تصویر مندرج در متن، تصویر شماره ی 79 نشریه ی دانشجویی سپیدار، نشریه ی رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران است که در اردیبهشت ماه منتشر و در سطح دانشگاه تهران توزیع شد. به بهانه ی پیش بینی این نشریه که دقیقاً عکسش محقق شد، کمی تعمق می کنیم در تطبیق غلطی که اخیرا در مورد عبدالله عبدالله، نامزد شکست خورده ی انتخابات 88 و 93 افغانستان و میرحسین موسوی در فضاهای تحلیلی، شایع شده است.
سرویس سیاست شفاف: تصویر مندرج در متن، تصویر شماره ی 79 نشریه ی دانشجویی سپیدار، نشریه ی رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران است که در اردیبهشت ماه منتشر و در سطح دانشگاه تهران توزیع شد. به بهانه ی پیش بینی این نشریه که دقیقاً عکسش محقق شد، کمی تعمق می کنیم در تطبیق غلطی که اخیرا در مورد عبدالله عبدالله، نامزد شکست خورده ی انتخابات 88 و 93 افغانستان و میرحسین موسوی در فضاهای تحلیلی، شایع شده است.
1- تحلیل ناپخته، از مسائلی است که در محیط های دانشجویی به کرات مشاهده می شود. از طرفی، دانشجو به دلیل جوانی و کم تجربگی، اصلاً قابل سرزنش نیست که در تحلیل اشتباه یا خام عمل کند، اما نکته این جاست که این جنس تحلیل ها، صرفاً ساخته و پرداخته ی ذهن چند دانشجوی کم سن و سال نیست، بلکه در یکی دو ماه پیش، سطح تحلیل برخی از مقامات و فعالان سیاسی کهنه کار ما محسوب می شد که عبدالله عبدالله را پتک کرده بودند و مدام بر سر میرحسین موسوی می کوبیدند و می گفتد که این عبدالله عبدالله افغانی هم فهمید، ولی میرحسین موسوی نفهمید.
بد نیست موقع تحلیل، صرفا یک سر ماجرا را در نظر نگیریم و این نکته را لحاظ کنیم که اگر دقیقا عکس پیش بینی مان محقق شد، آیا صرفا پیش بینی مان غلط از آب در می آید یا این که اساسا رویکرد و فلسفه ی وجودی تحلیل هم مقلوب و معکوس می شود! در این نوشته این اتفاق افتاد و این روزها اعتراضات عبدالله عبدالله پتکی شده که بر فرق سر کسانی فرود می آید که زمانی عبدالله عبدالله را به عنوان پتکی بر سر میرحسین موسوی می کوفتند.
2- اصرار بی جا و نامربوط جهت مشابه سازی همه با میرحسین موسوی و نتیجه گیری این که میرحسین موسوی از همه احمق تر است و اگر صبر می کرد الان رئیس جمهور بود، از نوع نگاهی است که طیفی از فعالان سیاسی، همواره به آن مشغولند. ایرادی وارده به این نوع تحلیل، این است که اولا میرحسین موسوی اگرچه دچار توهم شده بود، ولی این توهم توسط نظرسازی ها و القاء نظری بود که توسط اطرافیانش به وی تحمیل شده بود. ثانیاً اگرچه قطعا موسوی ظلم بزرگ تر را در فتنه مرتکب شد، ولی تنها مقصر فتنه، وی نبود و منصفانه نیست که همواره فقط او نقد شود و تنها مقصر فتنه خوانده شود. در ایام انتخابات، افرادی از طیف های دیگر در انتخابات بودند که بعضا در مدیریت فتنه و نیز قضاوت های یک جانبه علیه موسوی، فضا را تندتر کردند و دور برگردان را برای همیشه از مسیر میرحسین موسوی حذف کردند.
خطاب به نویسندگان مطالبی با این موضع، باید گفت سخن نو آر که نو را حلاوتی دگر است و چرا باور نمی کنیم که فتنه فقط همین یک مقصر را نداشت و چرا به فرموده ی رهبر انقلاب، مباحث روانشناختی و عمیق تر را در تحلیل فتنه لحاظ نمی کنیم؟
3- این که در کل آن یادداشت نشریه ی سپیدار، شباهت های بسیاری برای عبدالله عبدالله و میرحسین موسوی ذکر شده است و نهایتا نتیجه گیری شده که موسوی تعقل نداشت ولی عبدالله عبدالله داشت، موجب می شود تا پس از اعلام نتایج انتخابات و اعتراضات عبدالله عبدالله، طیف موسوم به سبز و مدعی تقلب در انتخابات 88 جمهوری اسلامی ایران، این اتفاق را به این ترتیب مصادره کنند که عبدالله عبدالله هم باید مثل میرحسین موسوی، همان سال 88 اعتراض می کرد، نه امسال. چه بسا اگر 88 اعتراض می کرد، در انتخابات بعدی یعنی 93، تقلبی رخ نمی داد.
اولاً در انتخابات 88 جمهوری اسلامی ایران تقلب نشد ولی در افغانستان به اذعان نویسنده ی مطلب مربوطه در نشریه ی سپیدار بسیج دانشجویی دانشگاه تهران، تقلب شده بود و در نتیجه، عبدالله عبدالله و میرحسین موسوی، هر دو اشتباه کردند؛ چون موسوی اردوکشی خیابانی به راه انداخت در حالی که تقلب نشده بود، ولی عبدالله عبدالله از حق خود گذشت که مؤید مناعت طبعش بود، ولی از حق الناس که همانا آراء مردم باشد، حق نداشت بگذرد، پس او هم اشتباه کرد!
استدلال غلط فوق، همان استدلالی متوهمانه ای است که جماعت لجوج و متوهم مدعی تقلب در انتخابات 88، در مورد تحلیل تطبیقی انتخابات 88 و 92 در کشورمان به آن اشاره می کنند و می گویند که چون موسوی در سال 88 به تقلب اعتراض کرد و کشور را به هم ریخت، پس نظام در سال 92 جرأت نکرد دست به تقلب بزند.
تعمیم استدلال فوق به انتخابات 88 و 93 ریاست جمهوری افغانستان، به این ترتیب خواهد شد که اگر عبدالله عبدالله هم مثل میرحسین موسوی، می فهمید که سکوت جایز نیست و باید کشور را به هم بریزد تا به حقش برسد، بعد از آن تجربه ی تلخ 88، دوباره امسال، این گونه از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شد.
4- انتخابات پرشور و پرهیجان 88 و 92 در ایران، چه دخلی به انتخاابت امنیتی و خشک و اتوکشیده ی افغانستان دارد؟! انتخابات ریاست جمهوری برای مردم ایران، از حیث جذابیت و اهمیت، قطعا از جام جهانی حیاتی تر محسوب می شود؛ حال آن که در افغانستان، انتخابات تا حدی یک اتفاق نسبتا تشریفاتی سیاسی است که هر پنج سال یک بار رخ می دهد. پس ظرف مکانی و شرایط این دو انتخابات هم هیچ شباهتی با هم ندارند.
نه هر انتخاباتی، انتخابات ایران است و نه هر جا اسم تقلب به میان آمد، می توان آن را با شرایط خاص فرهنگی و سیاسی ایران سنجید. قیاس رقابت الگور و بوش با موسوی و احمدی نژاد و تبعیت الگور از دیوان عالی آمریکا، مثال بدی نبود، ولی این مورد عبدالله عبدالله واقعاً با صد من سیریش هم نمی چسبد. با قیاس موسوی و عبدالله، هم زمان می توان موسوی را محکوم و هم زمان می توان تبرئه کرد
حرف آخر:
به جز فارسی زبان بودن موسوی و عبدالله، سوابق انقلابی شان، ریشو بودن هر دو و بعضی ژست های اعتراضاتشان، این دو فقره هیچ ربطی به هم نداشتند و تشبیهشان، صرفا بهانه ای بود که تقدیم مدعیان تقلب شد و از این به بعد خواهند گفت: “این عبدالله عبدالله دکتر! باید از مهندس ما یاد می گرفت و هم زمان با مهندس، اردوکشی را شروع می کرد؛ بلکه امروز خودش یا یکی از هم طیفی هایش می توانستند در انتخابات پیروز شوند” و از این قسم تحلیل های بی سر و ته.
آزادش کنید