هـراز نـیـوز: مبادا روزی فرا رسد که دیگر، مازندرانی ها به مازندرانی بودنشان افتخار نکنند و حتی با مشاهده تحولات و توسعه برخی از استانها، آرزو کنند که مثلاً تهرانی، اصفهانی، خراسانی و یا حتی سمنانی و گلستانی بودند، همانگونه که در سالگرد واقعه افتخارآمیز 6 بهمن آمل، عده ای از نیروهای ارزشی در برابر بی مهری هایی که به این واقعه بزرگ شده و می شود، اظهار می داشتند که ای کاش، واقعه آمل در اصفهان اتفاق می افتاد!
یادم نمی آید که در طول سالهای متمادی تدریس در دانشگاه، حتی یک کلاس را غیبت کرده و یا با تأخیر حضور یافته باشم و به گواهی یکایک دانشجویانم در ادوار مختلف و جاری، حتی در شرایط بیماری و گرفتاری های فردی نیز، هیچ گزینه ای را بر حضور در کلاس درس ترجیح نداده ام و این قاعده بطور مشخص در روزهای آغازین فوت ناگهانی و جانسوز برادر جوانم نیز نقض نشد و در بدترین شرایط روحی، دوام و قوام کلاس ها را حفظ کردم و دلیل بارزم برای چنین مداومتی، بدین خاطر است که معتقدم عدم حضور یک دانشجو در یک کلاس دو ساعته، یک غیبت دو ساعته است، اما غیبت یک استاد بخاطر معطل شدن یک کلاس 50 نفره در طی دو ساعت، 100 نفر ساعت محاسبه شده و در اصل استاد با دو ساعت غیبت، 100 ساعت مفید جامعه را به ابطال می کشاند!
ذکر این نکته به این خاطر است که تأکید کنم که عدم تحرک و یا توقف یک فرد در زندگی خصوصی اش، به اندازه همان ساعاتی است که متوقف می ماند، اما وقتی همان فرد در منصبی اجتماعی و سازمانی قرار می گیرد، توقف او باید طبق قاعده فوق، نفرساعتی محاسبه شود و بطور مثال، هر دو ساعت توقف و درنگ استاندار محترم و یا هریک از مدیران ارشد استانی، باید در دو برابر تعداد مخاطبان و مشتریان کاری آنها ضرب شود که مشخصاً هر دو ساعت کندی و توقف کاری این مقامات استانی، با توجه به جمعیت 3 میلیونی استان مازندران، ما شاهد فرصت سوزی 6 میلیون نفرساعت خواهیم بود و اگر این مسئله در یک بازه زمانی یکساله و یا بیشتر همچنان استمرار داشته و در این میان اگر حداقل نیمی و یا یک سوم زمان مدیریت آقایان به کندی و بطالت و عدم تحرک سپری شده باشد، ما می توانیم مدعی شکل گیری یک فاجعه فرصت سوزی با ارقام نجومی باشیم.
البته امیدوارم که هرگز این اتفاق تلخ و اسفناک برای استان پهناور مازندران رقم نخورد، اما هر انسانی وقتی به گذشته اش می نگرد و رفتارهایش را صادقانه رصد می کند، اندوهی عمیق وجودش را در بر می گیرد و می پذیرد که اگر به گذشته برگردد و بخواهد دوباره شروع کند، قطعاً از زمان، بهره بیشتری خواهد برد و فرصت های بیشتری را شکار خواهد کرد و گاهی هم این تأسف ها، در لحظات پایانی عمر و یا واپسین لحظات دوره مسئولیت به سراغ آدمی می آیند که طبعاً فایده ای نداشته و او زمانی برای جبران مافات ندارد!
با این مقدمه زاویه دوربین نگاهها را به میزهای مسئولیت مدیران استانی زوم می کنیم که همانند یک آئینه احتماعی، امکان دیده شدن آنها را برای خودشان فراهم آوریم تا به عینه بر نمرات ارزیابی خود وقوف یابند.
روزی که با ابلاغ های مدیریتی و وعده های موفقیت وارد سیستم شده و در نقش درونداد، در چرخه فرایند سیستنم، فعالیتهایشان را آغاز کردند و از عزل و نصب ها گرفته تا پیگیری هایی که برای تحقق برنامه هایشان انجام داده اند، امروز و یا هر روز پس از این به عنوان یک برونداد، در مظان ارزیابی افکار عمومی و شهروندانی هستند که ولی نعمتان مدیرانند!
سؤال اول اینکه، شاخص های اصلی مشکلات مازندران چه بود و اینک تا چه اندازه این مشکلات کاهش یافته و آیا با توجه به زمان های مصرف شده و سایر هزینه های مترتبه، تناسبی بین هزینه و فایده وجود دارد یا خیر؟!
سؤال دوم اینکه، عدم ایجاد تغییر در این شاخص ها، ناشی از ناتوانی اجرایی و مدیریتی آقایان بوده و یا اینکه اتفاق مثبتی در مدیریت اجرایی کشور به وقوع نپیوسته است؟! و اگر جواب به قسمت اول سؤال دوم یعنی ناتوانی مدیران استانی برمی گردد، چه اصراری بر ادامه بقای مدیران ناکارآمد وجود دارد و چرا جابجایی مدیریتی انجام نمی پذیرد؟! و نیز اگر پاسخ سؤال مطروحه متوجه قسمت دوم یعنی ناکارآمدی مدیران اجرایی کشوری است، آیا سرنوشت دیگر استانها نیز مثل مازندران است و عمده مشکلات آنها نیز همچنان لاینحل مانده است؟!
البته با توجه به انتشار آمارها و نیز رؤیت واقعیت های مشهود در استانهایی همانند اصفهان، خراسان، آذربایجان شرقی، سمنان و غیره که بطور مشخص، معضل بیکاری شان حل شده و از دیگر استانها، نیروهای کار مطالبه می کنند، بعید است که مازندران، فقط و فقط قربانی ناکارآمدی و یا کم توجهی مدیران ملی شده باشد!
از طرفی سفرهای استانی رئیس جمهور محترم که در برخی موارد به عدد دو نیز رسیده، در حالی استمرار دارد که مازندران حتی مشمول یکی از این سفرها نشده است و عملاً می توان نتیجه گرفت که احتمالاً پروژه بزرگی برای افتتاح و یا بازدید از روند توسعه آن در مازندران سراغ ندارد که سفر به مازندران را در اولویت خود قرار دهد!
مازندران که در بیکاری جوانان و مخصوصاً فارغ التحصیلان دانشگاهها رکورد زده است، عملاً گام بلندی برای عبور از این مانع برنداشته و بجز یکی دو مورد بازگشت نیم بند کارگران و راه اندازی نساجی، مثال قاطع دیگری برای احیای فرصت های شغلی از دست رفته و نیز پیدایش فرصت های شغلی جدید، ذهنمان را مشغول نمی کند!
استانی که دریا و جنگل و تمامی زمینه ها و بسترهای گردشگری اش، مورد استفاده ملی است، قادر به جذب بودجه و اعتبارات ملی جهت تأمین هزینه های کلان آن همانند ادامه اجرای عقب نشینی 60 متری سواحل و مهمتر از آن یعنی ساماندهی مناطق ساحلی از جمله همین مناطق عقب نشینی شده جهت تأمین رفاه نسبی برای همین گردشگران ملی نبوده است!
امروز دستگاههای اجرایی مازندران مثل گداهای حرفه ای، دم از بی پولی نسبی و یا مطلقی می زنند که غیر از پرداخت حقوق کارکنان، عملاً هیج دریافتی دیگری از خزانه ملی ندارند و این مسئله در صورت صحت، بزرگترین توجیه ناکارآمدی مدیرانی شده است که امروز بر کرسی های قدرت در مازندران تکیه زده اند، غافل از اینکه همین بی پولی نیز به نوعی به ناتوانی خودشان نیز برمی گردد!
کم تحرکی صنعتی، یکنواختی کشاورزی، بی رمقی گردشگری، قهقرای منابع طبیعی، ناپیدایی فعالیت های زیرساختی، کم رونقی فرهنگی، حرکت لاک پشتی روند توسعه در حوزه های راه و شهرسازی و آب و برق و دهها نمونه تأسف بار دیگر که این روزها گریبانگیر مازندران شده است، اولاً روند تصاعدی بیکاران جوان را حفظ کرده و ثانیاً مازندران مهاجر پذیر را مهاجر فرست کرده است و ثالثاً که از هر دو مورد قبلی مهمتر است، بر خلاف آمارهای رسمی و کلاسیک، فاصله مازندران را از دیگر استانها به اندازه ای زیاد کرده است که شاید برای همیشه امید رسیدن به آنها از دست برود، چرا که یکی از رویکردهای بودجه سالانه، تکمیل پروژه های نیمه تمام سالهای قبل است که متأسفانه مازندران بخاطر نداشتن پروژه های بزرگ نیمه تمام، عملاً در لیست دریافت این مواهب ملی قرار نمی گیرد!
فلذا مشکل مضاعف مازندران، هم بخاطر عدم توجه کافی مدیران ملی در تخصیص بودجه و اعتبارات لازم و هم بخاطر فقدان و یا ناکافی بودن تحرک خلاق برخی از مدیرانی است که متأسفانه بعضاً بدون پیشینه کافی، دیروز و امروز به آنها اعتماد شده است، مدیرانی که حداقل برای جبران دریافتی های ناکافی ملی، اولاً قادر به شناسایی و جذب سرمایه ها و سرمایه گذاران ملی به تناسب استعدادهای موجود مازندران نشده اند و ثانیاً نمی توانند با افزایش فرصت های تولیدی و تجاری و سایر فرصت های درآمدی، بر درآمدهای استانی بیافزایند!
سوزش این زخم های کهنه زمانی دردناک تر می شود که وزیر محترم کشور در دیدار با استانداران سراسر کشور، مازندران را نیز در لیست استانهای برخوردار گذاشته و از اینکه مازندران نتوانسته خودگردان شود، متعجب می ماند و یا در دیدار اخیر مسئولین مازندران با رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت، ایشان متذکر می شود که اگر کار شود، مازندران بهشت خواهد شد! در حالیکه همه می دانند که بقول شاعر، “در اگر نتوان نشست”!
اعتقاد بنده بر این است که هیچکس همانند مقام معظم رهبری، بیماری مازندران را تشخیص نداده که فرمودند،: “محرومیت مازندران، پشت برگهای سبزش پنهان مانده است” و اینجاست که ما باید با فرهنگ محرومیت زدایی، دست به دامان مدیریت جهادی زده و با عزم ملی و با پیگیری جدی تحقق اقتصاد مقاومتی، مازندران را دریابیم!
نکته تأسف بار اینکه در شرایطی که دنیای پیشرفته امروز در اندیشه مدیریت ثانیه ها و لحظه هاست، برخی از مدیران مازندران در ارائه گزارش سالانه هم می لنگند و نمی توانند پاسخگوی انتظارات مردمی باشند که در اوج مشکلات معیشتی، باز هم به آنها مهلت داده و امیدوار به آینده می نگرند!
مبادا روزی فرا رسد که دیگر، مازندرانی ها به مازندرانی بودنشان افتخار نکنند و حتی با مشاهده تحولات و توسعه برخی از استانها، آرزو کنند که مثلاً تهرانی، اصفهانی، خراسانی و یا حتی سمنانی و گلستانی بودند، همانگونه که در سالگرد واقعه افتخارآمیز 6 بهمن آمل، عده ای از نیروهای ارزشی در برابر بی مهری هایی که به این واقعه بزرگ شده و می شود، اظهار می داشتند که ای کاش، واقعه آمل در اصفهان اتفاق می افتاد!
کار مازندران به جایی رسیده است که شهروندان مازندرانی در فقدان پروژه های بزرگ، حالا باید به پروژه های کوچک و شهری شهرداری ها دل خوش کنند که اگر چه لازم و ضروری اند، اما به هیچ وجه در حد و اندازه های پروژه های بزرگ استانهای برخوردار نیستند!
به هر حال تردید نباید کرد مدیرانی که واقعاً دلسوز مازندران باشند، هرگز فرصت سوزی نمی کنند و مدیرانی که با همه فرصت سوزی ها، همچنان اصرار دارند که بر اریکه مسئولیت باقی بمانند، مطمئن باشید که آنها هرگز دلسوز مازندران و مردم مهربان آن نبوده و نیستند، چرا که مدیران دلسوز، آنانی هستند که در صورت احساس ناتوانی، جایشان را داوطلبانه به توانمندتر از خود سپرده تا خدای ناکرده بار مردم و کار جامعه بر زمین نماند!
در پایان از همه مدیران استان در همه رده ها انتظار می رود که هم با خودارزیابی و هم با نظرسنجی آزاد، به نقاط ضعف خود پی برده و تا جایی که ممکن است به ترمیم ضعف های مدیریتی خود بپردازند و اگر واقعاً قابل بازیافت و بازسازی و بهبود وضعیت مدیریتی خود نیستند، داوطلبانه میز خود را به کسانی بسپارند که بنا به دلایل مختلف مثل توانایی های مدیریتی و مهارتی و یا نفوذ در مراکز قدرت و یا قدرت هماهنگی و بکارگیری ذی نفوذان و مدیران ملی مازندرانی و غیره، بهتر از آنها می توانند به مازندران و شهروندان مازندرانی خدمت کنند.
صادقعلی رنجبر – عضو هیئت علمی دانشگاه
واقعا مازندارن دچار رکود شده و مدیران استانی باید پاسخگو باشند