نیلوفر حامدی| دوم و سوم آذر سال ٩٦ برای چندین نسل از زنان ایرانی مثل خاطرهای دلنشین در ذهنها میماند. دو روزی که از دختران نوجوان ١٥ساله تا مادران ٤٠ساله روی سکوهایی نشستند تا شاید خیلی از آنها برای نخستینبار از نزدیک یک رقابت ورزشی را تماشا کنند. رقابتی که یک طرفش دختران تیمملی کشورشان بازی میکردند. آخر هفتهای که خیلی از زنان از دو ماه قبل برای آن برنامهریزی کرده بودند؛ آخر هفتهای کاملا زنانه، کاملا ورزشی و کاملا وطنی. آخر هفتهای که برعکس خیلی از آخر هفتههای دیگر این زنان بودند که با مردان در خانه خداحافظی کردند و برای تشویقهای ایسلندی و موجهای مکزیکی راهی سالن ورزشی شدند. آخر هفتهای که اگر چه خانوادگی نبود، اما سکه برای نخستينبار به سمت نیمی از جامعهای برگشته بود که همیشه و همیشه و همیشه حضورش را در جشنهای اینچنینی ممنوع کرده بودند. پلان به پلان، این آخر هفته شیرین را با هم مرور میکنیم.
شروع قصه
مهر ماه بود که شهرزاد مظفر، سرمربی تیمملی فوتسال زنان ایران از برگزاری یک بازی دوستانه در دوم و سوم آذر ماه خبر داده بود. بازی دوستانهای که بین ایران و ایتالیا برگزار میشد و قرار بود اتفاق خوشیمنی در ورزش زنان کشور باشد. رسانههای فعال در این حوزه از همان روز اطلاعرسانی را آغاز کردند؛ چون از همان موقع هم میشد حدس زد که فدراسیون تلاش زیادی برای پوشش مناسب این خبر نخواهد کرد. چیزی که در عمل هم اتفاق افتاد. مظفر همان روز گفت که این بازی رویداد مهمی در تاریخ فوتسال دختران ایرانی محسوب میشود و هر چه حضور علاقهمندان پرشورتر باشد، احتمال برگزاری چنین مسابقاتی در آینده بیشتر هم خواهد شد. تا دو روز پیش از مسابقه که یک خبر تمام هیجانات این دو ماه را در نطفه خفه کرد؛ خبری که از ممنوعیت حضور تماشاگران، خبرنگاران و عکاسان میگفت!
جنجال ایتالیایی
ماجرا از این قرار بود که تیم میهمان یعنی ایتالیاییها حاضر به پذیرش پوشش حجاب در بازی نشده بودند و مسئولان امر هم برای جلوگیری از حواشی، به قول خودشان میخواستند بازی را بدون حضور مردم و رسانهها برگزار کنند. اگر چه وقتی آن روز با هر مسئولی حرف میزدیم، میگفتند چیزی مشخص نیست و حراست وزارت ورزش باید در اینباره تصمیم بگیرد اما ظاهرا تصمیمها گرفته شده و قصدشان جلوگیری از ورود بود. این تصمیم اما با فشار رسانهها تغییر کرد. شب پیش از بازی فدراسیون طی اطلاعیهای اعلام کرد كه حضور تماشاگران و خبرنگاران در این بازی آزاد است؛ اما عکاس و فیلمبردار نه! همین جمله کافی بود تا مشخص شود مسئولان میخواهند موبایل تماشاگران را هم جمع کنند تا هیچ عکسی بدون کنترل از آن سالن به بیرون نرود ولي در روز مسابقه مشخص شد که نه تنها تماشاگران عادی، بلکه خبرنگاران هم قرار است موبایلهایشان ضبط شود!
جلوگیری از ورود موبایل خبرنگاران!
فدراسیون نه تنها در این مدت حدود دو ماه تا آغاز مسابقه، روی خبر به این مهمی مانور نداد و تلاشی برای جذب تماشاگر نکرد، بلکه با اختصاصدادن سوله یک دانشگاه برای برگزاری این بازی ثابت کرد که ارزش چنین مسابقهای برایش چقدر است و عزم و ارادهها در ورزش زنان تا چه اندازه با ورزش مردان تفاوت دارد. محل برگزاری این رقابت در دانشگاه پیامبر اعظم شهرک غرب بود؛ اما در تمام طول مسیر حتی یک عدد بنر که روشنکننده راه مردم علاقهمند باشد، وجود نداشت. آنقدر همه کارها چراغ خاموش انجام شد که حتی بسیاری از دانشجویان آن دانشگاه هم از برگزاری چنین مسابقهای اطلاع نداشتند. با وجود این تلاش رسانههای فعال در حوزه ورزش زنان باعث استقبال خوبی شده بود اما حاشیه بزرگ در همان ابتدا گریبان اهالی رسانه را گرفت. جایی که مشخص شد خبرنگاران هم اجازه ندارند موبایلهایشان را داخل سالن ببرند.
قول دادند که فیلم و عکس نگیرند
ممنوعیت ورود موبایل به سالن دردآور بود، حتی دردآورتر از پروسه طولانیای که برای راه دادن دو پسربچه ٨ساله که با مادرهایشان برای تماشای این بازی آمده بودند، زمان برد. دردناکتر از دخترانی که مدام میپرسیدند: «حالا مطمئن هستید اگر برویم راهمان میدهند؟» مقابل درِ ورودی چند مرد حراستی ایستاده بودند و یکی از آنها که از نوع بدقلقش هم بود به سرعت با یکی از خبرنگاران دچار تنش شد. در ادامه سه خبرنگاری که اول از همه رسیده بودند، تصمیم گرفتند در صورت ممنوعیت داشتن موبایلهایشان در سالن وارد نشوند. موضوعی که پای صوفیزاده، نایبرئیس زنان فدراسیون را هم به ماجرا باز کرد. او ابتدا تلاشش این بود خبرنگاران را قانع کند و وقتی دید موفق نمیشود همراه با چند نفر اهالی رسانه منتظر فریبا محمدیان، معاون وزارت ورزش و پروانه سلحشوری، نماینده مجلس ماند تا شاید موضوع به دست آنها حل شود که حل هم شد و خبرنگاران با قول اینکه عکس و فیلمی نگیرند، وارد شدند.
یک تجربه بهیادماندنی
قاب عجیبی بود. شک ندارم تا پایان عمر در ذهنم باقی خواهد ماند. حتی اگر روزی درهای ورزشگاه آزادی هم به رویمان باز شود و بتوانم تماشاگر تمام رشتههای ورزشی در بخش زنان و مردان باشم این قاب بهخصوص در ذهنم کمرنگ نمیشود. قابی که انتهایش دختران و زنان کشورم یکصدا شور و عشق و هیجان بودند، کمی جلوتر که میرفتی تیمملی بازی میکرد که باز هم دخترانی از جنس خودم در آن میدان پیشتاز بودند و توپ را وارد دروازه ایتالیاییها میکردند. در مرکز تصویر داورانی زن با کارنامه درخشان بینالمللیشان قاضی این بازی بودند. دقت که کردم ملیپوشان تیمملی راگبی زنان را دیدم که با لباسهای تیمشان و پرچم ایران برای حمایت از دوستانشان آمده بودند. صندلی خالی پیدا نمیشد. از بوق و سوت و جیغ و فریاد تا تشویقهای یکدست و یکصدا؛ دقیقا همان چیزی که انتظارش میرفت. اگرچه جای خیلیها هم خالی بود. جای پدران و برادرانی که یکی از آرزوهایشان دیدن درخشش دختر و خواهرشان در زمین بازی است؛ جای مردانی که دوست دارند ببینند دختران تیمملی فوتسال ایران که همین چند وقت پیش، روی بام آسیا ایستادند چطور بازی میکنند؛ جای آنهایی که نمیدانند زن چیست، کیست و چه تواناییهایی دارد، عجیب خالی بود. دوم و سوم آذرماه سال ٩٦، برای همیشه در ذهنم حک شد و شاید سالها بعد برای دختران نسلهای آینده تعریفش هم کردم. شاید برایشان تعریف کنم جایی که امروز شما روی آن ایستادهاید، حسرت و آرزوی یک نسل بوده است.
روایتی خاطرهانگیز از زنانی که سکوهای ورزشگاه را در یک مسابقه فوتسال پر کردند
رستگاري در آخر هفته فوتسالي
با وجود حاشیههای فراوان دو دیدار تدارکاتی زنان ایران و ایتالیا با حضور هواداران برگزار شد