نگارش توسط مهرداد پاکار-

او در سال 1284 شمسی، در محله قدیمی خیابان در شهر تبریز، متولد شد. پدرش مشهدی جعفر و مادرش آسیه خانم یکی از گریه کنان روضه امام حسین (ع)بود ولی با عشق و محبتی که به مولا داشت فرزند خود را بزرگ کرد اما بازیهای روزگار از رسول، جوانی خلافکار و لاابالی بارآورد.

رسول بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی، شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد. از آنجایی که رسول آذری زبان بود در تهران به رسول ترک شهرت یافت. یکی از شبهای دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می خواست به همان هیأتی برود که شبهای گذشته نیز در آن شرکت داشت. ولی این بار  پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود.

می شود گفت که رسول از انجام هیچ گناهی مضایقه نکرده بود و این برای هیأتی ها که او در مجلسشان بود، گران تمام می شد. بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود. رسول سکوت کرد و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می دادو با تمام عصبانیت به او چیزی نگفت. همه جا را سکوت فراگرفته بود. به گمان بعضی ها و طبق عادت رسول می بایست دعوایی راه می افتاد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته مجلس را ترک کرد و به سوی خانه حرکت کرد.هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقا امام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی داد تا دعوا کند. آن شب نیز گذشت.

صبح خیلی زود هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه ها باز شد و مردی بیرون آمد. از حالتش پیدا بود که برای انجام امری عادی و روزمره نمی رود. او به سوی خانه رسول ترک می رفت. به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد. بله، حاج اکبر ناظم مسئول هیأت دیشبی بود. همان هیأتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیزی داشت. بعد از کلی معذرت خواهی، از رسول خواست تا در شبهای آینده در جلسات آنها شرکت کند اما چرا؟ مگر چه شده؟ حاج اکبر دیگر بیش از این نمی خواست توضیح دهد ولی اصرار رسول پرده از رازی عجیب برداشت.

حاج اکبر مسئول هیأت در شب گذشته در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست. او تصمیم می گیرد که به طرف خیمه های امام حسین (ع) برود ولی متوجه می شود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به آن خیمه ها را نمی دهد. زمانی که می خواهد به آنجا نزدیکتر شود، سگ به او حمله می کند. وقتی که می خواهد خود را از چنگال آن سگ رها کند متوجه منظره ای عجیب می شود، بله، چهره آن سگ همان چهره رسول ترک بود. مسئول پاسبانی از خیمه ها ی امام حسین (ع) را رسول ترک برعهده داشت.

این همان چیزی بود که در رسول انقلابی عظیم ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت. بله، رسول به یکباره اسیر زلف یار شده بود و دیگر هر چه بر زبان می آورد شهد و شکری سوزان بود؛

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند                        واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

او از آن روز به بعد یکی از شیداترین و دلسوخته ترین دلداده ها و ارادتمندان به امام حسین (ع) می شود به گونه ای که هر سخنی  که از او درباره آقا بیرون می آمد، هر شنونده ای را گریان و منقلب می ساخت و از این رو به حاج رسول شهرت یافت و داستانهای شگفت انگیزی از او نقل می شود (کتاب رسول ترک) که ارادت او را به این خاندان عزیز اثبات می کند.

سرانجام در شب نهم دی ماه سال 1339 شمسی مصادف با پانزدهم رجب سال 1380 قمری درحالی که او حاج اکبر ناظم را بر بالین خود می بیند با گفتن مکرر «آقام گلدی ، آقام گلدی»(زبان ترکی) روح بزرگش از بدنش خارج و به دیار باقی می شتابد. جنازه مطهرش را در قم،کنار مرقد مطهر خانم فاطمه معصومه (س) در (قبرستان نو) به خاک می سپارند.روحش همنشین مولایش باد.

3 thoughts on “رسول ترک ، نگهبان خیمه های امام حسین (ع) شد…”
  1. گنجشک پر، جبریل پر، بابا ،سه نقطه
    من پر، تو پر، هر کس شبیه ما ،سه نقطه
    عمه نه، عمه بالهایش پر ندارد
    حالا بماند در خرابه تا ،سه نقطه
    این محو یکدیگر شدن در این خرابه
    یا اینکه ما را می پراند یا، سه نقطه
    اصلا چرا من خواستم پیشم بیایی
    بابا شما که پا نداری تا ،سه نقطه
    یادت می آید روزهای در مدینه
    دو گوشواره داشتم، حالا، سه نقطه
    وقتی لبت را زیر پای چوب دیدم
    میخواستم کاری کنم اما ،سه نقطه
    انگشت خود را جمع کرد و ناگهان گفت
    انگشت پر، انگشتر بابا ،سه نقطه

  2. به نام خدا ، خدایی که همین نزدیکی است ، شب عف و محتاج دعاییم ، زعمق دل دعایی کن برایم ، اگر امشب به معشوق رسیدی،خدا را در میان اشک دیدی ، کمی هم نزد او یادی ز ما کن ، کمی هم جای ما او را صدا کن ، بگو یارب فلانی روسیاه است ، دو دستش خالی و غرق گناه است ، بگو یارب تویی دریای جوشان در این شبها رحمتت بر وی بنوشان .
    خداوند همه ما را همچون رسول ترک، عاقبت به خیر گرداند . انشاء ا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *