به بهانه 16 روز نارنجی، نه به خشونت علیه زنان
زیر تیغ خشونت:
ندا نائیجی
گاهی عادت های عجین شده در ذهن و وجودمان آنقدر قدرت نمایی می کنند که حواسمان به ناکجا می رود که این عادت ها برای ما سبک زندگی شده اند که هر روز ما را در خود واقعی مان منزوی و محو می کند ، مرگ تدریجی و خاموشی که با آغوش و لبخند از آن استقبال می کنیم.
به نجواهای دوران کودکی مان عادت کرده ایم، دختر باید باحیا و سربزیر باشد،سرش در کار خودش باشد،دوست و رفیق باز نباشد،ساعت رفت و آمدش حساب شده باشد که اگر نکرد در دسته دختران بی حیایی است که با آبروی خانواده اش بازی کرده و هرکس هم از راه رسید و هرچه خواست نثارش کرد از حقوق مسلم دختر است.
عادت کرده ایم اگر در خیابان ، کوچه…کسی به خودش اجازه داد تا به ما بی حرمتی و بی احترامی کند اول ظاهرمان را وارسی کنیم که مبادا قد مانتو یا روسری مان مشکلی داشته که به کلاه و قبای مردان باغیرت ما برخورده و به خیالشان انفردای و بی رحمانه وارد عمل شده اند تا مارا اصلاح و سربه راه کنند.
عادت کرده ایم دهن کجی و متلک های کارفرما و همکار مردمان را به حساب بخشی از مسائل کاری و مشکلات کار بیرون از منزل بدانیم و جهت حفظ جایگاه و موقعیت خودمان لبخندی هم بزنیم تا مبادا به شخصیت و جایگاه کسی به غیر خودمان بربخورد.
عادت کرده ایم در مقابل برخی سو رفتارها و کج رفتاری های اقوام و نزدیکان مان دهان و چشم هایمان را ببندیم که خدایی نکرده آبروریزی نشود و مشکل درونی و خانوادگی علنی شود و پای بقیه به زندگی مان باز شود و اصلا آینده تیره و خاکستری ما مهم نیست.
عادت کرده ایم برویم مدرسه ، دانشگاه و بعدش کار کنیم، اما همین که پای مان به تاکسی باز می شود مقابل فشارهای جسمی و روانی مسافر به ظاهر محترم کناری کم میاوریم، سکوت می کنیم، خودمان را منقبض و به در می چسبانیم چون اگر حرفی بزنیم می گویند:خودش مرض دارد ، لباسش را ندیدی چطور بود!!!!!
عادت کرده ایم با حرف های دیگران زندگی کنیم و انگار اختیاری از خودمان نداریم.
عادت کرده ایم در مقابل اعتراض،به جای هم صدایی سکوت اختیار کنیم چون به ما گفته اند:خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو.
عادت کرده ایم دوگانه و سانسور شده باشیم تا نکند کسی را رنجیده خاطر کنیم و به این عادت ها دامن می زنیم تا خودمان را به طور کامل کمرنگ،محو و پنهان کنیم در میان انبوهی از کارها و حرف هایی که مطابق عقایدمان نبوده است و تنها لذت مان از زندگی ، خود مخفی شده ای است که لبخند و رضایت سایرین را با خود به همراه دارد.
عادت کرده ایم رفتارهای تند،خشن و تلخ پدر، برادر و همسرمان را شیرینی و جزئی از زندگی بدانیم که به کام مان زهر کرده اند و در انتها خودمان را به اجبار قانع می کنیم (محترمانه گول زدن) که زندگی است دیگر….مردان همین هستند، باید ساخت.
آری باید ساخت اما نه به قیمت تخریب و نابودی اعتماد به نفس، هدف،آینده و شخصیت خودمان.
و در تمام این سال ها و لحظات زندگی مان عادت نکرده ایم که حیا و متانت زن و مرد نمی شناسد و رنگ و مدل لباس دلیلی برای اهانت و تحقیر نیست.
عادت نکرده ایم که زن فقط یک اندام جنسی نیست و مردان هم آلت هایجنسی نیستند که در انتظار تحریک و ارضا شدن باشند و در کنار آموزش به زنان که چگونه مورد تجاوز قرار نگیرند به مردان هم می آموختند که چگونه به حقوق زنان واقف باشند و تخطی و تجاوز نکنند.
عادت نکرده ایم به جای آموزش و یادگیری های پی در پی انواع آرایش و پیرایش ظاهری زنان، چگونگی آرایش ذهن و افکار را آموزش بدهیم، چگونه آن ها را با حقوق شان آشنا کنیم و این که چه میزان به ساعات مطالعه و شناخت محیط اطراف شان دقیق و حساس باشند.
بسیاری از ما زنان بنا بر عادت، راحت طلبی،ترس و یا تنبلی و بی تفاوتی به همان انتخاب های پیشین ادامه می دهیم و آن گاه شگفت زده می شویم که چرا اتفاق خاصی رخ نداده است؟ و چرا نتایج متفاوتی به دست نیاورده ایم.
عادت کردن و عادی شدن برخی امور، سخت ترین و شدیدترین نوع خشونت است.معجزه ای در کار نیست،هر زن خودش معجزه ای است که ازکلیشه، افکار تکراری و آزار دهنده روزمره خارج شود و هر پدیده ای را به راحتی پذیرا نباشد.
هر زن می تواند به خشونت نه بگویند اگر با قدرت عادت های نادرست ذهنی خودش را تغییر بدهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *