هراز نیوز : همه مشکلاتم زماني آغاز شد که از روي لج و لجبازي از همسرم بدون طلاق جدا شدم.
آغاز زندگي مشترک من و رشيد مانند همه زوجهاي جوان ديگر بسيار عاشقانه و توام با احساس خوشبختي و وابستگي به يکديگر بود، رشيد فرد بسيار مهرباني بود، او براي زندگي برنامه و آرزوهاي ويژه اي داشت.
با اينکه خانواده رشيد خانواده اي بسيار آشفته و در معرض آسيب هاي فراوان بود، اما وي مردي بسيار سختکوش و صبور بود، برخلاف پدر شوهرم، که فردي عياش، خوشگذران و لااوبالي بود، رشيد واقعا مرد زندگي بود.
اين موضوع باعث خوشحالي ام بود، اما بي خيالي پدر رشيد کار دست ما مي داد، همسرم که حقوق بگير يکي از سازمانها بود به علت بي توجهي پدرش به خانواده مجبور بود هزينه هاي زندگي مادر و برادر کوچکش را پرداخت کرده و گاهي وقت ها نيز تکيه گاه بزرگي براي خواهر مطلقه اش و خواهرزاده خود باشد.
اين موضوعات گاهي مرا عذاب مي داد، علاوه براين مادر شوهرم که از دست رفتارهاي نادرست همسرش تبديل به فردي روان پريش شده بود،گاهي وقتها من و پسرم را مانع بزرگي برسر تصاحب پسر خود مي ديد، وي گاهي وقت ها بين من و رشيد اختلاف اندازي مي کرد.
گاهي همسرم و ديگران را بر عليه من به دلايل مختلف تحريک مي کرد، هر چند رشيد فرد آگاهي بود، اما در حالت تعارض بين من و مادرش عجيب گير مي کرد، رفتار مادرش گاهي وقت ها منجر مي شد تا من نيز برعليه وي جبهه گيري کرده و به تحريک همسرم عليه وي بپردازم.
همه اينها موجب ناراحتي رشيد مي شد، اما اين مرد با صبوري سعي مي کرد تا مشکلات را حل کند، رشيد از آغاز تولد پسرمان دلبستگي شديدي به وي داشت، اما رفته رفته جو خانه برعليه همه ما رقم مي خورد، رشيد به جاي اينکه زمان استراحت از اداره در خانه نزد ما باشد، عملا به بهانه بالا بودن هزينه هاي زندگي حتي شب ها در اداره به اضافه کار مي پرداخت.
وي پول زيادي درمي آورد اما از آنجا که پرداخت هزينه سه خانواده براي يک نفر به شدت سنگين و سخت بود، عملا اين رفتار را در پيش گرفت، اما اين موضوع مرا به شدت عصباني مي کرد، روابط گرم سال هاي آغازين زندگي ما تبديل به سردي گراييد.
در ادامه وقتي فهميديم که زندگي در کنار اقوام براي ما بجز درگيري هاي فکري و ناراحتي هاي مداوم چيز ديگري ندارد از شهر محل کار رشيد انتقالي گرفته و از غرب استان به سمت شهرهاي مرکزي مهاجرت کرديم در شهرهاي مرکزي رشيد همچنان به بهانه کمک به پدر و مادرش و همچنين ديگر اقوام خانواده به شدت کار مي کرد.
مادرش که مرا عامل همه بدبختي هاي خود مي ديد،پس از چند ماه به بهانه ديدار پسر و نوه اش سرزده به خانه ما آمده و در ميان درو همسايه به تهمت من و ناسزاگويي عليه من پرداخت،وي حتي همسرم را به شدت عليه من تحريک کرد،پس از اين از رشيد خواستم تا دست از حمايت مالي خانواده اش بکشد،اما وي نپذيرفت.
در قبال اين رفتار وي من بدون اينکه از همسرم طلاق بگيرم دوباره به غرب استان و به منزل قبلي خودمان کوچ کردم،پسرم نيز با من آمد،يکسال از اين قضيه مي گذرد.
در اين مدت من براي خودم کار پيدا کرده وسعي کردم مانند مرد از هزينه هاي زندگي خود و پسرم برمي آيم،همسرم ماهي يکي دوبار به ما سرمي زند،ما هيچ وابستگي عاطفي اي بين يکديگر نمي بينيم.
پسر13ساله ام هر روز ساعت ها به تنهايي در خانه سپري کرده و گويا از نبود پدر ديگر به تنگ آمد،آنها به شدت به يکديگر وابسته بودند،دو هفته اي است که ديگر به مدرسه نمي رود،پرخاشگري را در پيش گرفته و هيچ توجهي به من و حتي پدرش نيز ندارد.
نمي دانم که ديگر چه کنم؟ از آينده وي به شدت هراسانم.گاهي وقتها تا دير وقت به رخت خواب نمي رود،تنها سرگرمي اش کز کردن در گوشه اي از اتاق و ور رفتن با صفحه تبلتش بوده ويا تماشاي برنامه هاي تلويزيوني است،ديگر نه ظاهرا علاقه اي به من دارد،و نه مثل روزهايي که پدردر کنارش بود به ورزش نمي رود،به درس هم که ….
نظر کارشناس:
يک نفر در زندگي هيچ گاه نمي تواند براي همه زندگي کند،بويژه اينکه به خود هيچ توجهي نداشته باشد،مرد عاشق بايد وجود خود را براي خانواده خود هزينه کند،اگر توجه وي به ساير افراد و ديگران باشد،يقينا توانايي هايش تحت تاثير قرار گرفته و احساسات و هيجانش نيز به هرز خواهد رفت.
افرادي که روزهاي خوش زندگي خود را براي رفاه ديگران فدا مي کنند،در ادامه راه دچار خستگي شديد شده و احتمالا افسردگي به سراغ آنها خواهد آمد.فاصله گرفتن از نظر عاطفي رفته رفته اگر بر آن افزوده شود، تبديل به طلاق عاطفي شده و دلبستگي ها و وابستگي ها را تحت تاثير خودقرار خواهد داد.
از سوي ديگر درگيري هاي شديد بين والدين موجب ايجاد تعارض در فرزندان مي گردد،فرزندان در آن واحد به هردو والد خود دلبستگي دارند.
هرچند احتمال دارد اين دلبستگي بنا به دلايلي به يکي از والدين شديدتر و به ديگر کمتر باشد، اما دوري طولاني از يکي از والدين يقينا به ناراحتي و دلسردي فرزندان منجر شده و رفتارهاي انفعالي، نا اميدي،از دست دادن لذايذ و اختلال در خواب و بيداري را که از نشانه هاي افسردگي است براي فرزندان به همراه خواهد داشت.
مانند اين موضوع که ظاهرا منجر به ايجاد نا اميدي در پسر 13ساله و گوشه گيري وي و ترک تحصيل وي فعلا به صورت موقت شده است، اگر رفتار اين والدين به همين شکل ادامه داشته باشد،اين پسر نوجوان يقينا ترک تحصيل نموده و يا اگر به مدرسه بازگردد،دچار افت تحصيلي شديدي خواهد شد.
تهيه و تنظيم: سروان “قاسم گرجي” معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي شهرستان “بهشهر”