد مشکل کنند. نسبت فیلم «قلاده‎‎های طلا» با جریان‎‎های سیاسی چگونه قابل تعریف است؟

مشکل ما این بود که از همان ابتدا خیلی شفاف درباره فیلم با افراد وارد مذاکره شدیم. مثلا در همان آغاز راه، سراغ آقای مشایی به‎عنوان مسئول کمیسیون فرهنگی دولت رفتم و گفتم: می‎خواهيم فیلمی درباره جریانات بعد از انتخابات بسازیم، به ما پول می‎دهید؟ گفت: بله، چقدر لازم دارید؟ گفتم: من این جزئیات را نمی‎دانم. دست محمد خزاعی را گرفتم و در دست مشایی گذاشتم…

واقعا شما دست خزاعی را در دست مشائی گذاشتید! ؟

یکدیگر را که می‎شناختند اما آن‎جا معرفی کردم که ایشان تهیه‎کننده فیلم است و مسائل مالی به ایشان مربوط است. آقای مشایی آن‎جا به ظاهر حمایت را قبول کرد اما بعد به خزاعی گفته بود: طالبی که مشخص است چه می‎سازد، ما کمک نمی‎کنیم!

یعنی مشایی هیچ کمکی به فیلم نکرد؟

خیر، هرچند خیلی جا‎ها نوشتند و حتی اخیرا یکی از سایت‎‎ها خبر داده که من هفته‎ای یک‎بار با آقای مشایی دیدار دارم! از نظر اين سايت، یعنی من این‎قدر بدبخت شده‎ام! ؟ خودشان مدام دنبال یک شخص سیاسی می‎دوند تا مهم شوند، در مورد دیگران هم این‎طور می‎نویسند.

چرا هیچ‎وقت تکذیب نکردید؟ شايد یکی از دلایل بروز این تحلیل‎‎ها خط اصلی فیلم باشد که به‎شدت یادآور تحلیل احمدی‎نژاد درباره عملکرد وزارت اطلاعات در حوادث پس از انتخابات است.

ببینید قصه این است که یک نفر ادعایی می‎کند بی‎استناد به سندی. مثلا می‎گوید شنیده شده كه رسانه شما از فلانجا پول می‎گیرد. شما تماس می‎گیرید که فلانی تو که این ادعا را می‎کنی، چه سندی داری؟ اگر در جواب بگوید حدس زدم، می‎گویید بی‎خود حدس زدی! اگر 100 نفر كه نمی‎توانند با شما به‎طور اصولی مخالفت کنند، دائم انگ نامربوط بزنند شما که نمی‎توانید دائم زنگ بزنید و دعوا کنید! پس من هم نباید مدام راه بیافتم دنبال تکذیب دروغ‎‎هایی که از اساس هدف‎شان سرگرم کردن من به حاشیه‎‎ها و غفلتم از کار‎های اصلی فیلم‎سازی است. در همین مدت، هزاران اتهام به من زده‎اند.

این همان ولنگاری رسانه‎ای است که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم. در چنین شرایطی، آدم‎‎ها باید مدام برای حفظ آبروی‎شان تکذیب کنند. حکایت همان دخالت من در ترور بختیار است که هرچند می‎گویم چنین توفیقی نداشته‎ام اما از اساس كذب است. این توفیق است که کسی را بكشي که در انقلاب اسلامی سال 57 صد‎ها نفر از مردم و فرزندان ملت به دستور او در خیابان‎‎ها کشته شدند. شما تصور کنید كه من بخواهم تمام این اخبار را تکذیب کنم، در اين صورت دیگر نمی‎توانم زندگي بکنم! معتقدم وجدان تاریخی آدم‎‎ها در بلندمدت فریب این فضا‎ها را نمی‎خورد و آفتاب برای همیشه پشت ابر نمی‎ماند.

