بنام آنکه نام او جواز است عنایاتش شهیدان را جهاز است
قلم را گشت توفیق و سعادت نگارد از شهید و از شهادت
ز مردان شریف و محترم گفت مدافعانِ سرسخت حَرم گفت
همانانی که با لبیک زینب سَمند عشق را بنموده مَرکب
به سرشوروشعوروعقل واحساس به کف بگرفته جان،فرمانِ عباس
کنون از باده نوشِ باده گویم ز سر مستیِ حاجی زاده گویم
چو از جام بلا یک جُرعه نوشید طریق وصل را مستانه پویید
روانه سوی میدان شد سبک بال بشسته دست، زین دنیا و آمال
عیال و خانمان و حُب فرزند نشاید پای او را کرده در بند
اگرچه مرد شور و زندگی بود ولی معنا گر آزادگی بود
فراق فاطمه حِلماچه سخت است پدردُردانه راچون تاج وتخت است
عزیزش گُل پسر ، طاها محمّد چسان از فکر شیرینش در آمد
چه دشوار است دل کندن ز همسر صبوری خواهداین هجران سراسر
پدر ، مادر ، برادر را وصیت نموده از شکیبایی نصیحت
کمر را تَنگ بسته، عَزم شد جَزم مثال شیر غُریده گهِ رزم
طنین و نعره اش پیچیده در شام
اَلا ای داعش و تکفیر بد نام
رضایم ، من رضای کردگارم
چو شهباز و عقابی در شکارم
حَرم را از حرامی دور سازم
به اردوگاه زینب یِکّه تازم
منم سرباز بی بی دُخت حیدر
منم میراث دار بَدر و خیبر
حسینی مَسلَکم ، دشمن ستیزم تماشا کن نبرد و جَست و خیزم
ابوالفضلی مرامَم با بصیرت
از او آموخته ، مردیّ و غیرت
مُنیر هاشمی داده مرا درس وجودم می نباشد ذرّه ای ترس
منم چون قاسم و اکبر فدایی نمایم رزم و جنگشان تداعی
مطیع امر بانوی دمشقم دفاعِ از حریمش، گشته عشقم
منم فرزند عاشورا و میدان زکُشته پُشته می سازم ز عُدوان
نموده غرقِ طوفان، فوج در فوج کشیدم پَر زخان طومان، رَوم اوج
همه امید من بوده شهادت
سر و جانم به قربان ولایت
شهیدم در لقای حق « حبیبم» زَهی توفیق ، شد جنّت نصیبم
آمل، نیک نژاد نیاکی