دختر ٥ساله رو به دوربین موبایل نشسته و شیرین‌زبانی می‌کند. از ازدواج‌کردن حرف می‌زند و دوست‌پسرداشتن. فیلمبردار احتمالا مادر بچه است که با ذوق سوال‌هایی را می‌پرسد. فیلم اصلا انگار به قصد پخش‌شدن گرفته شده است. به قصد ارایه شیرین‌زبانی‌های دختری که خیلی بیشتر از سنش حرف می‌زند.

هرکسی که فیلم را دیده بعد از چند دقیقه فکرکردن و لبخندزدن ابروهایش را داده بالا و گفته: «عجب دوره زمونیه شده! اینا دیگه بچه نیستند!» همه ماندند درحیرت مفهوم حرف‌هایی که در یک کلیپ چند دقیقه‌ای پخش می‌شود. آن طرف قضیه هم هست. فیلمی که دوباره دست به دست شده و نشان می‌دهد یک پسر حدودا ٦ساله گریه می‌کند، دور اتاق می‌چرخد و مدام تکرار می‌کند که «من زن میخوام!» این فیلم هم را هم اتفاقا مادر پسربچه گرفته است. صدای پشت دوربین و سوال‌هایی که می‌پرسد، نشان می‌دهد مادر از این عکس‌العمل پسرش خوشحال است و دوست دارد با یکسری پیشنهادها مثل ازدواج‌کردن با یکی از دخترهای فامیل کاری کند که این فیلم طولانی‌تر شود. هر دو فیلم با کمال افتخار دست به دست می‌چرخد و جالب این‌که در مورد فیلم اول، بعد از مدتی صفحه‌ای برای دختربچه با هزاران فالوئر ساخته می‌شود و فیلم‌ها و عکس‌هایی با این سبک و سیاق گرفته می‌شود و بعد هم به اشتراک گذاشته می‌شود و صدها لایک می‌گیرد.

اینها البته دونمونه کوچک از صدها فیلمی است که هر روز پخش می‌شود و ما را به خنده می‌اندازد. محوریت خیلی از آنها بچه‌ها هستند و پدر و مادرها خودشان شروع می‌کنند به پخش‌کردن فیلم‌ها. اما سوال اینجاست که چقدر اساس چنین کارهایی می‌تواند براساس شوخی و سرگرمی باشد و یا اصلا شنیدن چنین حرف‌هایی در مورد ازدواج، دوست‌پسرداشتن و خوشگل‌بودن دختر همسایه از زبان بچه‌ها اصولا می‌تواند بهانه خوبی برای سرگرم‌شدن باشد؟ دکتر زهره واحدی روانشناس دراین‌باره معتقد است این حرکت به نوعی سوءاستفاده ابزاری از بچه‌ها به حساب می‌آید که توسط خود پدر و مادرها انجام می‌شود و معمولا هم به روحیه والدین برمی‌گردد.

او می‌گوید: در خیلی از مواقع والدین به دنبال این هستند تا ثابت کنند بچه‌های ما باهوش، همه چیز فهم و بزرگتر از سنشان هستند. اما چنین حرکتی اصلا درست نیست و نمی‌تواند مبنای چنین فرضیاتی باشد. این حرکت مصداق بارز خودباختگی است و هیچ چیزی جز هدردادن دوران کودکی یک بچه را ندارد. بچه‌ها معمولا با یادگرفتن چنین حرف‌هایی و بعد تشویق شدن از طرف اطرافیان از بچگی فاصله می‌گیرند و به دنبال این هستند تا هرچه زودتر مادر یا همسر باشند. تصور کنید یک دختربچه ٥ساله مدام با این ذهنیات درگیر باشد که عروس‌بودن اتفاق خوبی است و باید هرچه زودتر کاری کند که به این مرحله برسد. یا برعکس این ماجرا هم صادق است.

وقتی به یک پسربچه پیشنهاد ازدواج با دختر همسایه را می‌دهند چون زیباست، فکر می‌کنید چه چیزهایی در ذهن این پسر درباره مفهوم همسر، زیبایی و انتخاب مهمی که قرار است در آینده داشته باشد، رخ می‌دهد؟ حالا همه اینها را بگذارید کنار این‌که یک بچه ٥ یا ٦ساله باید تنها درگیر بازی و دنیای کودکانه خودش باشد اما با این کار با شخصیت بچه‌ها بازی می‌شود و بعد برای تفاخر آنها را نقل مجالس می‌کنند.

شلوغ نکنید همه اینها برای سرگرمی است
با پدر و مادرهای جوان که حرف می‌زنیم اما چنین اعتقادی ندارند. از نظر آنها بچه‌ها باید همه چیز را بدانند و این چیزها جز چیز سرگرمی چیز دیگری نیست. آنها معتقدند روش تربیتی آنها با تمام محدودیت‌هایی که وجود داشته، یک اشتباه بزرگ به حساب می‌آمده که فرصت یادگیری مهارت‌های زندگی را از آنها گرفته است. آنها معتقدند از بچگی و حتی نوجوانی و بزرگسالی این حرف‌ها عیب و عار به حساب می‌آمده که دختر و پسر‌ها نباید علنی درباره آن حرف می‌زدند. خب نتیجه‌ای که حاصل شد، این بود که خیلی از نسل‌های گذشته که ازدواج کردند مهارت‌های زندگی و همسرداری را بلد نبودند و نتوانستند آن‌طور که باید زندگی کنند. از نظر آنها دانستن این مسائل و حرف‌زدن درباره آن را نباید خیلی جدی گرفت و باید به دیده سرگرمی نگاه کرد و بچه‌ها را راحت گذاشت. زهره واحدی البته دراین‌باره نظر دیگری دارد. او علاوه بر این‌که به نسل گذشته درباره نحوه تربیت سختگیرانه‌ای که داشته‌اند حق می‌دهد، معتقد است این‌گونه رفتار هم افراط است.

او می‌گوید: بچه‌ها خیلی از مسائل را باید از کودکی یاد بگیرند اما با زبان خودشان. مثلا این‌که حتما باید به کودک یاد داد که اگر کسی قصد تعرض به او را دارد، بیان کند و یا مانع این کار شود. یا برخی دیگر از مسائل که به جسم و روح او مربوط می‌شود اما این‌که در میهمانی‌هایی به‌ویژه در جمع خانم‌ها خیلی بی‌پروا در مورد برخی مسائل صحبت شود و با این بهانه که کودک متوجه حرف‌ها نمی‌شود، از خصوصی‌ترین چیزها حرف زد اشتباه است. زهره واحدی می‌گوید: من همان اندازه که معتقدم سختگیری اصلا اتفاق خوشایندی نیست به همان اندازه هم معتقدم آسان‌گیری بیش از حد هم آسیب‌های خودش را دارد. این حرف‌هایی که در فیلم‌ها درباره آن گفته می‌شود، شاید امروز برای خیلی‌ها تنها بهانه‌ای برای سرگرم‌شدن باشد اما به مرور تبعات آن مشخص خواهد شد. مثل بازی‌کردن با تبلت و فاصله‌گرفتن بچه‌های امروزی از بازی‌های دسته‌جمعی که کم‌کم کودکان را تنبل و منزوی بارخواهد آورد و تبعات منفی زیادی خواهد داشت.

بگذارید بچه‌ها بچگی کنند
اما چاره چیست؟ چگونه می‌توان جلوی این وانهادگی را که به سرعت درحال همه‌گیرشدن است، گرفت؟ خانواده‌ها چگونه مجاب خواهند شد که نباید کودک درون فرزندهایشان را از بین ببرند و آنها را با مفاهیم بزرگسالانه آشنا کنند و به این حرکت افتخار کنند؟

زهره واحدی می‌گوید: شاید تنها دانستن این نکته که دانستگی با دانایی فرق دارد و نباید حرف‌زدن زودهنگام بچه‌های این ‌سال را به حساب دانایی آنها گذاشت، کمی قضیه را برای والدین روشن‌تر کند. واقعیت این است که بچه‌ها به شدت تحت‌تأثیر رفتار دیگران هستند و حرف‌ها را از حفظ می‌کنند. این‌که بچه‌ها یکسری حرف‌ها را تکرار می‌کنند و والدین از این حرکت آنها شگفت‌زده می‌شوند، درواقع یک دلخوشی پوشالی است. مثل یک ویترین زیباست که بدون استفاده می‌ماند. والدین باید بدانند اینها نشان از دانایی ندارد و برعکس منطق بچه‌ها را به هم می‌ریزد و آنها را با مسائلی درگیر می‌کند که هم‌سن و سال‌هایشان از آن بی‌خبرند. این اتفاق شاید به‌طور مستقیم روی خانواده و بنیان آن تأثیری نداشته باشد اما درنهایت به این منجر می‌شود که بچه از ارتباط گرفتن با دیگران عاجز می‌ماند. یعنی تأثیر مستقیم روی خود بچه‌ها و روحیه آنهاست. شاید تابه‌حال کسی به این قضیه اشاره نکرده باشد اما واقعیت این است که بچه‌هایی که زیاد می‌دانند، کمتر می‌توانند ارتباط برقرار کنند. این ارتباط برقرارنکردن می‌تواند ضربه‌های جدی به زندگی یک کودک وارد کند و به مراتب تأثیرات سوء بیشتری نسبت به دانستن این مطالب داشته باشد. زهره واحدی می‌گوید: بگذارید بچه‌ها بچه باشند و لذت ببرند. در بزرگسالی این بحث‌ها به اندازه کافی روحشان را درگیر خواهد کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *