یکروز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود:
> ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت.
>شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مىشود دعوت مىکنيم.
>در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مىشدند امّا پس از مدتى،
>
>کنجکاو مىشدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آنها در اداره مىشده که بوده است.
> اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند…
>رفته رفته که جمعيت زياد مىشد هيجان هم بالا مىرفت. همه پيش خود فکر مىکردند:
>اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفتما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!
>کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مىرفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مىکردند
>ناگهان خشکشان مىزد و زبانشان بند مىآمد. آينهاى درون تابوت قرار داده شده بود
>و هر کس به درون تابوت نگاه مىکرد، تصوير خود را مىديد. نوشتهاى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود:
> تنها يک نفر وجود دارد که مىتواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جز خود شما.
> شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد زندگىتان را متحوّل کنيد.
>شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد بر روى شادىها، تصورات و موفقيتهايتان اثر گذار باشيد.
> شما تنها کسى هستيد که مىتوانيد به خودتان کمک کنيد…زندگى شما وقتى که رئيستان،
>دوستانتان، والدينتان، شريک زندگىتان تغییرکنند تغییر نمی کند
>زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مىکند که شما تغيير کنيد،
>باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسى هستيد که مسئول زندگى خودتان مىباشيد
در تایید متن فوق باید گفت به قول حافظ :فکر هرکس به قدر همت اوست و یا حکما گفته اند از خود بطلبد هر آنچه خواهی که توایی به راستی تا انسان و تفکر او تغیر نکند هیچ چیز تغییر نمی کند و بقول علامه حسن زاده آدم علم صغیره است و بقول سعدی رحمت الله علیه :اگر این درنده خوی زطیعتت بمیرد ++همه امر زنده باشی به روان آدمییت امید نکهدر طلیعه بهار یا محول الاحول والاحواال ویا مدبراللیل و النهار حال و فکر ما را به احسن وجه تغیردهد (حول حالنا به احسن الحال)