گزارشی از پدیدهای به نام ˝بی سوادی علمی
“مدرکگرایی” و “بیسوادی علمی” چیست و چطور به وجود آمده؟ تعداد دانشجویان یا میزان قشر تحصیل کرده مترادف است با رشد علمی و سطح سواد جامعه؟ سالیانه چند میلیون دانشجو در رشتههای مختلف دانشگاهی ثبت نام میکنند؟ این دانشجویان در چه مقطع تحصیلی، تحصیل میکنند؟ ورود آسان دانشجویان به دانشگاههایی نظیر آزاد، علمی-کاربردی، غیرانتفاعی یا پیام نور موجبات علم اندوزی فارغ از ترسِ “کنکور” را پدید آورده است؟ علت یا علتهای پدید آمدن فرهنگ مدرک گرایی چیست؟ و البته سوالهایی دیگر، میتوانند از مهمترین سوالات ما از سیستم آموزشی و خصوصا نظام آکادمیکمان باشند.
پدیدهای موسوم به “مدرکگرایی”
“مدرکگرایی” [در حوزه دانشگاه] را در تعریفی ساده میتوان تمایل محض دانشجو به کاغذی دانست که در پایان تحصیلات و پس از گذراندن یکسری واحدهای درسی به عنوان مدرک فارغ التحصیلی از دانشگاه محل تحصیلش دریافت میکند.
“تمایل محض” از آن جهت که دانشجویی با روحیه مدرکگرایی دیگر به دنبال کیفیت علم اندوزی نخواهد بود و صرفا اهداف خود را در جهت نیل به مدرک تعیین میکند. او فقط و فقط باید نمرات مربوط به واحدهای درسیاش را تا حدی که مشروط نشود که اساتید خود دریافت کند و بدیهی است که در این راه موانع چندانی هم دور و برش نیست.
هر دانشجویی با کمترین بهره هوشی اگر چند روز مانده به امتحان (نمیگوییم شب امتحان) شروع کند به درس خوانده، احتمال مردودیاش بسیار کم است، خصوصا اگر با شرکت کردن در همه کلاسها نمره کلاسیاش را هم گرفته باشد. با این وصف دانشجو باید دوره تحصیلیای که باید را طی کند تا به مدرکی که میخواهد نائل آید. 4 سال ناقابل برای کارشناسی، گاه 5 سال، گاه 6 و قس علی هذا.
در این موقعیت نه تنها دانشجو تن به خوانش کتب غیر درسی نمیدهد و اصولا از بیخ و بُن حال و حوصله کتابهای غیر آکادمیک را ندارد، بلکه کتابهای درسیاش را نیز به زور دگنک و ترس از مردودی میخواند.
از کجا آمده است/آمدنش بهر چه بود
به نظر میآید “مدرکگرایی” را نمیتوان محصول سالیان اخیر دانست. شاید بتوان گفت که این پدیده در سالهای اخیر و در میان دانشجویان رواج چشمگیری داشته است اما نمیتوان آن را موجود تازه به دنیاآمده این سالها دانست.
اتفاقا عمر این پدیده را میتوان تا به وجود آمدن اولین دانشگاههای دولتی نیز عقب برد. همان طور که میدانید آنچه این روزها را به روزهای آسان دانشجو شدن تبدیل کرده است، وجود تعداد زیادی دانشگاه است که هر یک به نوبه خود تودههای وسیعی از خواستاران دانش را به خود جذب میکنند: از این قبیل است پیام نور، علمی- کاربردی، غیرانتفاعی و البته دانشگاه آزاد.
پیشتر اما چنین نبوده است. رقابت تنگاتنگ شرکت کنندگان در آزمون سراسری دانشگاههای دولتی، دانشجو بودن را به نعمتی بدل کرده بود که نصیب هر کسی نمیشد. غول کنکور اما همان طور که از نامش پیداست صرفا در آزمون کنکور رخ مینمود و بعد از موفقیت دانشجو خبری ازاین حرفها نبود. حالا دانشجو تنها یک وظیفه داشت: دریافت کاغذی که در پایان تحصیلات و پس از گذراندن یکسری واحدهای درسی به عنوان مدرک فارغ التحصیلی به او میدادند. و البته این قصه همچنان ادامه دارد…
همیشه یادمان بوده که آینده ما(شغلی و غیر شغلی) مرهون همین کاغذها(=مدارک) بوده است، هر چند گاه این مدارک تحصیلی ربطی به شغلمان نداشته و آن را ضمانت نکرده اما دستکم ما را صاحب شأن اجتماعی کرده است که به آن نیاز وافر داشتهایم. هر دو اینها – شغل و خصوصا شأن اجتماعی- از نیازهای اساسی ما به حساب میآیند؛ نیازهایی که اگر رفع و رجوع نکنیم هرگز صاحب یک خانواده نمیشویم. پس “مدرکگرایی” از این جهت برآمده از نیازی اساسی و وجودی است. به عبارت دیگر میتوان کوگیتو دکارت را برای شهروند امروز ایرانی اینگونه تغییر داد: من”مدرک” دارم، پس هستم.
به نظر میآید این گزاره، اوج و فرازبیماری اپیدمیکی به حساب بیاید که در این گزارش آن را “مدرکگرایی” خواندهایم.
سوادی که میخرند!
ظهور و بروز “مدرکگرایی” در عینیترین وجه ممکن زمانی است که بحث خرید مدرک و البته پایاننامه پیش کشیده میشود. اگر بحث خرید مدرک تحصیلی همیشه در خفا و به صورت زیرزیمنی مطرح و با این توضیح صحت و سقم آن در هالهای از ابهام بوده است، اما مسئله خرید پایاننامه آنقدر علنی است که بر گمانی بر آن نمیرود.
