۶۰ سال روسفیدی
«از آن سالها، من ماندهام و همین مغازه کوچک. البته هنوز هم مثل قدیم با پرسوجو در بازار بالاخره ما را پیدا میکنند. ۶۰ سالی هست که اینجا هستم و شکل مغازهام هم عوض نشده. هر بار که از بیرون نگاه میکنم پرت میشوم به ۵۰ سال قبل؛ روزهایی که پاییز پربرف و بارانی داشت و مردم برای گرمشدن کنار کوره میایستادند و سفیدکاری ظروف مسی را نگاه میکردند.»
به گزارش هرازنیوز، روزنامه ایران نوشت: «هرم گرمای کوره از ورودی کوچه بنبست محله سرپولک توی صورت میزند. با نزدیکترشدن به کارگاه، صدای کوره نیز هر لحظه بیشتر میشود. قابلمهها و ظروف مسی روی هم چیده شدهاند و منتظرند به نوبت داخل کوره بروند. یک دیگ بزرگ مسی هم به دیوار تکیه داده است؛ ناخواسته بوی سمنو در مشام میپیچد. قرار است برای هفته آخر سال آماده باشد. عبدالله کنار دیگ نشسته و به کار شاگردانش نگاه میکند. میگوید وقتی آنها را میبینم به ۵۰ سال پیش برمیگردم؛ روزهایی که همین جا از طلوع آفتاب تا پاسی از شب کار میکردم تا سفارش مردم را آماده کنم. کوره و مس و قلع بچههای من هستند و خوشحالم پیش مردم روسفید هستم.
صدای سفیدگرهای دورهگرد یکی از خاطرههای فراموشنشدنی بچههای دهه ۵۰ و ۶۰ است. صدای اوستای سفیدگر وقتی بلند میشد زنان خانهدار با قابلمه و سینی و بشقاب و البته گاهی هم آفتابه مسی در کوچه دورش جمع میشدند. اوستا بساطش را پهن میکرد و با زغال ظروف مسی را داغ میکرد تا برای آبکردن قلع آماده باشند. بچهها با ذوق به دست اوستا خیره میشدند تا این که دستمال داخل پودر جادویی میرفت و روی ظروف سر میخورد. ظرفها در چشمبههمزدنی براق و سفید میشدند و ما با خوشحالی آنها را برمیداشتیم و تا خانه میدویدیم.
«از آن سالها، من ماندهام و همین مغازه کوچک. البته هنوز هم مثل قدیم با پرسوجو در بازار بالاخره ما را پیدا میکنند. ۶۰ سالی هست که اینجا هستم و شکل مغازهام هم عوض نشده. هر بار که از بیرون نگاه میکنم پرت میشوم به ۵۰ سال قبل؛ روزهایی که پاییز پربرف و بارانی داشت و مردم برای گرمشدن کنار کوره میایستادند و سفیدکاری ظروف مسی را نگاه میکردند.»
حاجعبدالله به کیسه سفیدی گوشه کارگاه اشاره میکند و میگوید: «با این وضعیت گرانشدن قلع دیگر دستودلم به کار نمیرود. قلع ماده اصلی سفیدکردن مس است. ۱۰ سال قبل هر کیلو قلع را ۷۰ هزار تومان میخریدیم الان هر کیلو یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان است. خیلی از سفیدگرهای بازار بعد از گرانشدن قلع جمع کردند و سراغ کار دیگری رفتند. من هم فقط به خاطر مردم و ۶۰ سال اعتباری که برای خودم جمع کردهام، ماندم. آنهایی که از ظرف مسی استفاده میکنند کارگاه من را میشناسند. البته این چند سال هم نگاه مردم به مس عوض شده و بیشتر استفاده میکنند. مس خیلی بهتر از آلومینیوم و تفلون است. آنها مواد شیمیایی دارند و بعد از سالها استفاده، سرطانزا میشوند اما مس خالص است و هیچ ماده شیمیایی ندارد. این را من نمیگویم که فکر کنی میخواهم کار خودم را تبلیغ کنم. دکترهای طب سنتی از خواص مس خیلی گفتهاند. نسل در نسل، ما از مس استفاده میکردیم.
مس برای کسانی که کمخونی دارند خیلی مفید است و باعث آرامش اعصاب و روان هم میشود. قدیمها که همه از مس استفاده میکردند این قدر مریضی نبود. همه سالم بودند و عمر طولانی داشتند اما الان خیلیها حاضر نیستند حتی از بشقاب ملامین استفاده کنند و ترجیح میدهند غذا را در ظروف یکبارمصرف بخورند. ظرف یکبارمصرف هم شد ظرف؟ قدیمها غذاخوردن احترام داشت و در بهترین قابلمه و بشقاب مسی سرو میشد. الان در ظروف یکبارمصرف که با مواد شیمیایی خطرناکی درست میشوند، غذا میخورند. تا به این سن که رسیدهام یک بار هم در ظرف یکبارمصرف غذا نخوردهام.»
زن با صدای بلند سلام و علیک میکند. از زیر چادر دو قابلمه مسی بیرون میآورد و روی زمین میگذارد: «حاجی اینها را برام سفید کن! ته قابلمه داشت قرمز میشد و وقت سفیدکردنش بود. سفارش کن درست و حسابی سفید کنند.»
بعد رو به من میگوید: «اینها جهاز من هستند. خدابیامرز مادرم کلی ظروف مسی برای جهیزیهام خریده بود. آن موقع ظروف مسی سرگل جهاز عروس بود. اصلاً کسی از ملامین و آلومینیوم استفاده نمیکرد. شب جمعه منزل پدربزرگ جمع میشدیم و غذا را در مجمعهای بزرگ مسی سر سفره میآوردیم و با لذت میخوردیم. مس بخشی از خاطرات فراموشنشدنی ماست.»
با اشاره حاجعبدالله شاگرد کارگاه، قابلمهها را برمیدارد و میبرد داخل. حرارت کوره بیشتر میشود و قابلمهها یکییکی روی صفحه فلزی قرار میگیرند تا حرارت بخورند. چند دقیقه بعد با دستمال آغشته به قلع قابلمهها سفید میشود و انتهای کارگاه چیده میشوند. حاجعبدالله به یکی از قابلمهها اشاره میکند و از شاگردش میخواهد آن را دوباره سفید کند: «از شکل قابلمهها مشخص است برای کدام شهر است. این دیگ را که میبینی برای اصفهان است. آن یکی هم برای زنجان. آنهایی که چکش میخورند برای زنجان است و چکشنخورهها هم برای اصفهان. البته در تهران هم ظروف مسی در چند کارگاه تولید میشود. یکی از این مغازهها کمی پایینتر از کارگاه ما، مال حاجاکبر است که از قدیمیهای این کار است. خدا را شکر چین هنوز نتوانسته ظروف مسی تولید کند و این هنر کاملاً ایرانی است. این که چه زمانی باید مس را سفید کرد بستگی به سلیقه دارد. تا زمانی که ته قابلمه به قرمزی نزده میتوانیم از آن استفاده کنیم ولی اگر قرمز شد باید سفید کنیم. رنگ قرمز قابلمههای مسی هم خطرناک هستند و هم باعث تلخشدن غذا میشوند. چند سالی است خودم کار نمیکنم ولی هر روز اینجا مینشینم و کار این دوتا جوان را نگاه میکنم که درست انجام بدهند. قبلاً اینجا چند کارگاه سفیدکاری مس بود اما خیلیها جمع کردند. ما شاید آخرین بازماندههای سفیدگری در تهران باشیم.»
سماورهای مسی در اندازههای مختلف بیرون مغازه چیده شدهاند. درخشش نور آفتاب روی سماور چشم را میزند. حاجاکبر بیرون مغازه نشسته و به سماورها خیره شده است. میگوید لذتی که خوردن چای با سماورهای زغالی مسی دارد در هیچ سماور و قوری دیگری نمیتوانی پیدا کنی: «مس داریم تا مس. این سماور را ببین! آن قدر سنگین است که یک نفری بسختی میتوانی بلند کنی. چند سالی است مردم رغبت بیشتری به مس پیدا کردهاند. به من سفارش ساخت سماور طرح روسی میدهند. این سماور با دو تا زغال آب را جوش میآورد. نه نیازی به نفت داری نه گاز. مناسب مسافرت و پیکنیک. سفارش قابلمه و دیگ هم دارم. ساخت قابلمه سه روز زمان میبرد. آن قدر باید چکش بزنیم تا چفت و محکم شوند.»
حاجی میگوید خیلی از استادان بزرگ این کار از دنیا رفته و فقط چند نفر ماندهاند. هنری که زمانی در همه سفرنامههای فرنگیها دیده میشد و بخشی جداییناپذیر از بازار بود. یعنی زمانی که بازار محل تولید بود نه فقط محل فروش؛ سالهایی که صدای چکش مسگری و تار پنبهزنی با بوی ادویهکوبیها و رنگهای چشمنواز درهممیآمیخت. بازار زمانی خود زندگی بود.»