بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم انی اسئلک صبر الشاکرین لک؛ خدایا از تو می خواهم که صبر سپاسگزاران را به من عنایت کنی».
به قول عارفی می گفت : چرا برای رحلت شخصی واژه های تاسف ، تاثر ، مرگ ناگهانی ، تسلیت و… را به کار میبرید این دخالت درکار خداست خدا مشیت کرده این بنده خدا در این ساعت و لحظه و اینطور برود شما چه کاره ای که برای خدا تعیین تکلیف می کنی …. در برخی از مرگ ها می شود این قول را درست دانست .
نمی دانیم آخر برای چه چرا و به چه دلیل مثلا باید جناب صفرپور عزیزمان را درحالیکه همه حس کردند دارد خوب می شود از دست بدهیم و درست چند روز بعد بازهم خبر از رفتن عزیزی دیگر را بشنویم استاد علی حسین زاده عزیز هم چرا و به چه دلیل باید از بین ما برود ما نه می دانیم و نه می فهمیم .
” از دست دوست هر چه ستانی شکر بود سعدی رضای خود مطلب چون رضا در اوست ”
برخی از مرگ ها اینطورند یعنی اصلا ما نمی فهمیم و نه از سر آن خبر داریم اما هرچه هست به آن دسته از مرگها و رفتنهایی که بر اساس مشیت الهی و مقدرات رخ می دهد به فرمایش پروین اعتصامی ” اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است ” . باید رضا داد .
اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِم
گرچه در این وانفسای مرگهای تصادفی و تعجیلی انسان اگر ذره ای در حفظ جانش کوتاهی کند گناه کار است که در فرهنگ دینی بر این باوریم ” گفت پیغمبر به آوای بلند با توکل زانوی اشتر ببند ” اگر قضا و قدر هست و مشیت الهی و به خدا باید توکل کرد اما زانوی اشتر را باید بست این حکایت فردی است که در بیابان شترش را به امان خدا و با توکل برخدا رها می کرد و آن نصیحت حضرت رسول (ص) که اگر توکل می کنی اسباب احتیاط را هم لحاظ کن.
بهر صورت این دو بزرگوار انسانهای شریفی بودند و رفتند هم جناب صفرپور نازنین که عمری دم در حسینیه آل طاها از مردم و مومنین عزادار استقبال می کرد و کفش جفت کن مجلس ارباب بی کفن بود و به این مدال با ارزش افتخار می کرد مظلوم بود وبی ریا کار می کرد و حسن خلقش زبانزد بود و چه جناب علی آقای حسین زاده عزیز که عمری به نشر معارف دینی می پرداخت و حیف شد از این جهت که ای کاش در صحنه مقاتله با کفر به حق خود که شهادت فی سبیل الله بود می رسیدند .
نکته آخر حقیر اینکه عالم همه عبرت است تشییع جنازه ها ، غسل ها ، کفن ها و دفن ها ، مجالس تعزیت و تحریم ها بیمارستان ها و قبرستان ها و… عبرتهای خدا برای ماها زیاد هست آنقدر که برای انسان شدن چیزی کم نداریم . این عبرتها وقتی مو به تن آدم راست می کند و انسان را بیشتر به تفکر وا می دارد که خودت را یک پای این داستان بدانی و عزیزت را از دست بدهی آن وقت اگر چه برای لحظاتی تصمیم می گیری که آدم بشوی و این جرقه در تو بوجود می آید که دیگر راهی جز صراط المستقیم نروی زیرا در ذهنت جولان می کند که ” هر که باشی و زهر جا برسی آخرین منزل هستی این است ” اما شیطان قوی تر از اراده تو پس از مدتی به سراغت می آید و همان آش و همان کاسه مگر دیده ای عبرت نگر داشته باشی ” بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است ”
حسین جوادی
12 آبان ماه 1395 – تهران