در مورد ارتباط فیلم ما با آقای مشایی هم همین جنس تحلیل‎‎ها مطرح است. یکی از استنادات همان نکته‎ای است که شما اشاره کردید و یکی دیگر از دلایل مدعیان این بحث‎ها هم برگزاری جشنواره کیش با دبیری آقای خزاعی و سخنرانی آقای مشایی است. با یک صغرا و کبرا به این نتیجه می‎رسند که خزاعی انحرافی است در حالی‎که این صغرا و کبرا از اساس غلط است. برای طرح ادعای ارتباط «قلاده‎‎های طلا» با جریان انحرافی باید با سند صحبت کرد نه از روی حدس و گمان. اصلا براي اولين بار نکته‎ای را این‎جا مطرح می‎کنم و آن این‎که بنده در 4 سال ابتدایی دولت آقای احمدی‎نژاد به‎صورت مرتب با ایشان درباره مسائل سینما دیدار داشتم اما بعد‎ها در مقطعی که آقای مشایی مسئول دفتر ریاست‎جمهوری بودند به‎واسطه برخی انتقادات کارت ورود به ساختمان را تحویل دادم به خود آقای مشایی و دیگر هم تحویل نگرفتم. از آن روز تا به امروز هم ارتباط من با ریاست‎جمهوری به‎طور کامل قطع شده است. حتی امسال در مراسم افطاری سینماگران با رییس‎جمهوری حضور نداشتم.

دعوت نشدید یا خودتان نرفتید؟

اصلا دغدغه نداشتم که بروم. آخرین باری هم که رییس‎جمهوری را دیدم، همان مراسم تقدیر در حضور خانواده شهیدان هسته‎ای بود. مراسمی که اتفاقا در برخی از این سایت‎‎ها به آن استناد شد و گفتند این مراسم را آقای مشایی برای من به راه انداخته، در حالی‎که اصلا این‎گونه نبود. چرا این‎قدر بی‎تقوایی می‎کنند؟ راستش را بخواهید پس از این‎رویداد‎ها با خودم ‎گفتم نکند خیلی از این تحلیل‎‎هایی که رسانه‎‎ها درباره مشایی می‎نویسند، از همین جنس باشد! ؟ مگر می‎شود این‎قدر بی‎تقوایی؟ اگر این‎گونه باشد پس احتمالا این بنده خدا آن‎قدر‎ها هم که می‎گویند بد نیست!

فارغ از تحلیل رسانه‎‎ها، در همان تماسی که در حین ساخت فیلم با شما داشتم از مشایی به‎عنوان یکی از موانع پیش روی خود نام بردید. آن سوی داستان یعنی مخالفت مشایی با فیلم «قلاده‎‎های طلا» که در برخی خبرگزاری‎‎ها هم بازتاب داشت، چقدر قرین صحت بود…

آن روز‎ها مد بود هر اتفاقی را به جریانی انحرافی و شخص آقای مشایی ربط می‎دادند و من هم به مزاح آن مطلب را گفتم… (می‎خندد)

یعنی جبهه‎گیری ایشان در برابر فیلم را رد می‎کنید؟
(چند لحظه تأمل می‎کند)

انگار حرف‎تان خیلی هم مزاح نبوده! ؟

راستش را بخوهید من سند و پالس مشخصی بابت این داستان ندارم اما در همان ایام ادعا‎هایی طرح می‎شد که اگر بخواهم به مطالب رسانه‎ای مستند کنم می‎گویم بله قابل طرح است، اما واقع امر این است که هیچ سندی در این‎باره ندارم. مطالب پراکنده‎ای هم که منتشر می‎شد بیشتر تحلیل بود تا خبر و مي‎توان به‎عنوان ولنگاری‎‎های مطبوعات از آن‎ها نام برد.

اگر موافقید به چند نکته درباره محتوای فیلم که کمتر به آن پرداخته شد بپردازیم؛ در فیلم شما که بار‎ها بر مستند بودن آن تأکید کرده‎اید یکی از مسئولان رده بالای وزارت اطلاعات به‎عنوان جاسوس معرفی و دستگیر می‎شود. براساس پیگیری‎‎های ما، چنین متهمی در هیچ یک از رده‎‎های وزارت در حین حوادث پس از انتخابات وجود نداشته است. آیا برای این خیانت سندی داشتید؟

فقط همین مورد در فیلم «قلاده‎‎های طلا» قصه بود. باید برای نشان دادن هزاران خوب، یک بد نشان داد تا معلوم شود آن هزاران نفر نسبت به چه‎کسی خوب هستند.

احساس نکردید ورود این قصه به فیلم‎نامه یک ریسک است؛ چراکه اگر مخاطب بداند این قصه است نسبت به سایر استنادات فیلم هم مشکوک می‎شود و اگر نداند، وزارت اطلاعات به‎عنوان بازوی امنیتی نظام در معرض یک اتهام جدی قرار می‎گیرد.

ببینید ما فیلم سینمایی ساخته‎ایم، پرونده دادگاه که تشکیل نداده‎ایم. فیلم سینمایی هم نیاز به درام دارد. مهم، نتیجه آخر است. نتیجه فیلم «قلاده‎‎های طلا» این نیست که ما در اطلاعات جاسوس ام‎آی‎سیکس داریم، بلکه حرفش این است که ما در تمام این سال‎‎ها از نفوذی‎‎ها لطمه‎‎های جدی خورده‎ایم. ما رییس‎جمهورمان شهید رجایی را بابت یک نفوذ از دست دادیم. رییس دیوان عالی کشور، شهید بهشتی را به‎خاطر يك نفوذ از دست دادیم. 72 تن را از دست دادیم. خب باید نسبت به نفوذ هشدار می‎دادیم. ضمن این‎که وزارت در شروع فتنه تعلل داشت، چرا؟ نمی‎دانم شاید در رده‎‎های پایین ارتباطاتی بوده. بالأخره نزدیک بود به‎واسطه این تعلل، کشور سقوط کند.

با این همه مصداق و سند درباره نفوذی‎‎ها چرا برای هشدار دست به دامان قصه شدید؟

در این زمینه ریسک کردم. ضمن این‎که وزارت همکاری نکرد و مصداق روشنی به من نداد. گویی معاونت حفاظت وزارت تا‎کنون هیچ مورد ارتباطی با بیگانه کشف نکرده است!

اما شما در فیلم به خصوص در جمع‎بندی که اعلام می‎کنید فلانی در تاریخ فلان دستگیر و اعدام شد، از نظر ساختار سینمایی به این «قصه» وجهه مستند داده‎اید و این در ذهن مخاطب عام سینما به‎شدت تأثیرگذار است.

یک فرد عام ممکن است هزار و یک برداشت از یک فیلم داشته باشد. خاطرم هست وقتی فیلم «مسافران» بهرام بیضایی پخش می‎شد از سالن سینما که بیرون می‎آمدم یکی از آدم‎‎هایی که سالن را ترک می‎کرد گفت «خوب زد…» گفتم «چی رو زد؟ » گفت: «دین رو…» تعجب کردم، پرسیدم کجا؟ گفت: «همان جا که در مجلس ختم، قرآن نگذاشته بود. .» این تحلیل عوام است. اگر بخواهيم به اين تحلیل‎‎ها توجه كنيم خیلی‎‎ها به خاطر همین فیلم به من گفتند مزدور اطلاعات! من در این فیلم تصویری کاملا مدرن از وزارت اطلاعات نشان داده‎ام. حتی یکی از کارمندان وزارت به من می‎گفت بعد از این همه سال برای اولین‎بار بچه‎ام گفت: «بابا می‎تونی یه کاری کنی من هم وارد اطلاعات بشم».

چرا کسی این جنبه‎‎های مثبت را نمی‎بیند؟ نزدیک 60 نفر اطلاعاتی در فیلم داریم آن هم در همه سطوح که تنها یک نفرشان جاسوس است. آن 60 نفر هم این یک نفر را حذف می‎کنند. این بد است که سازمانی این‎قدرت را دارد که خود را مراقبت کند. تازه من تنها یک فیلم ساخته‎ام و ممکن است هر کس از ظن خود یار آن شده باشد.

جدای از این نکته، چرا در فیلم شما فرد خائن از نسل قدیمی‎تر اطلاعات است و اصلاح‎کننده از نسل جدید؟

از این منظر تقسیم‎بندی خاصی در ذهنم نداشتم فقط این نکته در ذهنم بود که مدام نگوییم هر کس پیش‎کسوت است خطا نمی‎کند؛ حرف اصلی این است که سابقه الزاما ملاک درست عمل کردن نیست. هی نگویید فلانی انقلابی بوده، پیشکسوت زندان شاه بوده، جنگ رفته و… به فرموده امام (رحمت‎الله‎علیه) «میزان، حال فعلی افراد است.»

جالب این‎که اتفاقا بیشتر منتقدان فیلم شما در وزارت اطلاعات از نسل جدیدی‎‎ها هستند!

یعنی شما این همه ارتباط دارید که این‎‎ها را می‎دانید؟(می‎خندد) تأکید اصلی فیلم بر این است که سابقه، فرد را مصون از خطا نمی‎کند. مثلا می‎گویند هاشم آقاجری پایش را در جنگ داده است. آیا این دلیل بر عملکرد صحیح اوست؟ یا مثلا نوری‎زاد می‎گوید چون من سال‎‎ها برای نظام سر و دست شکسته‎ام اگر پسر من در اغتشاشات باتوم خورد (که نمی‎دانم به حق بوده یا خیر) باید نظام از من دل‎جویی کند وگرنه همه چیز را به هم می‎ریزم! بنده معتقدم سابقه یک فرد در مجاهدت بیشتر دست او را خالی می‎کند تا این‎که بهانه‎ای برای سهم‎خواهی و ادعا به دست او بدهد. اگر سعید حجاریان روزی در وزارت اطلاعات بوده، این سبب نمی‎شود که ایستادن او در برابر نظام را نادیده بگیریم. باید به این جمله کلیدی حضرت امام (رحمت‎الله‎علیه) که «میزان حال فعلی افراد است» تأسی کنیم.

شما اخیرا در گفت‎وگو با یکی از نشریات سینمایی مواضع متفاوتی درباره سینمای ایران و به‎طور خاص فیلم «جدایی نادر از سیمین» داشته‎ايد. برخی با پیش‎فرض‎‎های سیاسی درباره این اظهارات شما قضاوت کردند و حتی گفتند طالبی هم از اهالي فتنه شد! چرا این‎قدر سریع موضع آدم‎‎ها نسبت به یک فرد که با ساخت «قلاده‎‎های طلا» نسبت خودش را با نظام ثابت کرده تغییر مي‎کند؟

درست کردن شخصیت کاذب از یک نفر قطعا تا جایی جواب می‎دهد و این شخصیت از جایی به بعد در هم می‎ریزد. بنده هم نیازی به شخصیت کاذب و قیافه گرفتن با آن ندارم و همانی هستم که بودم. از فیلم آقای فرهادی هم که به‎عنوان داور جشنواره فجر به آن جایزه داده‎ بودم، اگر دفاع نمی‎کردم ظلم بود و ما اهل ظلم نیستیم.

اگر بگویند چرا تا قبل از آن مصاحبه، درباره فیلم حرف نزده بودی؟ می‎گویم نمی‎خواستم در میدان دیگران بازی کنم. زمانی که همه گردوغبار‎ها خوابید و فضا دیگر به‎گونه‎ای‎ نبود که بگویند «فلانی هم آمده بگوید من و اصغر با هم اسکار گرفتیم» آمدم و نظر دادم. این فیلم هم مثل خیلی فیلم‎‎های دیگر سینمای ایران، سیاه‎نمایی دارد اما فیلم ضدنظام نیست. شاید کسی که من و فیلمم را دوست دارد از این اظهارنظر ناراحت بشود اما حق ندارد همه چیزم را زیر سؤال ببرد؛ کافر که نشده‎ام! لااقل به من حق بدهند بگویم بعد از 30 سال کار در این سینما، مي‎توانم ضدیت یک فیلم با نظام را بفهمم، در عین‎حال هم کسی نیستم که به فیلم ضدانقلابی جایزه بدهم. نهایتا هم آن‎‎ها باید کارشناسی مرا قبول کنند، نه من حرف غیرکارشناسی آن‎‎ها را. اگر به اعتراف است باید به آن‎‎ها بگویم لطفا قبل از افتادن در دام قرمز و آبی فیلم‎‎ها برای فروش، لطفا با بنده مشورت بفرمائید. هی صغرا کبرا نکنید تا حرف‎تان به کرسی بنشیند. فوقش ما دو سلیقه راجع به یک فیلم داریم. با شما که دست به یقه نمی‎شوم.

چرا با وجود این‎که این تحلیل شما در بسیاری از رسانه‎‎های ارزشی هم وجود داشت، زمانی که هجمه به فیلم فرهادی آغاز شد هیچ‎کدام وارد میدان نشدند تا بگویند این فیلم ضدنظام نیست. حتی خود شما هم می‎گویید صبر کردم تا گردوغبار‎ها بخوابد. به خود ما می‎گفتند آیا شما این فیلم را ضدنظام می‎دانید؛ می‎گفتیم نه، اما وقتی می‎پرسیدند چرا از آن دفاع نمی‎کنید، پاسخی نداشتیم. تا کی رسانه‎‎ها و چهره‎‎های ارزشی باید از پیش‎داوری‎‎های احتمالی برخی هم‎فکران خود هراس داشته باشند؟

ببینید من تا جایی که احساس کردم پای مصلحت کشور و نظام در میان است سکوت کردم، اما از آن جایی که دیدم بحث تنزه‎طلبی شخص خودم در میان است دیگر سکوت را جایز ندیدم. اصلا نکته‎ای که بار‎ها به خودم متذکر شده‎ام این است که اگر چه امروز تا حدودی مورد اقبال هستم اما بازهم همان طالبی هستم که روزگاری هیچ‎کس به‎سمتش گرایش نداشت. نه آن بی‎اقبالی باید موجب لغزش شود و نه این اقبال زیاد. این‎‎ها اصلا کارساز نیست. اگر ما برای خدا حرف بزنیم، برای خدا سکوت کنیم، برای خدا فیلم بسازیم و در یک کلام نیت‎مان را خالص کنیم، موفق خواهیم بود. زمانی که در جشنواره فیلم فجر به اصغر فرهادی جایزه می‎دادیم، هیچ‎کدام از داوران که متعهد هم هستند فیلمش را ضدنظام نمی‎دانست.

اما این‎که چرا بعد‎ها درباره آن چیزی نگفتم و حتی به‎رغم این‎که با اصغر آشنایی قبلی داشتم و هر دو بچه اصفهان هستیم، در فرودگاه به استقبالش نرفتم، به اين دليل که نگویند تا موفقیت کسب کرد، این هم به‎دنبال گرفتن عکس یادگاری است. تفکرات اجتماعی و سیاسی بنده خیلی با فرهادی متفاوت است اما اصغر فرهادی را تا همین فیلم آخرش (چون از این به بعدش را نمی‎دانم) فردی ضدانقلاب ندیده‎ام. عده‎ای اصرار دارند او را ضدانقلاب نشان بدهند، خب بگذارید كارشان را بکنند…

به نظرم راه حل این‎که بی‎خود اسلام و کفر نکنیم. نگوییم همه اسلام یک طرف است و همه کفر یک طرف؛ مگر این‎که واقعا باشد. اگر پیامبر اکرم (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) فرمودند ضربت علی (علیه‎السلام) در روز خندق افضل از عبادت ثقلین است، این واقعا بود. اغراقی در کار نبود. مضاف بر این‎که آن حرف پیامبر (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) بود نه سخن یک فرد عادی. امروز هم اگر حضرت رهبری که ایشان را نایب و سپه‎سالار امام عصر (عجل‎الله‎تعالی‎فرجه‎الشریف) می‎دانیم، امری داشتند و فرمانی دادند از آن اطاعت می‎کنیم در غیر این صورت نبايد حرف دیگران را ملاک چنین تقسیم‎بندی‎‎هایی قرار دهیم. سینما محل چالش افکار و سلیقه‎هاست؛ تا جایی که تعرض به اصول نظام، فرهنگ مذهبی و ملی در جغرافیای تفکرات حضرت امام (رحمت‎الله‎علیه) و حضرت رهبری ضروت نگرفته باشد.

برخورد حذفی جواب نمی‎دهد. همان‎طور که اگر کسی تعرضی به این اصول کرد و کارشناسان بدون حب و بغض اين تعرض را تأييد كردند، باید با او برخورد کرد و نباید کوتاه آمد و ادای روشن‎فکری درآورد تا رسانه‎‎های دگراندیش از ما بت بسازند، باید برای شکستن بت‎‎ها قدم برداشت. امروز بت بزرگ، فرهنگ آمریکاست و اسلام آمریکایی و زندگی آمریکایی. این‎‎ها بت‎‎های کوچکی هستند که باید خدا توفیق بدهد با شکستن بت نفس خودمان به تخریب آن بت‎‎ها بپردازیم.

منبع: پنجره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *