تشکر کرد و رفت که خبرش را تنظيم کند. وقتي رفت تعجب کرده بودم. يعني واقعا نمي دانست که “تمبر”چي هست و چطوري نوشته مي شود؟

مشرق- با نزدیک شدن نمایشگاه کتاب تهران به روز پایانی خود کم کمک، حرف و حدیث ها در باره کتاب و نمایشگاه فروکش می‌کند اما در نمایشگاه کتاب امسال اتفاقاتی رخ داده است که شاید در نگاه اول آنچنان به چشم نیاید، اتفاقاتی زیرپوستی که مرور آن برای علاقمندان به فرهنگ و البته مدیران فرهنگی و همچنین عموم مردم جالب و سازنده است.
زیر پوست نمایشگاه کتاب امسال تهران چه گذشت؟ عنوان کلی سلسله گزارش هایی است که به اتفاقات کمتر دیده شده نمایشگاه کتاب خواهد پرداخت و از روز اول لطایف این نمایشگاه را مرور خواهد کرد. قسمت اول آن را امروز بخوانید.

* خالي ترين غرفه ها

ساعت 12 نخستين روز نمايشگاه کتاب است، چرخي در بخش ناشران عمومي در محل  شبستان اصلي مصلا زدم. غرفه”موسسه بسيج مستضعفين” و ” موسسه بسيج اساتيد” خالي ترين غرفه هايي بود که ديدم. اين دو غرفه که کنار هم بودند غير از همين برچسب بالاي غرفه هيچي نداشتند، کتاب که جاي خود داشت از ميز و صندلي و قفسه هم در غرفه خبري نبود اصلا کسي نبود. غرفه خالي و بي صاحب افتاده بود. موسسه بسيج مستضعفين و  موسسه بسيج اساتيد اگر کتابي ندارند يا کسي ندارند که غرفه را راه بيندازد چرا غرفه مي گيرند؟

جالب اينکه بعد از ظهر همين روز سردار نقدي به نمايشگاه آمده بود تا همراه آقاي حسيني وزير ارشاد غرفه بيداري اسلامي را با هم افتتاح کنند. نمي دانم سردار نقدي سري هم به غرفه خودشان زدند که خالي بودنش را ببينند يا نه. باز هم گلي به جمال سازمان بسيج جامعه زنان که از همان ابتدا غرفه شان برقرار بود.

*             *               *

* پاتوق کتاب يا پاتوق نهار

ساعت 15 و 30 دقيقه از جلو غرفه دفتر نشر معارف رد شدم پارچه بزرگي جلو غرفه کشيده و چهار نفر دور ميز نشسته مشغول نهار خودن بودند. از پشت پرده ديده مي شد علاوه بر اين صداي صحبت کردن و خندشان را به راحتي از توي راهرو مي شد شنيد. باز هم جالب است که به در و ديوار غرفه کاغذ هايي چسبانده و نوشته اند: اينجا پاتوق کتاب شماست.

از پشت پرده بهشان گفتم: ببخشيد، اينجا پاتوق نهار شماست يا پاتوق کتاب ما.

*           *            *

* خبرسازترين کتاب روز اول

“…وقتي پيشنهاد نگارش زندگي آيت الله سيدعلي خامنه اي را گرفتم، نخست به اين انديشيدم که دستاورد پاياني چه جايگاهي در ميان محصولات مشابه خود خواهد يافت. با کمي جستجو دانستم همه آن چه که در دسترس است از يک ويژگي مشترک رنج مي برند؛ و آن نداشتن دست کم ها و حداقل ها در علميت و ابتناء به اصول پژوهشي است.”

اين ها بخشي از مقدمه سه چهار صفحه اي هدايت الله بهبودي نويسنده کتاب “شرح اسم” است. کتابي که به زندگي مقام معظم رهبري از سال 1318 تا 1357 مي پردازد.

شايد همين ويژگي مشترک “علمي نبودن” آثار قبلي موجب شده است تا آقاي بهبودي کتاب 600 صفحه اي “شرح اسم” را بنويسد. کتابي که داغ داغ به نمايشگاه رسيده و هنوز کسي آن را نخوانده اما همين که کتاب را دست بگيريد و تورقي بکنيد خواهيد فهميد که اين کتاب با همه آثاري که تا به حال درباره مقام معظم رهبري منتشر شده فرق دارد.

خبر انتشار کتاب “شرح اسم” از اولين ساعات نمايشگاه در همه خبرگزاري ها و سايت ها آمد اما حوالي بعد از ظهر خبر رسيد که کتاب را به نوعي جمع کرده اند. علتش را جويا شديم، مسئولان غرفه موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي که به صراحت نمي گفتند اما جسته و گريخته فهميديم که گويا مؤسسه پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي(دفترحفظ ونشرآثار مقام معظم رهبري) از انتشار کتاب خبردار شده و گفته چرا کتاب را بدون اطلاع ما منتشر کرديد فعلا دست نگهداريد تا ما آن را بررسي کنيم. موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي – ناشر کتاب- هم به احترام دست نگه داشته و کتاب را جمع کرده بود. البته بعد از ظهر بالاي غرفه شان کاغذي نصب کرده بودند که “به علت اتمام کتاب، شنبه مراجعه کنيد.”

خلاصه کتاب “شرح اسم” خبرسازترين کتاب روز نخست نمايشگاه بود هم خبر انتشارش و هم خبر جمع آوري اش.

*            *             *

*”تمبر” يا “تمر”

برگه خبر مربوط به انتشار تمبر ربع قرن برگزاري نمايشگاه کتاب را دست گرفته،  انگشتش را زير کلمه “تمبر” گذاشته و گفت: اينو بخوون

گفتم: تمبر

گفت: چي؟

گفتم: تمبر

گفت: يعني چه؟

نگاهش کردم وگفتم: تمبر… تمبر، تمبري که روي پاکت مي چسبانند.

نگاه خاصي کرد و گفت: اونکه “تمره”.

گفتم: نه، اونجوري تلفظ مي شيه، “تمبر” نوشته مي شه اما تو تلفظ “تمر”خونده مي شه.

فکر کردم شوخي مي کنه بهش گفتم: گرفتي ما رو

با جديت گفت: نه بابا، من فکر مي کردم “تمره” نمي دانستم که اينطوري نوشته مي شه.

تشکر کرد و رفت که خبرش را تنظيم کند. وقتي رفت تعجب کرده بودم. يعني واقعا نمي دانست که “تمبر”چيه و چطوري نوشته مي شود؟

با هم آشنا بوديم و مي شناختمش، از خبرنگاران رسانه ملی بود.

*            *          *

* جايگاه هاي بدون اتوبوس

بارها اعلام شده بود که علاوه بر مترو، اتوبوس ها هم از پانزده ميدان اصلي شهر علاقه مندان به کتاب را به نمايشگاه مي برند و برمي گردانند. ساعت هفت و نيم که براي برگشت به ايستگاه ويژه اتوبوس هاي نمايشگاه مراجعه کردم ديدم اتوبوسي نيست. جايگاه اتوبوس هاي مسيرهاي مختلف را با داربست و بنرهاي زرد رنگ بزرگ مشخص کرده بودند : آزادي، صادقيه، تجريش، قيطريه، امام حسين، خراسان، انقلاب، صنعت، رسالت، 7 تير، ونک، خاوران.

فقط يک اتوبوس بود که راننده اش مرتب صدا مي زد: وليعصر- انقلاب- آزادي، وليعصر- انقلاب- آزادي

سوارش شديم، منتظر بود تا اتوبوس پر شود. بيش از نيم ساعت طول کشيد تا اتوبوس پر شد و بالاخره با اعتراض مردم حرکت کرد.

* علی نورآبادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *