کوچه خیابان من با کوچه خیابان شما خیلی نمی‌تواند از هم دور باشد. من و تو و ما یعنی همه در یک جغرافیای سیاسی و فرهنگی زندگی می‌کنیم. محل کار من در تهران است خیابان حافظ حدفاصل پل دوم تا ایستگاه مترو که به حسن‌آباد معروف است.

مسیر هر روز آمدوشد به محل کار است که گاه تنها و گاه به اتفاق همکاران می‌روم اما همین پیاده‌روها را در تملک دیگران می‌بینم. حتم دارم که این اتفاق فقط در کوچه خیابان منتهی به محل کار یا منزل من رخ نمی‌دهد. این مساله کوچه و خیابان من و تو ما شماست.

به هر حال حدفاصلی که ذکر شد، از خوش‌شانسی یا بدشانسی ما بورس فروش انواع میز، صندلی و لوازم اداری، کابینت آشپزخانه و… است و هر روز صبح با دمیدن آفتاب، مغازه‌داران با چیدن وسایل و لوازم خود جلوی مغازه، سدی بر راه عبور و مرور مردم می‌شوند که عبور از میان این همه وسایل به‌ویژه برای بانوان را بسیار سخت می‌کند. حال در ذهن خود وقتی ویراژ موتورسیکلت‌ها در همین پیاده‌روها را تجسم می‌کنید از خود می‌پرسید راستی سهم من از پیاده‌روها چقدر است؟!

این همه در حالی است که دیدن نیروهای سدمعبر شهرداری و افسران پلیس به رویایی برای عابران تبدیل شده است. یعنی می‌شود این درد بی‌درمان را نزد آنها برد تا با این مغازه‌داران که پیاده‌رو را جزئی از مغازه و ویترین خود قرار داده و موتوری‌ها هم در آن به‌راحتی جولان می‌دهند، برخوردی صورت گیرد؟! یک پرسش تکراری که ارزش تکرار دارد و آن اینکه آیا می‌شود سهمی یا حقی از این پیاده‌رو به عابران و صاحبان واقعی آنها تعلق گیرد.؟!

احسان عربی مفرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *