به گزارش مشرق به نقل از کیهان، حميد دباشي در مقاله اي كه براي وب سايت شبكه الجزيره نوشته تاكيد مي كند: امروز باورش سخت است اما در زماني كه خاتمي تازه انتخاب شده بود، او را با گورباچف مقايسه مي كردند. او بعد از 2 دوره رياست جمهوري و در حالي كه همه چيز از دست رفته بود، يك زندگي خمود سياسي را از سر گرفت. اصلاح طلبان تلاش مذبوحانه اي را براي بازگشت به صحنه انتخابات رياست جمهوري سال 2005 انجام دادند اما نامزد آنها مصطفي معين به احمدي نژاد باخت.
وي با تمجيد از تندروي هاي موسوي و كروبي و همراهي خاتمي با آن دو در ماجراي فتنه سبز مي نويسد: اين 3 تن با يك هماهنگي ضمني با هم كار كردند يعني ديدن، شنيدن و گفتن چيزها به روشي كه مكمل يكديگر بود؛ درست مثل سه ميمون خردمند معبد توشو- گو مي زارو، كيكازورا و ايوازورا. [!] در غياب موسوي و كروبي از انظار عمومي، خاتمي درست مثل مي زاروست كه چشمانش را مي بندد تا هيچ شرارتي را نبيند، اما آنچه كه شنيده يا آنچه كه گفته، از حكمت كيكازورا و ايوازورا كه بهتر از او مي ديدند و مي شنيدند، بهره اي ندارد. به همين دليل او هنگامي كه مي بايست ساكت مي ماند، اين كار را نكرد چرا كه نتوانست در برابر وسوسه مقاومت كند؛ يك حركت بد.او خواستار عفو شد. سخنراني وي با سخنان برخي از اصلاح طلبان مثل تاج زاده دنبال شد. حتي علي مزروعي، خواستار مصالحه بين جنبش سبز و طيف هاي خاصي از اصولگرايان شد. اما اين حرفهاي خاتمي با انتقادهاي ناگهاني شديد و حتي خشونت آميزي هم مواجه شد. فعالان هوادار دمكراسي در داخل و خارج از ايران، خاتمي را به خاطر برنامه ريزي براي دور زدن جنبش سبز محكوم كردند. حتي مجتبي واحدي او را متهم به خيانت كرد و ديگران اصلاح طلبان را فرصت طلب دانستند.
دباشي مي افزايد: واكنش هاي منفي به حرفهاي خاتمي آن قدر تند بود كه او به سرعت عقب نشيني كرد و گفت دعوت به صلح و آشتي به معناي دست برداشتن از آرمانها نيست. در نهايت مسئله اين نيست كه چرا خاتمي اين قدر ضعيف و متزلزل و متكي به قدرت است. مسئله اين است كه او همه اينها را از يك موضع ضعف بيان مي كند. در چنين شرايطي، سكوت اجباري موسوي، از عجز و لابه خاتمي براي درخواست بخشش اصيل تر است. تا زماني كه حداقل موسوي، كروبي، زهرا رهنورد و ديگر صداهاي تبعيدي بتوانند آزادانه حرف بزنند و مواضع خود را بيان كنند، صداي آشتي جويانه خاتمي، نه تنها كاملا مشروع بلكه حتي لازم و به اندازه هركس ديگر مهم و حياتي است. اما در زماني كه حاكميت همه آنها را ساكت كرده، درخواست عاجزانه خاتمي، خيلي رقت آور به نظر مي سد.
اين ضدانقلاب مقيم آمريكا با بيان اينكه «نه خاتمي، نه موسوي و نه كروبي رهبران جنبش سبز نيستند بلكه متوليان موقتي آن هستند» نوشت: زماني كه خاتمي با آن دو نفر ديگر بودند يك نيروي متحدكننده به شمار مي رفت. اما اكنون كه تنها مانده، صدايي به شدت نفاق انگيز و شكاف انداز است. آنها كه موسوي و كروبي را دستگير كرده و به خاتمي اجازه داده اند كه آزاد باشد و هرچه دلش مي خواهد بگويد، مي دانسته اند كه چه دارند مي كنند. مي دانستند كه خاتمي با كرولال بودن نسبت به واقعيت هاي پيرامونش، در واقع چشمانش را بسته تا واقعيت ها را نبيند.

منبع: مشرق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *