امیررضا خادم شاید نداند که اکنون بازیچه ای است در دست ناایمن ترین گروه قدرت درون نظام. کسانی که امروز امیر خادم را روانه ” کارزار حذف یزدانی خرم ” کرده اند، آینده سیاسی تضمین شده ای در نظام جمهوری اسلامی ایران ندارند.
عصر ایران، هومان دوراندیش – امیررضا خادم نخستین بار در المپیک سئول پیراهن تیم ملی را در مسابقاتی مهم بر تن کرد. تا پیش از تابستان 67، کسی امیررضا خادم را نمی شناخت. فقط چند سالی پیش از آن، یعنی در نیمه نخست دهه 60، یکی از کشتی های وی در سطح نوجوانان از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده بود.
در آن کشتی، امیر نوجوان ضعیف تر از رقیب درشت هیکل خود بود و علیرغم فریادهای پدرش در کنار تشک، کشتی را به حریف خود باخت. افسانه ” خادم ها و پدرشان ” شاید از همان روز شکل گرفت.
در المپیک سئول، امیرخادم 19 ساله بود. کسی از او انتظار مدال نداشت و مدال هم نیاورد اما با کشتی هایی که در وزن 68 کیلو گرفت، به همه نشان داد که به زودی سری در میان سرها درمی آورد و پا در جای پای بزرگان می نهد.
یکسال بعد در مسابقات جهانی 1989، امیرخادم با کمی بدشانسی بی تجربگی، به کسب عنوان پنجمی رضایت داد. اگر شانس اش اندکی بیشتر بود می توانست به فینال برود و حداقل نقره جهانی را بر گردن آویزد.
در مسابقات جهانی 1990، برنز گرفت. آن سال را در وزن 74 کیلو گشتی گرفت. امیر 21 ساله شده بود و دیگر آن جوانک تازه استخوان ترکانده المپیک سئول نبود. وزنش بالا می رفت و خودش نیز به وزنی بالاتر!
در نخستین حضورش در وزن 74 کیلو، برنز گرفت و سال بعد، معجزه کرد. در جهانی 1991 وارنا، کنی ماندی آمریکایی را در فینال شکست داد. اسطوره ای که شکست ناپذیر به نظر می رسید اما امیر با یک بارانداز زیبا، بار و بندیل ماندی را از سکوی نخست به پایین انداخت.
با شکست دادن کنی ماندی، جهانی را انگشت به دهان کرد و ” آقای ورزش ایران ” شد. بارانداز زیبایش بر روی کنی ماندی، به تیتراژ برنامه های ورزشی تلویزیون ایران راه یافت. افسانه ماندی را پایان داد تا افسانه خودش آغاز شود.
امیر خادم با سایر کشتی گیران ایرانی فرق داشت. آن وقت ها کشتی گیر تحصیکرده زیاد نبود. تیپ شخصیتی کشتی گیران، به دو نوع جاهل بی مرام و لوطی بامرام تقسیم می شد. لوطی های بامرام کسانی بودند مثل عیلرضا سلیمانی و رضا سوخته سرایی. از جاهل های بی مرام هم مثالی نزنیم بهتر است!
به هر حال شخصیت کشتی گیر در جامعه ایران، شخصیتی فرهیخته نبود. کشتی گیر آدم زورمند کم سوادی بود که به کشتی رو آورده بود تا نام و نانی برای خودش دست و پا کند.
کشتی گیران تحصیلکرده هم البته به تعداد انگشتان دست ( و شاید کمی بیشتر ) پیدا می شدند آن روزها؛ کسانی مثل مجید ترکان و عسگری محمدیان و بهروز یاری. اما فرق امیر خادم با این سه نفر در کلام برآمده از فرهیختگی اش بود. او وقتی که حرف می زد، شخصیتی جدید از کشتی گیر ایرانی ترسیم می کرد؛ کسی که به کلام مسلط است، مودب و فروتن است و سطح مطالعه اش بوضوح بالاتر از مردم عادی جامعه است. دیگران اگر چه فروتن و مددب بودند ولی مولفه های اول و سوم را نداشتند.
مجموع ویژگی های مثبت امیر خادم، موجب شد دولت ایران بر روی او سرمایه گذاری ویژه ای کند. امیر خادم برای دولت متفاوت از سایر کشتی گیران ایرانی شد و این سرآغاز افت محبوبیت خادم در جامعه ایران بود. چه در ایران کسی پهلوان دولتی را پهلوان نمی داند.
در المپیک بارسلون، امیر با برادرش رسول و پدرش در تیم ملی بود. رسول سال قبل در وزن 82 کیلو حذف شده بود و المپیک، دومین میدان بزرگی بود که تجربه می کرد. آن سال قرار نبود پدر خادم ها همراهشان به المپیک بیاید. اما امیر خادم از نفوذش استفاده کرد و پدرش را نیز با خود به المپیک برد؛ امری که صدای اعتراض منصور برزگر سرمربی تیم کشتی آزاد ایران را درآورد.
برخی از کشتی گیران تیم ملی معترض بودند که خادم ها از امتیاز یک مربی اختصاصی در کنار مربیان تیم ملی برخوردارند؛ اعتراضی که البته به گوش امیر خادم و پدرش نرفت.
خادم در المیپک کمرش آسیب دیده بود و در نهایت در کشتی ای سخت و نفس گیر به کشی گیر قدر کره ای باخت و از رسیدن به فینال بازماند. کشتی کره ای در فینال کنی ماندی را شکست داد و خادم به مدال برنز قناعت کرد. رسول خادم بی تجربه هم برنز گرفت و دو برادر، یکی خوشحال و دیگری غمگین، به همراه پدرشان به ایران برگشتند. اشک های امیرخادم، پس از اینکه رسول از رسیدن به فینال بازماند، هیچ گاه از یاد دوستداران کشتی نخواهد رفت.
پس از المپیک دیگر قصه امیررضا خادم به قصه برادران خادم بدل شد. کسی در المپیک بارسلون طلا نگرفت و نقره عسگری محمدیان هم به حساب قرعه مساعدش گذاشته شد. در نتیجه مدال های برنز برادران خادم بیش از نقره عسگری نگون بخت به چشم مردم و مسئولان آمد.
کشتی ایران از سال 1371 تا سال اواخر دهه 70 تحت تاثیر اتوریته برادران خادم بود؛ اتوریته ای برخاسته از کیفیت بالای کشتی گرفتن آنها، شخصیت فرهیخته تر شان نسبت به سایر کشتی گیران ایرانی و البته موقعیت دولتی مطلوبشان.
امیررضا خادم در مسابقات جهانی 1993 در وزن 82 کیلو کشتی گرفت اما در یک لحظه غافلگیر شد و زیر بارانداز خود گیر کرد و کشتی برده را با ضربه فنی به حریف مجارستانی خود باخت.
کاروان کشتی ایران که به کشور بازگشت، از بین تمامی حذف شدگان از مسابقات جهانی، فقط امیرخادم به برنامه ورزش و مردم دعوت شد و در کنار مدال آورانی چون عباس جدیدی و چند نفر دیگر نشست.
آن سال از رسول هم خبری نبود زیرا جدیدی علیرغم فشار مسئولان کشتی، حاضر نشده بود به وزن 100 کیلو برود و در مسابقات انتخابی تیم ملی، رسول را از پیش رو برداشت. جدیدی اما دوپینگی از آب درآمد و یک سال محروم شد. سال 1994، رسول خادم جانشین جدیدی در وزن 90 کیلو شده بود.
رسول ماخاربک خاداراتسف روسی را شکست داد و طلایی استثنایی در تاریخ کشتی ایران را به چنگ آورد. امیر اما با ناداوری به صباح الدین اوزترک باخت. سال بعدش هم به حریف اسرائیلی خورد و کشتی نگرفت.
امیر خادم اگر چه سه سال پی در پی ناکام مانده بود ولی هنوز چشم و چراغ دولتی ها بود. از او تجلیل می شد به اشکال مختلف. به ایران که بازگشتند، مقامات سیاسی از هر دو برادر تقدیر کردند و حرکت امیر را یادآور رفتار پهلوانان افسانه های قدیمی برشمردند.
زمانی که قرار شد به پاس پیروزی رسول در برابر ماخاربک، ورزشگاهی به نام رسول خادم تاسیس شود، دولتمردان پیشنهاد دادند که نام ورزشگاه به ” برادران خادم ” تغییر کند؛ چرا که خادم از مدال خود به خاطر ” آرمان فلسطین ” گذشته بود و چونان ” پهلوانان افسانه های قدیم ” عمل کرده بود. امیر دیگر نه طلا می گرفت نه مدال. اما برای دولت ایران هنوز قهرمانی قابل ستایش بود. او در اردیبهشت ماه 76 نیز گفت: ” تکلیف روشن است. همه به ناطق رای می دهیم. ”
البته امیر مزد مواضع خودش را گرفت. مدیر تیم های ملی شد ولی با توجه به نفوذش عملاً در نقش سرمربی ظاهر می شد. وقتی که در تهران برای نخستین بار در دوران پس از انقلاب، قهرمان جهان شدیم، امیر خادم با پا نهادن بر جوانمردی و مروت، بر سکوی قهرمانی پا نهاد. علی القاعده سرمربی تیم ملی بایدبر سکوی قهرمانی می ایستاد و کاپ قهرمانی را بالای سر می برد؛ اما امیر خادم، باز هم با استفاده از نفوذ و موقعیتش، سرمربی را کنار زد و خودش کاپ قهرمانی را بالای سر برد. شاید هم امیر حق داشت. آخر او دیگر از چشم مردم افتاده بود و با آن کار خود می خواست دوباره خوب به چشم مردم بیاید.
امیر مدارج ترقی را می پیمود بی آنکه بر محبوبیتش افزوده شود. به پاس خدماتش، او را رئیس فدراسیون کشتی کردند. در مقام رئیس فدراسیون رفتاری ناروا با پیشکسوتان کشتی ایران در پیش گرفت.
پیرمردهای کشتی از اینکه پشت در اتاق امیر خادم مدتها معطل می شدند، گلایه داشتند و کاری هم از دستشان برنمی آمد. ایران در دوران حضور در راس فدراسیون کشتی، برای دومین بار قهرمان جهان ( البته باز هم در تهران ) شد ولی در بین ” خاک تشک خورده “های کشتی، کمتر کسی پیدا می شد که از موفقیت امیر خادم خوشحال باشد؛ زیرا رفتار او را منطبق با منش پهلوانی نمی دانستند.
در آن ایام حادثه ای در زندگی خصوصی امیر خادم بوقوع پیوست که موقعیت حکومتی وی را کمابیش متزلزل کرد. از ذکر آن حادثه درمی گذریم و فقط به این نکته تاکید می کنیم، زمانی که مهرعلیزاده اصلاح طلب به دلایل سیاسی ( و نه ورزشی ) در صدد عزل امیر خادم از ریاست فدراسیون کشتی برآمد، دیگر کسی از جناح راست حامی خادم نبود؛ چرا که واقعه رخ داده در زندگی خصوصی خادم، ناخشنودی عمیق جناح اصلی حکومت یعنی جناح راست را برانگیخته بود. امیر به ناچار جامه ریاست فدراسیون کشتی از تن به درآورد و راهی مجلس هفتم شد. دوران حضورش در مجلس هفتم نیز دورانی بی سر و صدا بود که کمکی به موقعیت از دست رفته اش نزد دولتمردان ایرانی نکرد. دوران امیر خادم دیگر سپری شده بود و هم از این رو دیگر کاندیدای حضور در مجلس هشتم نشد.
امیر خادم راس تیم ملی، راس فدراسیون کشتی و صندلی پارلمان را از دست داده بود و تنها بر صندلی مدیریت شرکت بیمه خودش تکیه زده بود. سال های دهه 80 یکی پس از دیگری سپری شدند و خادم به فراموشی سپرده شده را، دیگر نه ملت به یاد می آورد نه دولت.
اینک در آغاز دهه 90، گویا امیر خادم چنین می پندارد که بخت سیاسی اش مجدداً احیا شده است. چه اکنون مقامات دولتی در صدد نشاندن او بر صندلی ریاست فدراسیون کشتی اند.
امیر خادم اگر با تکیه بر حمایت های سیاسی بر مسند ریاست فدراسیون کشتی بنشیند، اشتباهی دیگر در راستای اشتباهات سیاسی قبلی اش مرتکب شده است. کشتی ایران اگر در المپیک لندن موفقیتی کسب کند، این موفقیت مرهون و مدیون مدیریت یزدانی خرم است. مردم و کارشناسان هم بی هوش و گوش نیستند که این نکته ساده را نفهمند و طلاهای احتمالی کشتی آزاد و فرنگی المپیک را به حساب امیر خادم بگذراند.
خادم که در دوران کشتی گرفتنش هیچ گاه به خاطر مدال و مقام به داور یا کشتی گیر حریف پرخاش نمی کرد و همواره با بزرگواری، تصمیم ولو نادرست داور را می پذیرفت ( نمونه بارزش: شکست در برابر صباح الدین اوزترک در مسابقات جهانی 1994)، این جا نیز باید کف نفس پیشه کند و از مقامی که به او تعارف شده است، بگذرد.
بازگشت امیررضا خادم به فدراسیون کشتی، شاید مرهمی موقت بر زخم فراموش شدگی او باشد، اما او را نه در چشم ملت و نه در چشم کانون های اصلی قدرت محبوب می کند. او اکنون صرفاً مهره ای است در دست دولت؛ دولتی که خودش از چشم کانون های اصلی قدرت افتاده است. استفاده از رانت دولتی برای ثبت نام در انتخابات فدراسیون کشتی، عین ناجوانمردی با مدیر پیشکسوت و قابلی چون یزدانی خرم است.
امیر خادم شاید نداند که اکنون بازیچه ای است در دست ناایمن ترین گروه قدرت درون نظام. کسانی که امروز امیر خادم را روانه ” کارزار حذف یزدانی خرم ” کرده اند، آینده سیاسی تضمین شده ای در نظام جمهوری اسلامی ایران ندارند.
امید بستن به نور و گرمای خورشید در حال غروب این جریان سیاسی، سود و ثمری برای خادم در بر نخواهد داشت بلکه فقط آبروی او را به پای جریانی می ریزد که از نظر کانون های اصلی قدرت در نظام جمهوری اسلامی، جریان انحرافی است