راز محبوبیت گاندی در ایران چیست؟
امروز یکصدوپنجاهمین زادروز مهاتما گاندی، رهبر استقلال هند و آموزگار نفی خشونت در جهان است. او اما در ایران چرا گرامی داشته میشود؟
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «امروز در نقاط مختلف جهان از مهاتما گاندی، رهبر فقید هند یاد میشود. انسانی که اگر در روزگاری دیگر میزیست به اسطورهای تاریخی میمانست و این پندار درمیگرفت که آن چه دربارۀ او گفته و نوشته و ستوده میشود، به دنیایی بیرون از واقعیت تعلق دارد.
روح پیام گاندی نفی خشونت و مداراست و چه تراژدی تلخی است که خود، قربانی خشونت شد و جان بر سر آن نهاد.
راز محبوبیت گاندی در ایران این است که هیچ ملت و فرهنگی مانند هند به ما نزدیک نیست. این یک ادعای صرف از سر احساسات ملی نیست. سخن جواهر لعل نهرو، اولین نخستوزیر و یار و مشاور سیاسی گاندی است که در کتاب مشهور «کشف هند» به صراحت می نویسد: «هیچ مردمی نزدیکتر از ایرانیان و هندیان به یکدیگر نیستند.»
گاندی چون فیلسوفان گرامی داشته میشود؛ حال آن که زندگی فلسفی نداشته است. او چون پیامبران تکریم و تقدیس میشود در حالی که مذهب خاصی را برتر نمینشاند؛ هر چند که هندو بود ولی جایی گفته بود که اگر در میان مسلمانان به دنیا آمده بود، احتمالا مسلمان میشد و همین گفته بر منتقدان او گران افتاد و البته بر خود او نیز و یکی از استنادات کسانی که میان دین و جغرافیا و محل تولد قایل به نسبت و رابطه هستند، همین سخن گاندی است.
یک سیاستمدار حرفهای بود اما انگار هیچ ربطی به دنیای سیاستمداران ندارد، چون سیاست با دروغ درآمیخته یا این گونه جلوه میکند و نمیتوان باور کرد که انسانی بیگانه با دروغ را با سیاست، چه کار؟
نمادی از مهر است در حالی که در روابط شخصی هیچ دوست نزدیکی نداشته و سر در گریبان خود داشته و حتی بر این باور بوده و ابراز میکرده که دوستی صمیمانه میان انسانها امری زیانبار است و با این که به همسر خود علاقه داشت و با بچهها بازی میکرد و حتی پس از مرگ منشی شخصی خود عمیقا متأثر شد اما دلبستگیها را مانع پالایش روح و انجام وظایف اخلاقی میدانست.
گاندی، موجود متناقضی بود و به همین خاطر چنین تحول عظیمی را در مشرق زمین ایجاد کرد اما شگفتآوری او بیشتر برای اهل مغربزمین است و ما ایرانیان با چنین چهرههایی بیگانه نیستیم.
گاندی عمیقا به انضباط درونی و تمرین ذهنی باور داشت و مناسک دینی را از این منظر انجام میداد و به همین خاطر در برابر آیینهای مسلمانان موضع منفی نمیگرفت؛ در حالی که یک هندوی متعصب مرزبندی صریحی با یک مسلمان دارد.
یک روز در هفته را به سکوت میگذراند و اگر موضوع مهمی پیش میآمد که نظر او را میخواستند روی کاغذ مینوشت تا هم روزۀ سکوت را نشکسته باشد و هم اخلال ایجاد نشود.
اهمیت گاندی بیش از اندیشه او در نفی خشونت یا رهبری مبارزات استقلال هند به خاطر این است که نشان داد انسانی با آن جثه نحیف چه دنیایی را میتواند درون خود جای دهد.
در بیان تفاوت دنیای سنت با مدرن تعابیر مختلفی به کار گرفته شده و از جمله این که بشر دیروز «رنج» را میستود و به خصوص در اندیشۀ شرقی چنین بود؛ حال آن که در دنیای مدرن آدمیان به دنبال «لذت» هستند و لذتجویی جایی رنج را گرفته است. کما این که «تقلیل مرارت» یا کاستن از رنجها یکی از خویشکاریهای روشنفکران دانسته شده است. با این نگاه و چون رنج میبریم باید از رنج خودمان و دیگری بکاهیم. با نوشتن، با هنر، با فناوری و با هر کار دیگر و در این نگاه تولید رنج، به هر بهانه و با هر توجیه دیگر در دنیای مدرن، اجر و ارجی ندارد.
بر این اساس میتوان پرسید پس چگونه گاندی ستایش میشود؟ مگر اندیشه او نیز با رنج، عجین نیست؟
تفاوت گاندی اما در همین است: قانون رنج به مثابۀ فداکردن خود با اجتناب از رنج دادن دیگری. خشونت، از نگاه او رنج دادن دیگری است؛ در حالی که تحمل رنج برای خود برای پالایش است و رنج خودآگاه را میستاید نه رنجاندن دیگران را.
جدای مقوله رنج و لذت که طبعا از مفهوم سنتی فاصله گرفتهام (و دلیلی برای رنج دیدن بشر نمیبینم؛ در حالی که همین اسیر زمان بودن و گرفتاری نان و غمهای دیگر به قدر کافی رنجزا و رنجافزا هستند) در میان تمام آموزههای گاندی این سخن او را دوستتر میدارم که «حقیقت، خداست و خدا حقیقت است.» وقتی از او پرسیده شد: کدام یک: «خدا، حقیقت است» یا «حقیقت، خداست»؟ تا مشخص شود به خدای مذاهب یا خدایان مذاهب مختلف باور دارد یا نفس «حقیقت» را همان خدا میداند؟ اما او به دام پرسشکننده نیفتاد و خود پرسید: میدانید چرا میگویند دروغگو دشمن خداست؟ چون دروغگو دشمن حقیقت است.
حسن کامشاد، نویسنده، حقوقدان و کارشناس بازنشسته شرکت ملی نفت که سالهاست در انگلستان زندگی میکند و بسیار هم خوشقلم و پارسیدان است در کتاب خود با عنوان «حدیث نفس» به خاطرهای اشاره میکند که با این گفتار پیوند میخورَد.
سالها پیش در سفری به هند امکان دیدار با جواهر لعلنهرو، نخستوزیر این کشور فراهم میآید. به نهرو میگوید: خوشا به حال شما که شخصتی مانند گاندی داشتید… این استاد پیشین دانشگاه کمبریج اضافه میکند: نهرو نگذاشت سخن من تمام شود. کلام مرا بُرید و گفت: شما هم مصدق را داشتید ولی قدر ندانستید یا نتوانستید…
چهرههایی چون گاندی در هند یا مصدق در ایران که در عین زندگی در طبقات برخوردار و تحصیلات عالی و سالها اقامت در غرب، روح شرقی و انسانی خود را حفظ میکنند و جستجوی حقیقت را بر هر مسلک و ایدئولوژی ترجیح میدهند، روح یک ملت را تسخیر میکنند.
آن چه نام کسانی چون گاندی و مصدق را زنده نگاه داشته، همین روح حقیقتجویی است. به بهانۀ گاندی نوشتم ولی به مصدق هم گریز زدم چون هیچ گوهری برتر از راستی و حقیقت نیست و هیچ چیز مانند دروغ، انسان را از انسانیت ساقط نمیکند.»