کافی است سری به میدان انقلاب و مغازههای دور و بر آن بزنید. پایاننامهای که میخواهید را سفارش بدهید و چند وقت بعد تحویل بگیرید. برایتان مقالات علمی هم مینویسند؛ مثل آب خوردن. با این اوضاع بیراه نیست بگوییم دانشجویان اصیل بیرون از دانشگاهها هستند و در خارج از کلاسهای دانشگاهی در حال تحقیق و نوشتن پایاننامه هستند.
این قضیه چندی پیش صدای رئیس جمهور را هم درآورد.حسن روحانی، رئیس دولت یازدهم اخیرا (مهر ماه سال جاری) به عنوان رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به وضعیت این روزهای پایان نامه نویسی (شما بخوانید خرید پایان نامه!) انتقاد کرده و خواستار مقابله با فروش پایاننامه شده است. او گفته است که “شان علمی کشور به هیچ وجه نباید زیر علامت سوال قرار گیرد و لذا دستگاههای مرتبط باید برای مقابله با این گونه اقدامات فعال شوند.”
از بی سوادی علمی چه میدانیم؟
اما از این معضل اجتماعی با عنوان “بیسوادی علمی” که به نوعی ذیل مفهوم “مدرکگرایی” و در دایره معنایی همان قرار میگیرد نیز یاد میشود. در تعریف این مفهوم که رابطه تنگاتنگی با “مدرکگرایی” دارد و به نوعی آن را بیشتر توضیح میدهد، باید گفت که دانشجو در این موقعیت صرفا به خواندن کتب درسی و آکادمیک بسنده میکند و از مطالعه به هر شکلی گریزان است.
احتمالا لفظ “بی سوادی علمی” را اولین بار حسین معصومی همدانی در نشست نقد و بررسی مجموعه دانش معاصر در محل شهر کتاب عنوان کرد؛ قریب به 8 سال پیش در سال 1387.
معصومی همدانی در این نشست گفت که پیشتر کسانی چون او در زمان تحصیلشان کم درس میخواندند اما کتابهای زیاد دیگری میخواندند که به زعم خودش آنها را به دانش تشنهتر میکرد.
او گفته بود: “خانوادهها در ابتدای كودكی فرزندانشان را برای كنكور آماده میكنند و در واقع هدف آموزش كنكور است. ما به نوعی بیسوادی علمی رسیدهایم و این پدیده در جامعه ما رواج پیدا كرده است حتی كسانی كه در مراكز آموزشی تدریس میكنند بعضا افق دید محدودی دارند و این افق دید روز به روز هم محدودتر میشود.”
مسیری که تمامی ندارد
سال به سال به تعداد دانشجویان ما در مقاطع مختلف تحصیلی اضافه میشود. این افزایش کمی تا به امروز تاثیری بر کیفیت مناسبات اجتماعی یا اقتصادی ما نگذاشته، به این دلیل ساده که خروجی دانشگاههای ما عمدتا با نتیجه گرایی توأمان نبوده است.
اگر رشتههای فنی-حرفهای و هنرستانهای فنی با محوریت مهارتگرایی را کنار بگذاریم؛ باید یگوییم که عمدتا دانشگاههای ما در بهترین حالت ممکن دانشجویانی با بینش تئوریک تربیت میکنند. البته عبارت “در بهترین حالت ممکن” وجه کنایی ندارد چرا که بسیارند دانشجویانی که به مباحث تئوریک نیز وقعی نمینهند و نه تنها لب کلام مباحث مطروحه در دانشگاه را در نمییابند که بعضا با اصول بنیادین آن هم چه در دانشگاه و چه بعد از تحصیل بیگانه میمانند.
این نقشه راه که به تمامی برای ما ترسیم شده است، گویا نقشه راه فرزندان و فرزندانِ فرزندان ما هم هست. اوضاع و احوالات زمانه ما این طور مینماید که این مسیر تمامی ندارد.
و همچنان راهِ بی فرجام
در تمامی سالهای اخیر تعداد زیادی دانشجو در مقاطع مختلف تحصیلی، فارغ التحصیل شدهاند، حتی وقتی به آمار و ارقام نگاه میکنیم، میبینیم که به این تعداد اضافه نیز شده است، اما به راستی خروجی این همه دانشجو چه بوده است؟ آیا انبوه فارغ التحصیلان ما خلأیی در مناسبات اجتماعی، اقتصادی و… را پر کردهاند؟ این مشکل در ماهیت نظام آکادمیک ما ریشه دارد؟ عوامل بروز چنین پدیدهای چیست؟
حکایت مدرکهای تحصیلی ما حکایت دفتر و کتاب آن حکیمی است که وقتی دزد به آن بزند، چیزی از علمش باقی نمیماند. آنچه امروز در میان دانشجویان ما به عنوان سند دانش به این جا و آن جا ارائه میشود صرفا مدرکی است که دانشجو بعد از پاس کردن واحدهای درسی دانشگاهش دستش را گرفته است.
درباره به وجود آمدن این معضل نظرات مختلفی وجود دارد: خانواده، گروه همسالان، مدرسه، دانشگاه، رسانه و محیط اجتماعی از موضوعاتی است که دراین باره مورد بررسی قرار گرفته اما در فرجام کار باید گفت با همه این احوالات و به رغم شناسایی بعضی از علل این پدیده راهکاری اساسی برای این آسیب اندیشیده نشده است.
مجتبا هوشیار محبوب